صبح بخیر میکم چند وقتیه دلین خیلی گریه میکنه خیلی بی قراری میکنه الکی و بهونه میگیره دیشب بیرون بودیم تو ماشین خابید بعد همین حلو در خونه بیدارشدش تا ساعت دو و سه نصفه شب فقط بهونه میگرفت و گریه الکی میکرد هیچ حوره اروم نمیشد فقطم میگفت توبغلم کن هی ارومش میکروم باهم دراز میکشیدم تا میومد چشممش بسته بشه دوباره باز پا میشد به گریه منم خیلی حساسم به گریه اش خیلی ناراحت میشم که گریه میکنه از اون طرفم شوهرم که تو این ۱۸ مته همیشه همراهمون بوده همه جورا یهو عصبی شد سر دلین داد زد خیلی ناراحت شدم از دستش برا اولین بار پشتمو کردم بهش خابیدم گفت من به خاطر تو سر دلین داد زدم ناراحت شدم که مرتب تو گوش تو گریه میکنه جیغ میزنه گفتم به خاطر من دیگه از این لطفا نکن حق نداری بچمو از خودت ترسیده کنی که بچم از پدزش بترسه ت. باید رفیقش باشی اونقد باید باهات احساس دوستی کنه حس نکنه باباشی تا همه مشکلاتشو با ما بزاره در میون ن بره به غریبه بگه


یاد خودم افتادم من همیشه از پدرم میترسیدم با این که هر وقت هر چی میخاستم برام فراهم بود هر چی میخاستم یه ساعته جلوم بود ولی هیچ وقت باهم مثل دو تا دوست نبودیم حالا دلم نمیخاد دخترمم تجربه منو داشته باشه

۴ پاسخ

منم همیشه همینو به شوهرم میگم که باهاش رفیق باشیم تا هر سنی فرقم نمیکنه... اشکال نداره گاهی پیش میاد

حق داری منم بودم ناراحت میشدم بچه ها صبرمونو کم کردن زودجوش شدیم ولی حرفی ک زدی درسته من خودم بابابام خیلی راحت بودم طوری ک یه پسر بهم پیشنهاد میداد به بابام میگفتم واونم منطقی رفتار می‌کرد این باعث شد هیچ وقت سمت روابط اشتباه نرم

وای پروازم خیلی شیطنت میکنه و نق میزنه و گریه میکنه، البته دندون نیش داره درمیاره
امروز همسرم دوبار دعواش کرد . من فقط بهش گفتم الان نمیتونه تو روت واسته ، وقتی نوجوون بشه زورشو داره ۲تا میزاره رو حرفات و صداشو بلندتر از خودت میکنه و جوابت رو میده . وظیفه ماست الگو خوبی براش باشیم

میفهممت منم خیلی ناراحت میشم شوهرم سره پسرم داد میزنه و باهاش قهر میکنم

سوال های مرتبط

مامان امیر مامان امیر ۱ سالگی
هر روز میگم امروز مامان خوبی میشم ولی فشار زندگی کلا داغونم کرده اعصاب نمونده بچمو باز دعوا کردم خیلی گریه کرد،شوهرم هر روز ک میخواد بره غروبا سرکار دو ساعت زودتر میره بره قهوه خونه و این منو خیلی عصبی کرده یعنی بمیرمم بیخیال نمیشه و حتما باید زود بره گفتم امروز نرو بزار بچه باهات باشه یکم بازی کنه گناه داره حوصلش سر میره قبول نکرد بچم انقد پشتش گریه کرد هلاک شد عین خیالش نبود خیلی ناراحتم هرچقد هم میگم فایده نداره اگه بیشتر بگم دعوا بزرگ راه میندازه خیلی خودخواهه،یه بار درد سنگ صفرام گرفته بود داشتم میمردم بهم گفت الکی میگی من نرم منو تو اون حال رها کرد رفت تازه باهام دعوا هم کرد چرا باید شوهر من انقد گاو و نفهم باشه😭 از یه طرفم بچم غذا رو میبینه شروع میکنه به زار زدن انقد گریه میکنه منو مجبور میکنه دعواش کنم امروز انقد گریه کرد بالا آورد منم حسابی سرش داد زدم،وقتی میبینه غذا میارم فقط گریه میکنه به زور ۳ قاشق چایخوری با گریه بهش میدم نمیخوره ک نمیخوره،تازگیا شیرم میارم عق میزنه نمیخوره خسته شدم از این وضعیت 😔