تجربه زایمان طبیعی پارت هشتم

ده ثانیه درد خیلی شدید میومد سراغم باز در حد یک دقیقه درد نداشتم اون یک دقیقه رو از شدن خواب بیهوش میشدم و با درد بعدی از خواب میپریدم اینجا دیگه ماما رو اذیت مردم و همکاری نمی‌کردم میگفتم تو رو خدا بذار فقط بخوابم نمی‌خوام زایمان کنم دیر نمیشه🤣 با درد که پا میشدم دیگه گریه ام در اومد هم از درد هم از اینکه نمیذاشت بخوابم... بخوام دقیق بگم وحشتناک ترین تایم دردها ۷ سانت تا ۱۰ سانته..‌. یه دختر دیگه که همزمان با من بود ماما همراه نداشت طفلک خیلی داشت اذیت میشد التماس میکرد یکی بیاد ماساژش بده ولی هیچکی طرفش نمی‌رفت میگفتن به ما چه دردات و بکش تا وقتت بشه اما من جیغ بیهوده نمیکشیدم
تا فکر کنم شدم ده سانت که دیگه گفت زور زدن و شروع کن آماده بودم ولی سر بچم عقب بود می‌گفت اینجا به بعد فقط به خودت بستگی داره خوب زور بزن وقتی دردت میگیره وقتی درد نداری فقط نفس بکش منم خوابم میومد شدید اصلا نمی‌تونستم زور بزنم و می‌گفت از زورات اصلا راضی نیستم و بچه ات و داری اذیت میکنی از کی کیسه پاره شده و بچت تو خشکی باید زور بزنی
بدجور احساس مدفوع داشتم میگفتم بهش می‌گفت اشکال ندارم تو زورت و بزن مدفوعت باید بیاد پشت سر اونا بچه اومده دیگه گلاب به روتون خرابکاری زیاد کردم رودهام‌ پر بود اما اونقدر درد زیاد بود که دیگه خجالت اینا حالیم نبود
زور زدنا هم خیلی وحشتناکی بچه ها چشمام از حدقه در میومد هر کی رد میشد می‌گفت اوه چقدر عرق کرده هی می‌پرسیدم سر بچه رو می‌بینی می‌گفت نه هنوز زور بزن داره دیر میشه
می‌گفت حالت سجده شو زور بزن یا حالت دستشویی بشین رو تخت سر بچه زود میاد ولی اصلا قابل انجام نبود می‌گفتم فقط بذارید دراز بکشم
سخت ترین دقایق سپری شد

۱۳ پاسخ

وای ب منم گفت حالت دستشویی بشین زور بده ک تنها جیغی ک زدم همونجا بود وگرن غیر اون جیغ نداشتم

اووووه انگار خودم زایمان کردم😂🥲قشنگ محوه توضیحاتت بودم لامصب چه سخته. ولی منم حتما نظرم رو ماماهمراهه میگیرمم حتما👍🏻

وای آخرش ترس انداخت به جونم🥲🥺😅

بیمارستان کجا بودی

وای نه به اینکه به زور یه کاری کردی بستریت کنن نه به اونجا که گفتی دیر نمیشه🤣

بعدی و بزار

بسلامتی مبارک باشه

ای بابا
من کلا سه تا زور زدم که اولی کوتاه بود،دومی یه ذره بیشتر،سومی بچه‌م اومد
البته دکترم دستشو یه جوری گذاشته بود پایین واژنم که حس میکردم کامل باز شدم و بچه بیرونه
منم تو بیمارستان دولتی بودم ولی خدایی مامای شیفت بهتر از مامای همراه شما بهم کمک کرد و آخرشم که دکترم اومد

وایییی

شما ورزش میکردی تو دوران بارداری؟

حالت سجده....
یا ابلفض چقدر وحشتناک بود

وای خدا خودش بهم کمک کنه 🥲❤️

اپیدورال شدی پس؟
اون آمپول چی بود زدنت

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت سه :
ساعت سه بستری شدم و دردام رسیده بود ب سه دقیقه یکبار
(سه دقیقه اروم بودم یک دقیقه درد )
دردام هم طوری بود ک تو مقعدم و رحمم همزمان درد میگرفت
و وقتی هم دردم میگرفت ایت الکرسی میخوندم و صلوات یک وقتا هم ک دردم شدید تر بود ب خودم دلداری میدادم میگفتم تا شصت بشماری دردت تمومه
و همونجور هم بود اصلا هم جیغ نمیزدم و داد و هوار نمیکشیدم
ساعتا چهار . نیم بود ک حس مدفوع داشتم و خود ب خود زور میزدم و دست خودم نبود ک ماما اومد معاینه کرد تا معاینه کرد ب پرستار گفت زنگ بزن دکتر بیاد و خودشم شروع کرد وسایل زایمان و اماده کرد اولش میگفت زور بزن بلد نبودم همراه زور جیغ میزدم یکی دوتا جیغ ک زدم افتادم رو روال یک نفس عمیق میکشیدم یک زور میزدم و جیغ نمیزدم ک بچه بدنیا اومد و حتی دکترم نرسید
با اینکه دکترم کمتر از ده دقیقه خودشو رسوند ولی من زایمان کرده بودم ماما خیلی ازم راضی بود میگفت خیلی زایمان خوبی داشته لگنش کاملا اماده بوده ک دکترم گفت لگنش بخاطر ورزشایی انجام داده اماده بوده
ولی سر بخیه هام اذیت شدم چون بیحسی پریده بود
سه تا بخیه از بیرون خورده بودم دیگه داخل نمیدونم
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۲ ماهگی
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت دو
از ۶سانت با ورزش و کمک ماماهمراه با کلی درد و زجر شدم ۹سانت
اتاق زایمان پر بود همونجا زور میزدم فقط سه زور می‌تونستم بزنم چون خیلی درد داشتم
ماما می‌گفت سر بچه رو میبینم دوتا زور دیگه بزنی میاد
اما نمی‌تونستم خودم حس میکردم تو لگنمه اما فقط سه زور می‌تونستم بزنم
وقتی ۶سانت شدم قرار شد برام آمپول بی حسی بزنن اما تموم شده بود ولی از ۶سانت زود شدم ۹سانت
بعد از کلی زور زدن ک نیومد بردنم اتاق زایمان چند بار دیگه زور زدم نیومد برام آمپول برشم زد چند تا زور زدم اومد بیرون
ولی کل درد کمر و شکمم همون ثانیه ک اومد از بین رفت
دیگه شکممو ماساژ دادن دوبار
بخیم زدن
کل درد هام همون ثانیه از بین رفت
تا روز بعد هم درد بخیه نداشتم اما الان فقط بخیه هام درد میکنن
بعضیا بعد از ۴سانت درداشون شروع میشد راحت تر بودن من از ی سانت درد داشتم بیشتر بخاطر اون اذیت شدم
ولی خب طبیعی خوبیش اینه همین ک اومد دیگه راحتی اما خب بخیه یکم درد داره
میتونی ب پهلو راحت بخوابی شیر بدی ولی راه رفتن و نشستن سخته
کلا هر دو زایمان سختی های خودشونو دارن
زود نرید بیمارستان اصلا
ماما همراه بگیرید خیلی خیلی کمکمه ماما من عالی بود خواستید معرفی کنم بهتون
پد بهداشتی بزرگ با خودتون زیاد ببرید شرت یک بار مصرف من چندتا تو بیمارستان مصرف کردم چون خونریزیم زیاد نبود
زیاد برای وزن بچه ها خودتونو اذیت نکنید بچه من ۲۸۰۰بود اذیت شدم درسته ریزه ولی خب بچه ریز هم خیلی نازههههه
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
# تجربه زایمان من پارت ۷
خلاصه کم کم که بی دردی داشت تاثیر میکرد من همنیجوری میگذروندم تا اینکه باز زنگ زدم ماما اومد گفتم توروخدا یه معاینه بکن ببینم چند سانت شدم معاینه کرد گفت فول شدی ولی سر بچه بالاست باید بری حالت سجده
گفتم چرا دکترم نیومده گفت داره میاد تو راهه خلاصه هعی پوزیشن میداد من انجام میدادم زور میزدم ولی. انگار پیشرفتی نداشتم درد اومده بود سراغم دوباره خیلی شدید
دوست داشتم هرچی سریعتر به دنیا بیاد دیگه خسته شده بودم دکترم اومد معاینه کرد اونم گفت اینجوری نمیشه بهم سرم وصل کردن و آمپول فشار زدن دردای وحشتناک تر اومد سراغم گریه میکردم توروخدا اپیدورال و تمدید کنین میگفتن نمیشه میگفتم پس سرم و قطع کنین من دیگه نمیکشم میگفتن باید بچه به دنیا بیاد دیگه خیلی طول کشیده میگفتم احتمال میدین چقدر دیگه به دنیا بیاد میگفتن نیم ساعت دیگه شایدم دو ساعت دیگه فکر کردن به اینکه دو ساعت دیگه هم درد بکشم اشکم و در میآورد. فتم تو دستشویی و آب گرفتم به خودم نمیذاشتن دوش بگیرم میگفتن عفونت میگیری چون کیسه آب پاره شده ولی میذاشتن تو سرویس بشینم آب بگیرم
بهم گفتن باید زور بزنی به مقعد فشار بیاد و پی پی کنی
خلاصه تا تونستم زور زدم چهل دقیقه فک کنم همینجوری زور زدم بعد گفتن برو رو تخت رفتم و دکترم باز اومد و می‌گفت زهرا فقط همکاری کن
زور بزن فک کن میخوای مدفوع کنی دیگه فقط زور میزدم حس میکردم کار با دو سه تا زور تمومه ولی برا من از این خبرا نبود یه سی چهل باری فقط زور زدم توانم تموم شده بود یه ماما هم افتاده بود با آرنج رو شکم فشار میداد بچه بیاد بیرون الان رو شکمم همونجایی که با آرنج فشار میداد کبوده🫠
مامان 💙رادوین💙 مامان 💙رادوین💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت آخر:
هرچی ماما میگفت زور بزن من اصن زور زدن یادم رفته بود هرچی میگفت زور بزن بچه تو لگنه میگفتم نمیتونم بلد نیستم فقط از این درد نجاتم بده گفت تو فوق العاده بودی سریع فول شدی الان فقط باید زور بزنی پسرت بیاد دیگه اینقد درد داشتم ناخواسته نشستم حالت توالت و اونجا بود ک اینقد انقباض هام شدید بود زور زدم و تازه فهمیدم باید چیکار کنم😄 رفتم رو تخت و دیگه حالا ک زور زدن یادم اومده بود هیییییییی زور زدم زنگ زدن دکترم گفت تا ۱۰ دقیقه دیگه میرسم دیگه حالا ماماها میگفتن زور نزن من ول کن نبودم😄 دکترم سریع خودشو رسوند و با دوتا زور زدن حس کردم یه چیزی از تو وجودم کامل کشیده شد بیرون و صدای پسرمو شنیدم،گذاشتنش رو سینم و من دیگه نفهمیدم دکتر کی جفتمو کشید بیرون و بخیه ام زد،انگار از آسمون افتاده بودم زمین و دیگه هییییییچ دردی نداشتم، ۱۱ونیم بستری شده بودم و ساعت ۱۵:۴۵ زایمان کردم ،دیگه یکساعتی تو همون اتاق زایمان پسرم و رو سینم گذاشتن بمونه برای ارتباط پوست با پوست بعدشم بردنش وزنش کردن و قدشو گرفتن و آوردنش دوباره پیشم تا شیر بخوره و دیگه رفتیم تو بخش
به امید اینکه همه مادرا به خیر و خوشی زایمان کنن و خاطره خوبی از اون روز براشون بمونه و بچه هاشون و صحیح و سلامت بغل بگیرن.
ببخشید طول کشید هی پسرم بیدارر میشد مجبور میشدم برم پیشش و بعد بیام ادامه بذارم ممنونم برای وقتی که گذاشتید❤️
مامان لنا مامان لنا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت هفتم #
خوشحالی داشتم بال در میاوردم ولی درد زیییاد داشتم ماماهمراهم گفت حالت سجده باش باعث میشه زودتر زایمان کنی گفتم بلشه ولی وقتی دردم زیاد میشد نمیتونستم میخواستم بلند شدم یا برم دستشویی ولی نمیزاشت میگفت روند زایمان طولانی میشه از درد بالش رو گذاشته بودم دهنم که جیغ نزنم بعد ده دقیقه معاینه کردن گفتن ۷سانتی بعد از ده دقیقه دیگه دوباره گفتن ۹سانتی بعد از چند دقیقه دیگه گفت فول شدی و یه زور بده ببینم وضعیت چطوره که دیگه همرو صدازدن دکترو ماماو پرستارا همه اومدن لباس عوض کردن و قیچی و اینجور چیزارو آماده کردن منم دردم خیییلی زیاد بودکه ماماهمراهم کنارم وایساده بود دستمو گرفته بود همش میگفت ببین داری زایمان میکنی ببین آخراشه بعد دکتر گفت هروقت درد داشتی زور بده منم وقتی درد داشتم تا میتونستم زور میدادم خس مدفوع داشتم ولی گفت اشکال نداره ختا اگه مدفوع بکنی ولی هرچی زور کردم مدفوع نداشتم واقعنم برام مهم نبود اگه مدفوع میکردم انقدر که درد بدی بود بعد دوتا انگشتشو کناره های واژنم گذاشته بود همش میگفت زور بده که بعد چندتا زور قیچی کرد و بچه به دنیااومد بااینکه آمپول بی حسی زده بود ولی دردشو حس کردم ختا درد بخیه ها گفتن بخیه هات خیییلی زیاده نگفت چندتا فقط گفت هیییلی زیاده مراقبشون باش ببخشید که پارت ها زیاد شد امیدوارم زایمان شما مثل من نباشه ❤️
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۹ ماهگی
من چون درد نداشتم نمیدونستم کی انقباصه ک زور بزنم ماما همراهم بهم میگفت الان درد داری زور بزن😂منم اصلا بلد نبودم میگفت نفس بگیر بعد ۱۰ ثانیه زور بزن فشار بیار رو پایین تنه ات ولی من زور میزدم میگفت نه اینجوری نی بلد نیستی
دوباره زور میزدم میگفت زورات تو گلوته باید رو پایین تنه فشار بیاری فکر کن یبوست شدی تو دست شویی ،بعد هرکار میکردم میگفت نه بلد نیستی میگفت تاحالا ییس نشدی گفتم نه گفت پس همون اصلا بلد نیستی زور بزنی تو گلوت نگهش میداری😂خلاصه انقد تمرین کردیم یادگرفتم زور بزنم
بعد ساعت ۹ شد مامای زایشگاه اومد کیسه ابمو پاره کرد کلی اب و خون ابه راه افتاد خدمه هی میومد عوض نمیکرد من خجالت میکشیدم میگفتم ببخشید میگفت این چه حرفیه راحت باش اصلا هم دست نزن دستات کثیف میشه میخای بچه ات رو بغل کنی من خودم تمییز میکنم میگفت حتی مدفوع کنی هم طبیعیه خجالت نکش
بعد دکترم قبل عمل سزارینش اومد دوباره بهم سر بزنه معاینه کرد گفت بچه همین دمه الان زایمان میکنه اتاق عملو کنسل کنید فعلا تند تند وسایلو اماده کردن یدونه از خدمه هاهم هول شده بود بنده خدا فک نمیکرد چون شکم اولم انقد زود فول بشم وقتی دردم نداشتم فک میکرد هنوز باز نشده رحمم تخت بچه رو نچیده بود یهو هول شده بود میخاس بپرسه بچه دختره یا پسر که تختشو اماده کنه میگفت بچت چندسالته😂 بنده خدا همه هول کرده بودن😂
خلاصه مامای همراهم کنارم وایساد ماساژم میداد و بهم میگفت کی انقباض دارم البته دیگ اینجا سفت شدن و انقباض شکممو دیگ حس میکردم ویه درد اومده بود سراغم دیگ داشت شدید میشد
مامای زایشگاهم شکمم و سینه هامو ماساژ میداد ک کمک کنه به روند زایمان که سریع تر بشه
مامان هانا مامان هانا ۲ ماهگی
تجربه زایمان 5
دیگه آمپول فشاری ک زده بود و قطع کرد و رفت، ماما همراهم گفت تو زور بزن وقتی سرش بیاد دیگه نمیتونن کاری کنن مجبورن بگیرن، ولی چون آمپول و قطع کرده بود من دردام در حدی نبود ک بتونم زور محکم بزنم، از خستگی و بی‌حالی و بی خوابی داشتم بیهوش میشدم و گریه میکردم ب ماما میگفتم توروقران ی کاری کن من میمیرم آخرش، اونم بیچاره حرصش گرفته بود و کاری نمیتونست بکنه، دیگه کلا افتادم رو تخت و ن میتونستم زور بزنم ن میشد نزنم هر انقباضی ک میگرفتم زور میزدم ولی اصلا اون زور هیچ کاری نمی‌کرد ماما میگفت هیچ فایده ای نداره زور زدنات، بالاخره ساعت 7وربع شد و شیفت عوض شد یهو هرچی دکتر و پرستار بود اومد تو اتاق و هی میگفتن زور بزن زور بزن منم ک دیگه توانی نداشتم، از همه وجود زور میزدم ولی اونا میگفتن چرا زور نمیزنی هنوزم تو هنگام مگه بقیه چطوری زور میزنن ک زورای من در برابر اونا هیچی نبود😂چام بسته بود یهو چشام و وا کردم دیدم دکتر لباسای مخصوص پوشیده و قیچی دستشه یکیم اومده بود بالا سرم نمیدونستم واسه چی، چشام و بستم زور بزنم یهو دیدم اونی ک بالا سرمه شکمم و فشار میده ک بچه بیاد بیرون، واقعا درد آور ترین لحظش بود دیگه منی ک تا اون لحظه جیغ نزده بودم جیغم بلند شد دکترم ک میگفت جیغ نزن زور بزن و یهو با قیچی پاره کرد، بعد چند دقیقه دکتر گفت نمیخاد زور بزنی بسه چشام و وا کردم دیدم بچم و گذاشتم رو سینم🥹🥹🥹همه دردام تموم شد همون لحظه
مامان یزدان مامان یزدان روزهای ابتدایی تولد
خانما این تجربه زایمان منه با امپول فشار بیاین بگین ببینم شما هم مث من اینقد زور زدین؟؟
من ساعت ۶ عصر بستری شدم سرم زدن تا ساعتای ۹ اینا درد خاصی نداشتم تا ۱۰ یک کم انقباض داشتم. ساعت ۱۰ که انقباضم بیشتر شد دکتر اومد و کیسه ابمو پاره کرد. دردام بیشتر میشد با فاصله بیشتر مثلا ۵ دقه یه بار. تا ساعتای ۱۲ قابل تحمل بود ۱۲ به بعد دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم ولی ورزش میکردم اپیدورال نزدن چون سربچه پایین نیومده بود یه امپول تو سرمم زدن که خواب اور بود ولی دردمو کم نکرد فقط گیج خواب بودم . چند بار اومدن سر بچه رو تحریک کردن. ساعت یک به بعد. دیگه فقط اومدن و گفت زور بزن. چشمت روز بد نبینه موقعی که درد داشتم باید زور میزدم . توی هر انقباض سه تا زور میزدم جوری که ببخشید مقعدم داشت پاره میشد از شدت فشار. منی که خجالت میکشیدم میگفتم دازه مدفوعم میاد دکتره میگفت منم ازت همینو میخوام ینی زورات خوبه. خلاصه زور اول یه کم درد داشت ولی دومی و سومی انگار با زور زدنم دردا هم میرفت بیرون. خلاصه اینقد زدم که مقعدم هنوز درد میکنه.😂 اون وسطم فقط میپرسیدم بچم کی میاد. میگفتن ساعت ۲ و نیم منم چشمم به ساعت بود که دو نیم بشه. بعد ساعت ۲ و ربع رفتم اتاق زایشگاه و با چند تا زور که واقعا باهرکدومش چشام سیاهی میرفت بچم دنیا اومد و بهترین حس دنیا شد