بازم‌معاینه کردن گفتن‌ ۷سانت باز شدی. دیگه درد امونم رو بریده بود جیغ میزدم و میگفتم یه مسکن بهم بدید میگفتن نمیشع. همش دعوام میکردن میگفتن آروم باش. داری بچت رو بدحال میکنی‌ اما شاید باورنکنید اصلا نمیشد آروم بود هرچی از دردش بگم کم گفتم. انقدر خون ازم میرفت که جلو چشمم سیاه سیاه بود. بازم یکم گذشت که اومدن بهم گفتن دیگه نزدیکی فقط زور نزن که پاره میشی ‌ فعلا زوده برای زور زدن . هر وقت گفتیم باید زور بزنی الان فقط خودتو خسته میکنی‌ . بهم گفتن یکم. دیگه تحمل کن و از اتاق رفتن بیرون‌ . منم بی اراده زورم میومد‌ . اصلا به حرف اونا گوش نکردم و شروع کردم زور زدن . موقعه زور زدن حس میکردم الان پوست مقعد ‌و واژنم جر میخوره.. از جیغی که کشیدم همشون پریدن تو اتاق . دکتره تا دید فهمیدم زور زدم دعوام کرد و گفت چیکار کردی نمیتونستی یکم دیگه صبرکنی بچتو بی حال کردی. به ماما ها گفت نزارید زور بزنه تا پیش بند بندازم و بیام . تا دکتر رفت من بازم دردم شروع شد‌. بی توجه به اونا دست انداختم زیر رونم و سرم رو آوردم بالا و با تمام قدرت زور زدم و سرمو آوردم تو شکمم.‌بعد اون‌زور قشنگ با چشم خودم موها و بخشی از سر بچه رو دیدم که زد بیرون

۱۰ پاسخ

عزیز چندساعت درد کشیدی

وای ‌‌‌

وای خدایا من دارم از فوبیای زایمان میمیرم

وای چه سخت .😐 بعضی وقتا میگم کاش منم لگنم خوب بود میرفتم طبیعی 🫠 ولی این جزعیات رو خوندم همون سز بهتره برام انگار 😅 البته سز دوممه ولی میترسم . کاش بارداری و زایمان راحت تر بود چرا خدا اینقدر سختی به زن ها میده .

من که معقدم از زور داغون شد

چیشد حالا بخیه خوردی؟ به من گفتن زور نزن برش دادن بعدش گفتن زور بزن

یا خدااااااا چقد سخت بوده چقد دردکشیدی الهی😔😔😔😔خدا انشالله بچت رو واست نگهداره تنت رو سلامت کنه ک انقد درد کشیدی بخاطر نی نی😰😰😰

خب بعد اتفاقی برات نیوفتاد

عزیززززم🥲🥲🥲

وای من ترس جونموگرفت

سوال های مرتبط

مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۸ ماهگی
وقتی به مرحله ی آخر رسیدم دردام غیر قابل تحمل بود گفتن باید زور بزنم تا سر بچه بیاد بیرون انقدرم استرس داشتم کل بدنم رو لرزش بود اصلا نمیتونستم استرسمو کنترل کنم ولی مجبور بودم هرموقع دردام میومد زور میزدم تا بچه بیاد بیرون آخه شنیدم خانم دکتر گفت اگه تا ساعت هفت زایمان نکردم مجبورن عمل کنن منم تمام قدرتمو جمع کردم تا بتونم تا اون زمان زایمان کنم هی زور زدم هی زور زدم و بالاخره خداروشکر با زورام سر بچه اومد پایین تر تا ساعت شیش و بیست دقیقه سرش اومد پایین کلا یه زور دیگه زدم که سرش بیاد لبه واژنم و اومد که تیغ زدن و بهم گفتن از این به بعد یه زور بزنم یه نفس عمیق تا پاره نشم که بچه بدنیا بیاد😂  منم زور میزدم و یه نفس عمیق سه چهار تا زور زدم بعدش تیغ زدن تیغ که زدن با دوتا زور بچه تا شانه اومد بیرون یه زور دیگه زدم و بالاخره ساعت هفت صبح نفسم بدنیا اومد و با دیدنش کل دردام فراموش شد فقد تو فکر این بودم که کی بیارنش بغلم و اصلا انگار هیچی نشده بود دردام به کل از ذهنم رفت سرتون درد نیارم جفتش مونده بود که اونم با یه چیزی عین چاقو داخل هی دور میدادن با دستشم معاینه میکرد تا جفت اومد بکشش بیرون جفتمم اومد بیرون آمپول بی حسی زدن بخیه هامو هم زدن و بچه رو تمیز کردن دادن دستم تا بهش شیر بدم واقعا نمیتونم بگم چه  حس خوبیه و چقدر مادر شدن شیرینه😍😍😍


زایمانم طبیعی بود و راضی بودم خداروشکر نمیگم راحت بود سخت بود درد زیاد کشیدم ولی الان راحت میتونم پاشم راه برم❤️


تولد آیهان جونم 1402/12/17😍❤️


ببخشید طولانی شد
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۲ ماهگی
مامان کمیل👼🤍 مامان کمیل👼🤍 ۸ ماهگی
خاطره زایمان پارت ۳
به یجا رسیدم که بی اختیار زور میدادم و برای اینکه زور بیخود نزنم جیغ میزدم و میگفتم نمیتونم زور نزنم چیکار کنم
مامام هم گفت بخواب معاینه کنم معاینه کرد گفت ۸ سانتی عالیه از اینح
جا به بعد درد اومد به زور اسکات میزنی
خدایی سخت ترینش همینجا بود دست و پام از درد میلرزید سست شده بودم ولی ب زور اسکات میزدم یا مثل دستشویی مینشستم رقص لگن میرفتم
دیگ یجا نتونستم اصلا خودمو نگه دارم جیغ زدم گفتم دیگ نمیتونم زور نزنم گفت بیا معاینه آخریو بکنم معاینه کرد گفت حنا فولی درد اومد با تمام قوا زور بزن
دردا فاصلش کمتر ی دقیقه شده بود و هربار که میومد سه تا زور محکم میزدم نفس میگرفتم دوباره زور و تو همین حین رو ماما ادرار پاشید که خداوکیلی ذره ای خجالت نکشیدم اصلا مهم نبود اونموقع برام تازه مدفوعم کردم ( ی نصیحت اگ حس کردین دارین مدفوع میکنین یا ادرار جلوشو نگیرین دهانه رحمتون لبه دار میشه کلا شل کنین زور محکم بدین)
۵ ۶ بار سه تا سه تا زور زدم و گفت سرش فیکس شده بلند شو بریم اتاق عمل ی نفرم فرستاد تا اتاقو آماده کنن طبق چیزی که مادربزرگم گفته بود ویلچرو قبول نکردم گفتم تا اتاق عمل راه میام
با پای باز باز تا اتاق عمل یجورایی دویدیم😂 تا رسیدم بردنم رو تخت زایمان و پارچه رو شکمم گذاشتن و نور گرفتن اونجا😂 دو سه نفر اومدن برا سرم زدن بعدش و تمیز کردن بچه خیلی جالبه برام استرس که نداشتم هیچ انگار دردا برام قابل تحمل بود فقط زور زدنه خیلی قوت میخواست
دوباره مامام بهم گفت درد که اومد زور میزنی وقتی رفت فوت میکنی
چشمی گفتم و تا درد اومد زور زدم ۵ تا زور زدم گفت دیگ نگه ندار فقط زور بزن
ی زور محکم دادم و ی جیغ جانانه چون برش که داد ترسیدم😂
مامان علی آقا 🩵 مامان علی آقا 🩵 روزهای ابتدایی تولد
پارت هفتم

بعد از فول شدن دیگه شما هیچ دردی حس نمیکنی
یعنی فقط و فقط حس زووور شدید
انگار ببخشید عذر میخوام یبوست شدید شدی و حس زور میاد ولی چیزی نمیاد😅(ببخشید مثالام اینقدر بده ولی واقعا همچین حسی داره 🤣)
وقتی دیدم اتاق داره شلوغ میشه و سه چهار نفر اومدن دور و برم فهمیدم خبراییه
دیگه واقعا وقتشه
موقعیتمو درست کردن رو تخت و پاهامو گذاشت رو پایه های مخصوص زایمان
ببین اینجا دیگه دست خودت نیس که زور بزنی یا نه
بچه با تمومم توان فشار میاورد
خیلی خیلی شدید
از یه لبه ی واژن رد شد از یه طرف رد نشده بود سرش
مامام با توجه به سایز شکمم میگف بچه ات ریزه دو تا زور بزنی میاد بیرون
زانوهامو تو بغلم گرفتم و به نافم نگاه کردم
با تموم توان وقتی حس زور میومد خودمم کمکش میکردم
وقتی حس زور میاد بایدد خودتم زور بزنی اینجوری حس خوبی داری و درد نداری
چند تا زور که زدم گفت صبر کن باید یکم برش بزنم
سوزش زمان برش رو کامل حس میکردم ولی چون بی حس کرده بودن دردی نداشتم
چند تا زور که زدم خسته شدم گفتم خب پس چرا نمیااااد
مامام گفت اومده دیگه نگاش کن
سرمو خم کردم دیدم یه کله ی پرمو از من اومده بیرون 😂😍 پشت سرش به من بود
مامان مامان دوتافرشته مامان مامان دوتافرشته ۱ ماهگی
پارت 5
دیگه ماما همراه اومد و من خیلی خوشحال شودم تا رسید بهم ورزش روی توپ داد خیلی خوب بود گفت دراز بکش ببینم و من شودم 7سانت گفت عالیه دوباره شروع کن ولی دیگه بدنم کششش نداشت بی حال بشین پاشو میداد برام شیافت گل مغربی و معاینه تحریکی انجام میداد ولی من دیگه بریدم نمی‌تونستم دردش داخل کمرم بود اصلا. زیر دل احساس نمی‌کردم دکتر معاینه کرد گفت عالی10سانت شودی حالا باید زور بزنی فقط زور ولی دیگه بدنم خالی کرده بوده و شروع کردم زور زدن فقط موقع درد ولی فایده نداشت سر پایین نیومد و رحمم ورم کرده بود دیگه همه ماماها نگران شوده بودن شوهرم بهشون گفته بود کمکش کنید هر چه قدر بخواید بهتون میدم هزینه ماما همراه1200بود ولی شوهرم 1500ریخته بود براش فقط گفته بود کمکش کنید دیگه همشون ریختن رو سرم فایده نداشت و معاینه شودم گفت خانم 7سانت شودی از 10به 7برگشتم گفتن خوب زور نمی‌زنی ازم قطع امید کردن که دکتر گفت ببرین سر تخت فایده نداره اونجا بهتره رفتم سر تخت زایمان و دوباره ریختن رو سرم یکی رفت رو شکمم یکی رحمم رو باز میکرد فقط میگفتن زو بزن زو بزن خلاصه منم هی زور زدم زور زدم تا سرش اومد ولی دیگه تا نداشتم که دکتر گفت اومد سرش چ شونه هاش سخت بود ولی پاهاش خیلی خوب اومد و دیگه همه خسته شودن بچه رو گذاشتن روی شکمم و دکتر گفت تکون نخور تا جفت و برات در بیارم و با چند تا معاینه جفت هم در اومد و گفت حالا بخیه کنیم و ماما شروع کرد به بخیه کردن که گفت برات عالی زدم اصلا تکون نخور دیگه بخیه تمام شود و من خونریزی کردم و فشار رحمی رو شروع کردن و دست کردن داخل شکمم ون همش جیغ میزدم دیگه لرز کردم خیلی بد بود که دیگه تمام شود ساعت 12شب تا 12ظهر درد کشیدم ولی راحت شودم
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
# تجربه زایمان من پارت ۷
خلاصه کم کم که بی دردی داشت تاثیر میکرد من همنیجوری میگذروندم تا اینکه باز زنگ زدم ماما اومد گفتم توروخدا یه معاینه بکن ببینم چند سانت شدم معاینه کرد گفت فول شدی ولی سر بچه بالاست باید بری حالت سجده
گفتم چرا دکترم نیومده گفت داره میاد تو راهه خلاصه هعی پوزیشن میداد من انجام میدادم زور میزدم ولی. انگار پیشرفتی نداشتم درد اومده بود سراغم دوباره خیلی شدید
دوست داشتم هرچی سریعتر به دنیا بیاد دیگه خسته شده بودم دکترم اومد معاینه کرد اونم گفت اینجوری نمیشه بهم سرم وصل کردن و آمپول فشار زدن دردای وحشتناک تر اومد سراغم گریه میکردم توروخدا اپیدورال و تمدید کنین میگفتن نمیشه میگفتم پس سرم و قطع کنین من دیگه نمیکشم میگفتن باید بچه به دنیا بیاد دیگه خیلی طول کشیده میگفتم احتمال میدین چقدر دیگه به دنیا بیاد میگفتن نیم ساعت دیگه شایدم دو ساعت دیگه فکر کردن به اینکه دو ساعت دیگه هم درد بکشم اشکم و در میآورد. فتم تو دستشویی و آب گرفتم به خودم نمیذاشتن دوش بگیرم میگفتن عفونت میگیری چون کیسه آب پاره شده ولی میذاشتن تو سرویس بشینم آب بگیرم
بهم گفتن باید زور بزنی به مقعد فشار بیاد و پی پی کنی
خلاصه تا تونستم زور زدم چهل دقیقه فک کنم همینجوری زور زدم بعد گفتن برو رو تخت رفتم و دکترم باز اومد و می‌گفت زهرا فقط همکاری کن
زور بزن فک کن میخوای مدفوع کنی دیگه فقط زور میزدم حس میکردم کار با دو سه تا زور تمومه ولی برا من از این خبرا نبود یه سی چهل باری فقط زور زدم توانم تموم شده بود یه ماما هم افتاده بود با آرنج رو شکم فشار میداد بچه بیاد بیرون الان رو شکمم همونجایی که با آرنج فشار میداد کبوده🫠
مامان 💙رادوین💙 مامان 💙رادوین💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت آخر:
هرچی ماما میگفت زور بزن من اصن زور زدن یادم رفته بود هرچی میگفت زور بزن بچه تو لگنه میگفتم نمیتونم بلد نیستم فقط از این درد نجاتم بده گفت تو فوق العاده بودی سریع فول شدی الان فقط باید زور بزنی پسرت بیاد دیگه اینقد درد داشتم ناخواسته نشستم حالت توالت و اونجا بود ک اینقد انقباض هام شدید بود زور زدم و تازه فهمیدم باید چیکار کنم😄 رفتم رو تخت و دیگه حالا ک زور زدن یادم اومده بود هیییییییی زور زدم زنگ زدن دکترم گفت تا ۱۰ دقیقه دیگه میرسم دیگه حالا ماماها میگفتن زور نزن من ول کن نبودم😄 دکترم سریع خودشو رسوند و با دوتا زور زدن حس کردم یه چیزی از تو وجودم کامل کشیده شد بیرون و صدای پسرمو شنیدم،گذاشتنش رو سینم و من دیگه نفهمیدم دکتر کی جفتمو کشید بیرون و بخیه ام زد،انگار از آسمون افتاده بودم زمین و دیگه هییییییچ دردی نداشتم، ۱۱ونیم بستری شده بودم و ساعت ۱۵:۴۵ زایمان کردم ،دیگه یکساعتی تو همون اتاق زایمان پسرم و رو سینم گذاشتن بمونه برای ارتباط پوست با پوست بعدشم بردنش وزنش کردن و قدشو گرفتن و آوردنش دوباره پیشم تا شیر بخوره و دیگه رفتیم تو بخش
به امید اینکه همه مادرا به خیر و خوشی زایمان کنن و خاطره خوبی از اون روز براشون بمونه و بچه هاشون و صحیح و سلامت بغل بگیرن.
ببخشید طول کشید هی پسرم بیدارر میشد مجبور میشدم برم پیشش و بعد بیام ادامه بذارم ممنونم برای وقتی که گذاشتید❤️
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی
یهو حس زور بهم دست داد گفتم من حس زور دارم گفتن تا میتونی زور بده ۳ بار زور دادم تا ۱۰ ثانیه اینطوری ولی سر بچه ام بیرون نیومد چهارمین بار ماما بهم گفت زور بده و دستشو تا ۴ انگشت گذاشت ک سر بچه بیاد ولی بازم نشد و بهم گفت زور بده نمیخام اذیتت کنم و هی دستمو بزارم و بازم پنجمین بار دیگه زور محکم دادم ک گفتن پاشو برو رو تخت زایمان منم رفتم امپول بی حسی تو واژنم زدن و برش زدن واسم یه زور دیگه دادم ک یه ماما با دوتا دست تمام زورشو گذاشت رو شکمم فشار داد و ماما خودم و با دوست مسیر سر بچه رو باز تر کرد ک دیکه صدای گریه گل پسرم رو شنیدم تا گزاشتن رو شکمم آروم شد و همون لحطه فهمیدن یه بند نافش یه گره محکم خورده و اف قلبش به خاطر این بود
از مرحله زایمان ک بگذریم مرحله بخیه زدن میاد با اینکه بی حسی زدن ولی کامل همه چیز حس میکردم و هی جیغ میکشیدم و چون موقع زایمان خونریزی کردم هی بخیه میزد و دو انگشت می‌کرد داخل و شکمم محکم فشار میاد گ خون بیاد بیرون خدایی نکرده لخته نیوفته روی رحمم و هزاربار اینکا رو کرد و ۱۰ تا رو پوست بخیه خوردم داخلی های رو هم راضی نشد بگه چندتا و موقع ک ۲ ساعت تحت نظر بودم بازم معاینه کردن و شکمم فشار دادن و خون اومد بیرون و برای ۲ بار در بخش زنان هم اینکا رو کرد 🥲🥲🥲 و ۷ مرداد قرار بود مرخص بشم ک به خاطر زردی شدید بچه ام مجبور شدم بستری اش کنم و از بخش زنان رفتم بخش نوزادان
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
دیگه نه ماما همراهی داشتم نه چیزی شانسم هروقت میومدم یکی بود با همون یکم آشنا شدم و اون پرستارم بود بهش گفتم من هیشکیو جز خدا ندارم بهم کمک کن گفت اگه میخوای زود زایمان کنی با ما همکاری کن گفتم باشه دیگه هی میومدن معاینه میکردن و منم دردم خیلی شدید بود همیشه صداش میزدم به ۶ سانت که رسیدم دوتاشون اومدن نگفتن میخوایم بهت کمک کنیم توهم همکاری کن گفتم باشه دیگه شکمم رو محکم فشار میدادن ومیگفتن زور بده منم محکم نفسم و میگرفتم و زور میزدم خیللییی سخت بود انقدر گرمم بود که یه لحظه از حال میخواستم برم از گرمی خلاصه گفتن داری خوب پیش میری همونجور زور بزن زور زدم و تحمل کردم تا فول شدم دوباره بخورم ۴.۵ بار محکم زور زدم گفت بچه اومد دیگه بچه اومد و خودم چون میدونستم فورا بعدش سه چهارتا سرفه کردم و جفت کنده شد بعدش دیگه بخیه زد و رفت ولی من خیلی مقعدم درد میکرد از بس زور زدم دیگه خلاصه بعد دوساعت هم اوردنم بخش فقط یکم مقعدم درد میکنه فقط خواستم بگم با ماما ها همکاری کنید خیلی کمک تون میکنن انشالله همه به سلامتی و دلخوش زایمان کنن❤
مامان آوا مامان آوا ۱ ماهگی
مامان دختری🥰 مامان دختری🥰 ۲ ماهگی
همینجوری ساعت ها میگذشت من کلافه تر میشدم هی با خودم میگفتن خاک توسرت باید میرفتی سز میشدی پول رو میدادی راحت
هی میومدن معاینه میکردن بعد میگفتن دردت که گرفت باید بگی معاینه کنیم تو زور بدی تا باز بشی اینجاش بد بود
خلاصه دردام رسید به هشت نه سانت که هی سرپا بودم هی با شکمم دایره میزدم کمر درد هم بهم اضافه شد وقتی انقباض میومد سراغم دنیا برام تنگ می‌شد ولی فهمیدم که خبراییه دردام مدتش طولانی شده بود استراحت بینش کمتر 🤕
هی معاینه شدم بهم میگفت زوررررر بده تا سره بگه بیاد پایین منم زور دادم یه جا گلاب به روتون جیش کردم پاچید رو هوا 😄
دکتره گفت بخدا چند تا زور دیگ بدی رفتیم اتاق عمل میگفتم دروغ میگی گفت نه بیا دستتو ببرتو ببین موهاشو منم دست کردم دیدم جون گرفتم گفتم دیگه غلطی که خودت کردی باید جمع کنی خودتو تا این دردا تموم بشن
گفتم میخوام حالت سجده بشم گفت باشه نشستم گفت دردت گرفت زور بده منم یه نفس عمیق میکشیدم زور خوب میزدم بعد دوباره سه چهار بار تکرار کردم گفت بخواب ببینم چیشد خوابیدم داد زد خانوم محمدی تخت اتاقو حاضر کن فوله🤯
بهم گفت پاشو دختر تا بریم وقتی راه میرفتم مثل پنگوئن بودم پاهام باز بود بعد هی میگفتم الان بچه ازم میزنه بیرون دستمو گذاشته بودم زیرم که نیوفته
سریع خوابیدم پتادین ریختن روم پاهام رو بالا زدم گفت هر وقت گفت زور بده یه برش زد که اصلا درد نداشت فقط یه اخ گفتم یه خانومی هم دلم رو فشار میداد که درد نداشت
سه تا زور زدم دخترم رو گذاشتن رو سینم و همانا صدای بچم که اتاق رو پر کرد روش یه پارچه انداختن زدم کنار دیدم نگاهم کرد بهشون گفتم بدین بند ناف رو خودم ببرم قیچی رو دادن بریدم بچه رو بعد چند دقیقه بردن