۴ پاسخ

خداوکیلی سگ سزارین می ارزه به طبیعی من استانه دردم بالاس توامپول فشار خوردی میدونی دردش چطوره من ده ساعت سرم فشار گرفتم بعد توی درد های شدیدم اسکات میزدم در این حد میگم استانم بالا بود .ولی بازم میگم من نصف طبیعیو رفتم درد سزارینم کشیدم واقعا سزارین قابل تحمل تر بود درداش

کدوم بیمارستان بودی ؟

عزیزم کدوم بیمارستان بودین ؟؟

بخدا من هر وقت تجربه زایمان میخونم دردم میگیره😂

سوال های مرتبط

مامان ساحل مامان ساحل ۴ ماهگی
مامان نورا مامان نورا ۴ ماهگی
پارت سوم ،خیلی درد داشتم و همش مامانمو صدا میکردم و مامانم هم شنید صدای منو پشت در زایشگاه و مامانم هم داشته گریه می‌کرده ک از قضا ی خانمی ب مامانم میگه چرا ماما همراه نگرفتی و مامانم هم از خود بیمارستان برام ماما همراه میگیره و منم چون جیغ و داد زیاد میکردم ی آمپول دیگه بهم زدن و دوباره خاب رفتم ک وقتی بیدار شدم ی خانمی گفت من ماما همراهتم و یادمم نیست ک داشت کمرمو ماساژ میداد ولی من وحشتناک درد داشتم و هی میگفتم منو ببرین سزارین کنین ک گفتن نه تو لکنت خوبه و این دردا طبیعیه،یهو حس مدفوع کردن اومد سراغم و ماما هم گفت اگه میخای زور بزنی بزن و منم ماسک اکسیژن برام گذاشتم و هی زور زدم و نفس کشیدم و جیغم میزدم ک گفت موهاشو دارم میبینم و اینا اونجا دردام قابل تحمل نبود ک کم کم بردنم تو ی اتاق دیگه دکتر اومد رو سرم و من زور میزدم ماما هم کمکم میکرد بچه ک بدنیا اومد گذاشتنش رو بغلم و منم براش دعا کردم ،خلاصه ماما همراه برای من با اینکه دیر تر برام گرفتن ولی برام مثل فرشته نجات بود چون در دام فول شده بود و خیلی احساس خوبی همراهشون داشتم
مامان جانان 💜 مامان جانان 💜 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی «اخر»
بردنم تو ی اتاق دیگه ی ماما بود کم سنو سال بود خیلی خوش اخلاق بود احساس مدفوع داشتم هرچی میگفتم بزارین برم سرویس نمیگذاشتن ماما همراهم شوندم رو پاهام گفت نشسته راه بیا تا درد نداشتم میتونستم انجام بدم تا دردا میومد زانو میزدم رو زمین نمیتونستم خودمو خالی کنم جیغ بزنم همشو میرختم تو خودم دردام تبدیل شد ب زور اومدن خابوندم رو تخت وقتی زور میومد زور میزدم ماما کم سنو ساله همش پیشم بود فامیلشم یادم نمیاد همون جانانمو دنیا اورد و چقدر روحیه میداد بهم نمیدونم جدی میگفت یا ن میگفت موهاش معلومه 🥹و از اون اتاق بردنم اتاق زایمان با قیچی افتادن جونم زورام ب 7نرسیده جانانم دنیا اومد همون ثانیه هرچی درد کشیده بودم یادم رفت ساعت 3:20دقیقه دنیا اومد منو ول کردن ک دکتر بیاد 2ساعت همینجور بودم میگفتن ک جفتی بچه ی جورای انگار تیکه شده هرچی دست میکردن مثل لخته خون میاوردن بیرون دکترم ک اتاق عمل بود و نیومد گفتن ک ما خدایی بخیه میزنیم انشالله ک چیزی نمونده باشه
مامان پناه مامان پناه ۱۱ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت سه :
ساعت سه بستری شدم و دردام رسیده بود ب سه دقیقه یکبار
(سه دقیقه اروم بودم یک دقیقه درد )
دردام هم طوری بود ک تو مقعدم و رحمم همزمان درد میگرفت
و وقتی هم دردم میگرفت ایت الکرسی میخوندم و صلوات یک وقتا هم ک دردم شدید تر بود ب خودم دلداری میدادم میگفتم تا شصت بشماری دردت تمومه
و همونجور هم بود اصلا هم جیغ نمیزدم و داد و هوار نمیکشیدم
ساعتا چهار . نیم بود ک حس مدفوع داشتم و خود ب خود زور میزدم و دست خودم نبود ک ماما اومد معاینه کرد تا معاینه کرد ب پرستار گفت زنگ بزن دکتر بیاد و خودشم شروع کرد وسایل زایمان و اماده کرد اولش میگفت زور بزن بلد نبودم همراه زور جیغ میزدم یکی دوتا جیغ ک زدم افتادم رو روال یک نفس عمیق میکشیدم یک زور میزدم و جیغ نمیزدم ک بچه بدنیا اومد و حتی دکترم نرسید
با اینکه دکترم کمتر از ده دقیقه خودشو رسوند ولی من زایمان کرده بودم ماما خیلی ازم راضی بود میگفت خیلی زایمان خوبی داشته لگنش کاملا اماده بوده ک دکترم گفت لگنش بخاطر ورزشایی انجام داده اماده بوده
ولی سر بخیه هام اذیت شدم چون بیحسی پریده بود
سه تا بخیه از بیرون خورده بودم دیگه داخل نمیدونم
مامان هانا مامان هانا ۵ ماهگی
تجربه زایمان 5
دیگه آمپول فشاری ک زده بود و قطع کرد و رفت، ماما همراهم گفت تو زور بزن وقتی سرش بیاد دیگه نمیتونن کاری کنن مجبورن بگیرن، ولی چون آمپول و قطع کرده بود من دردام در حدی نبود ک بتونم زور محکم بزنم، از خستگی و بی‌حالی و بی خوابی داشتم بیهوش میشدم و گریه میکردم ب ماما میگفتم توروقران ی کاری کن من میمیرم آخرش، اونم بیچاره حرصش گرفته بود و کاری نمیتونست بکنه، دیگه کلا افتادم رو تخت و ن میتونستم زور بزنم ن میشد نزنم هر انقباضی ک میگرفتم زور میزدم ولی اصلا اون زور هیچ کاری نمی‌کرد ماما میگفت هیچ فایده ای نداره زور زدنات، بالاخره ساعت 7وربع شد و شیفت عوض شد یهو هرچی دکتر و پرستار بود اومد تو اتاق و هی میگفتن زور بزن زور بزن منم ک دیگه توانی نداشتم، از همه وجود زور میزدم ولی اونا میگفتن چرا زور نمیزنی هنوزم تو هنگام مگه بقیه چطوری زور میزنن ک زورای من در برابر اونا هیچی نبود😂چام بسته بود یهو چشام و وا کردم دیدم دکتر لباسای مخصوص پوشیده و قیچی دستشه یکیم اومده بود بالا سرم نمیدونستم واسه چی، چشام و بستم زور بزنم یهو دیدم اونی ک بالا سرمه شکمم و فشار میده ک بچه بیاد بیرون، واقعا درد آور ترین لحظش بود دیگه منی ک تا اون لحظه جیغ نزده بودم جیغم بلند شد دکترم ک میگفت جیغ نزن زور بزن و یهو با قیچی پاره کرد، بعد چند دقیقه دکتر گفت نمیخاد زور بزنی بسه چشام و وا کردم دیدم بچم و گذاشتم رو سینم🥹🥹🥹همه دردام تموم شد همون لحظه
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم تجربه زایمانم🤚🤱
دیگه رفته رفته بیشتر می‌شد دردم و ماما همراهم هم اومد دید درد ندارم رفت چند ساعت دیگه اومد ک یه کوچولو درد داشتم دیگه ورزش رو شروع کردیم ک ساعت ۴/۵ اینا بود ک شدم ۵ سانت اومدن کیسه آب رو پاره کردن و دردام بیشتر شد ولی چون من دردهای پریودیم شدید بود برام درد جدیدی نبود ولی از درد پریودی ک خودم داشتم داشت دردش بیشتر می‌شد ولی در کل همون درد بود دیگه رفتیم رو ورزش سجده ک خیلی عالی بود برا من و سر دوساعت فول شدم دیگه رفتم تو مرحله زور زدن ک خیلی سخت بود برا من نمیدونم چرا بلد نبودم زور بزنم😐زور میزدم ولی اونا میگفتن اون زوری ک باید بزنی اینجور نیست و باید زور رو بدی ب مقعدت و من نمیتونستم یه چند بار انجام دادم تا دستم اومد چجوریه گفتن باید جوری زور بزنی ک مدفوع کنی من خیلی زور میزدم ولی مدفوع نمیکردم دیگه دیدن نمیشه یکم برش دادن و یکی اومد رو شکمم و فشار میداد منم چند تا زور محکم و بالاخره سرش رو دیدن و بازم برش دادن😬 تا بالاخره ساعت ۸:۱۵دقیقه گل پسرم بدنیا اومد🥹
مامان لیمو مامان لیمو ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت دو
از ۶سانت با ورزش و کمک ماماهمراه با کلی درد و زجر شدم ۹سانت
اتاق زایمان پر بود همونجا زور میزدم فقط سه زور می‌تونستم بزنم چون خیلی درد داشتم
ماما می‌گفت سر بچه رو میبینم دوتا زور دیگه بزنی میاد
اما نمی‌تونستم خودم حس میکردم تو لگنمه اما فقط سه زور می‌تونستم بزنم
وقتی ۶سانت شدم قرار شد برام آمپول بی حسی بزنن اما تموم شده بود ولی از ۶سانت زود شدم ۹سانت
بعد از کلی زور زدن ک نیومد بردنم اتاق زایمان چند بار دیگه زور زدم نیومد برام آمپول برشم زد چند تا زور زدم اومد بیرون
ولی کل درد کمر و شکمم همون ثانیه ک اومد از بین رفت
دیگه شکممو ماساژ دادن دوبار
بخیم زدن
کل درد هام همون ثانیه از بین رفت
تا روز بعد هم درد بخیه نداشتم اما الان فقط بخیه هام درد میکنن
بعضیا بعد از ۴سانت درداشون شروع میشد راحت تر بودن من از ی سانت درد داشتم بیشتر بخاطر اون اذیت شدم
ولی خب طبیعی خوبیش اینه همین ک اومد دیگه راحتی اما خب بخیه یکم درد داره
میتونی ب پهلو راحت بخوابی شیر بدی ولی راه رفتن و نشستن سخته
کلا هر دو زایمان سختی های خودشونو دارن
زود نرید بیمارستان اصلا
ماما همراه بگیرید خیلی خیلی کمکمه ماما من عالی بود خواستید معرفی کنم بهتون
پد بهداشتی بزرگ با خودتون زیاد ببرید شرت یک بار مصرف من چندتا تو بیمارستان مصرف کردم چون خونریزیم زیاد نبود
زیاد برای وزن بچه ها خودتونو اذیت نکنید بچه من ۲۸۰۰بود اذیت شدم درسته ریزه ولی خب بچه ریز هم خیلی نازههههه
مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت هشتم

ده ثانیه درد خیلی شدید میومد سراغم باز در حد یک دقیقه درد نداشتم اون یک دقیقه رو از شدن خواب بیهوش میشدم و با درد بعدی از خواب میپریدم اینجا دیگه ماما رو اذیت مردم و همکاری نمی‌کردم میگفتم تو رو خدا بذار فقط بخوابم نمی‌خوام زایمان کنم دیر نمیشه🤣 با درد که پا میشدم دیگه گریه ام در اومد هم از درد هم از اینکه نمیذاشت بخوابم... بخوام دقیق بگم وحشتناک ترین تایم دردها ۷ سانت تا ۱۰ سانته..‌. یه دختر دیگه که همزمان با من بود ماما همراه نداشت طفلک خیلی داشت اذیت میشد التماس میکرد یکی بیاد ماساژش بده ولی هیچکی طرفش نمی‌رفت میگفتن به ما چه دردات و بکش تا وقتت بشه اما من جیغ بیهوده نمیکشیدم
تا فکر کنم شدم ده سانت که دیگه گفت زور زدن و شروع کن آماده بودم ولی سر بچم عقب بود می‌گفت اینجا به بعد فقط به خودت بستگی داره خوب زور بزن وقتی دردت میگیره وقتی درد نداری فقط نفس بکش منم خوابم میومد شدید اصلا نمی‌تونستم زور بزنم و می‌گفت از زورات اصلا راضی نیستم و بچه ات و داری اذیت میکنی از کی کیسه پاره شده و بچت تو خشکی باید زور بزنی
بدجور احساس مدفوع داشتم میگفتم بهش می‌گفت اشکال ندارم تو زورت و بزن مدفوعت باید بیاد پشت سر اونا بچه اومده دیگه گلاب به روتون خرابکاری زیاد کردم رودهام‌ پر بود اما اونقدر درد زیاد بود که دیگه خجالت اینا حالیم نبود
زور زدنا هم خیلی وحشتناکی بچه ها چشمام از حدقه در میومد هر کی رد میشد می‌گفت اوه چقدر عرق کرده هی می‌پرسیدم سر بچه رو می‌بینی می‌گفت نه هنوز زور بزن داره دیر میشه
می‌گفت حالت سجده شو زور بزن یا حالت دستشویی بشین رو تخت سر بچه زود میاد ولی اصلا قابل انجام نبود می‌گفتم فقط بذارید دراز بکشم
سخت ترین دقایق سپری شد
مامان آقا فراز مامان آقا فراز ۴ ماهگی
اینقد درد داشتم اشکم درنمیومدش فقط با نفس کنترلش میکردم که بگذره دیدم ن هعی ورزشای مختلف ک دردم کم بشه مگ کم میشدش دیگ ب حدی رسیدم ک فقط زور میزدم حس زور زدن داشتم مامام میگفت زور نزن مگ میشد کنار تخت حالت چمپاته گرفتم قبلش ی زور زدم دستمو گذاشتم رو بدنم دستم خورد ب سر بچه ینی ریدم ب خودم سریع ب مامام گفتم دستم خورد به سر بچه سریع منو بلند کرد نشستم رو تخت معاینه کرد گفت عععع بچه اومدش زور نزن بریم اتاق زایمان نفهمیدم چجوری رفتم رو تخت که واسه زایمانه دیگ ن درد داشتم ن حس زور ی چند دقیقه راحت بودم خوابم گرفته بودش فقط مث آبشار از سروصورتم عرق میرفت مامام هعس نازم میداد نوازش میکرد میگفت اومد دیگ تمومه اینقد خسسته بودم نفهمیدم کی امپول زدن کی پارع کردش فقط اون موقع ک حس زور داشتم زور مسزدم دادم در نمیومد مامام گفت داد بزن که بچه بیاد من فقط مامانمو صدا میزدم با ۳ تا زور بچه اومد بعد حالا مگ جفت میومدش😂 هعی سرفه فلان نمیومد من ک بیحال بودم مامام میگفت بفرستینش اتاق عمل جفت و بخیه بزنن میگفتن ن دیگ کشید بند نافو اومد دم بدنم که گفتم بکش دارع میاد کشید جفتم اومد ولی دیگ واسه بخیه فرستادن منو اتاق عمل چون موقع زور زدن خودمو کشیدم عقب پارع شدم بدجور هیچ رفتم اتاق عمل بیهوش شدم راحت خوابیدم بعدش اومدم بخش پیش بچم
مامان آیــــــسل💋 مامان آیــــــسل💋 ۹ ماهگی
پارت ۶

دکترم اومد گفت چیشده گفتم خیلی درد دارم
گف بذار معاینت کنم
معاینه کرد گفت ۳ سانتی ان اس تی جدید گرفتن دیدن انقباضام درحدیه ک باید زایمان میکردم ولی هیچ پیشرفتی نکرده بودم
خلاصه شد ساعت ۸ گفت دهانت پیشرفت نمیکنه ولی خانم عبدی گفته تو خیلی طبیعی دوسداری گفتم من زر زدم منو ببرید سزارین دارم میمیرم
گفت بذار دوباره معاینت کنم معاینه کرد و گفت وای چقد داغی تبشو بگیرید
تب کرده بودم شدید
و بچه مدفوعش درحدی شده بود ک زیر اندازم کامل لجن بود انگار ک خودم مدفوع کردم
گفت اماده شو میریم سزارین

شوهرمو فرستادن لباس اتاق عمل خرید مامانم اومد تو اتاق من دردام جوری شده بود عربده میزدم میخاستم زور بزنم ولی نمیتونستم
شانس گند من اتاق بغلی هم بچه مکونیوم دفع کرده بود وجفتمون دکترمون یکی بود اون افت ضربان قلب داشت بچش اونو زود بردن
توی زایشگاه هم کلن دوتا ماما بود ک یدونش رفت با اون خانوم اتاق عمل
اومدن اروم اروم کارامو کردن لباسمو عوض کردن سوندمو زدن تبمو گرفتن و انتی بیوتیک زدن من سر هر درد داشتم میمردم انقدددددد داد میزدم با دردای من ک چشامو
میزدم و عربده میزدم میفهمیدم مامانمو شوهرم دارن گریه میکنن
هنوز ک بهش فکر میکنم تن و بدنم میلرزه
کلن یه ماما تو بخش بود و به من میگفت تا انتی بیوتیکت تموم نشه نمیبریمت
من گریه میکردم و داد میزدم