سلام ب مامانای با تجربه


خانوما من دخترم از اول اذیت میکرد بیخواب بود ریفلاکس داشت دندون دراورنش که پیرم کرد از پوشک گرفتنش هم که چه درد سر داره

حالا چند روزه کلا انگار عصبیه هم داد میزنه همش گریه همش بهونه میگیره بخدا باهاش آروم حرف میزنم ولی اون در جواب با داد بخدا من کم آوردم کسی هست بچه ش ۴سالش باسه هنوز بهونه گیر و لجباز اذیت داد و عصبی بخدا کم آوردم مگه ۱ مامان چقدر تحمل داره ۴ سال بخدا ۱ روز خوش سکوت نداشتم وقتی که بخواد مریض بشه کلا اخلاقش عوض میشه ب حق خورش قانع نیست اونم تو خوراکی خوردن مثلا ۳ نفریم ۳تا خوراکی بگیریم سریع برای خودشو میخوره میاد سمت برای ما هی نگاه میکنه انگار که این نخورده


یع وقتایی که از صبح بیدار میشه نق نق یهو آخر شب دیگه قاطی میکنم یا دعواش میکنم یا صدای بلند یا یه دونه میزنم رو دستش


بنظرتون با اینجور بچه ها چه رفتاری کنیم


شنیدم تا ۷ سالگی لجباز هستن دست خودشون هم نیست چیکار کنم راهنمایی



لطفا اونایی که بچه مثل من دارن بیان جواب نیاین الکی یه چیزی بگین

۱ پاسخ

دخترمنم خیلی وابسته به من و بهانه گیره ، روزی چند ساعت بزارید مهد کودک با بقیه ارتباط داشته باشه بهتر میشه
واسه خوردن هم. شکر خدا کنین. دختر من اصلا هیچی نمی خوره با کلی خواهش و تمنا شاید یه قاشق بخوره

سوال های مرتبط

مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ سالگی
بچه ها جاریم تو زندگیش مشکل داره که شاید ۵۰ درصد مقصر خودش باشه نمیدونم ولی بچه اش یه سال از بچه ی من بزرگتره و خیلی عصبی هست و پرخاشگر من با مادرشوهرم یه جا زندگی می‌کنیم و اون هفته ای یکی دو بار میاد اینجا و دوست داره با بچه ام بازی کنه لچه ی منم اونو دوست داره ولی اون نهایتا ده دقیقه با ش بازی کنه باقیش دیگه فقط اذیت میکنه و همش میگه من باهات قهرم و باهات بازی نمیکنم و دست به این نزن و اشک بچمو درمیاره اهل دویدن و بازی نیست کلا فقط میخاد بشینه یه گوشه و غر غر کنه بعدم شاید تا ۷ ساعت یا بیشتر کسی نیاد دنبالش اگه بیان بازم می‌مونن من از زندگیم میمونم چون بچم نمیاد تا وقتی اون اونجاست اگه بخوایم بیاییم شروع میکنه به گریه و زدن توسری و داد زدن و ‌کشیدن موهاش یا که دنبالمون میاد و دیگه نمیره یا دخترم هی میخاد بره اون طرف به هوای اون بارها به مادرشوهرم گفتم وقتی میاد نیا دم خونه ی ما یا به دختر من اطلاع نده ولی بازم تا میاد میادتش دم خونمون نمیدونم چیکار کنم واقعا
مامان آرشا مامان آرشا ۴ سالگی
سلام دوستان من یه وقتایی که درگیری ذهنیم زیاده پسرم یه کاری بکنه حتی اگه خیلی کار بدی نباشه ایقد عصبی میشم و داد میزنم که حد نداره و همونموقع تحت هرشرایطی و بزور کاری که بخوام رو انجام میدم و حتی ممکنه جلو بقیه هم دادو بیداد کنم (البته فقط جلو خونواده خودم) و این انگار وقتی عصبی میم به حس ترس تو وجود پسرم انداخته و به باباش پناه میبره من خیلی ناراحتم از اینکه داد میزنم سرش میترسم حس امنیتی که به من داره رفته رفته از دست بده یا اینکه حس ترسش اعتمادبنفسشو‌بگیره یا این حالت چندین سال دیگه همه چی ازم قایم کنه،کسی تجربه داره که چکارکنم ؟بیشتر وقتا موقعی که با همسرم سرسنگینم این اتفاق میوفته
انگار اونموقع کارپسرم بیشتر خودش نشون میده
مثلا امشب توی خودش یه کم جیش کرد و نگفت که جیش داره و وقتی فهمید مقاومت کرد بیاد لباساشو عوض کنه منم دستشو بزور کشیدم بردمش (یه مدته موقع بازی نمیگه جیش دارم تا وقتی تو خودش بکنه و من متوجه بشم،بااینکه من نیم ساعت یا یکساعت یکبار میگم که جیش داری اونم نه میگه بچه های شما هم همینطورن؟)خیلی باهاش حرف میزنم میگم تو بگی جیش دارم من عصبی و ناراحت نمیشم خوشحال میشم زود میریم لباستو عوض میکنیم میایم ولی مقاومتت منو ناراحت میکنههر اتفاقی میوفته بهم بگو مامان اینجوری خوشحالتر میشه ولی بازم خوددار هست
مامان دوتا عشق مامان دوتا عشق ۴ سالگی
مامانا حالم بده. من تا جای که بشه پسرمو دعوا نمیکنم هرکاری که کنه خرابکاری کنه وسیله خراب کنه کسیف کاری کنه با این که خونم تازه ساختم ولی سعی میکنم برای چیزای مادی دعوا نکنم پسرمو اما به چند بار بد دعواش کردم اونم بخاطر دیگران بوده اونقدر اعصبانی میشم یه وقتایی که داد میزنم یا میزنم توصورت خودم از حرصم خودمم هشت ماهه باردارم تو این دورانم بیشتر اینجوری میشم خیلی حالم وقلبم درد می‌کنه بچم ترسید تازه تو اون شرایط به من دلداری میداد همیشه میگم دیگه نباید این کارو کنم ولی بازم یه جایی اونقدر عصبانی و حرصی میشم من غریبم پدر مادرم پیشم نیستن نمیدونم چرا اینجوری میشم ولی اونقدر ناراحتم بچمو که میبینم بغض میکنم ببخشید سر شمارم به درد آوردم چه کار کنم کلا آدم آرومی هستم ولی ماهی یه بار دوبا ر بد جور عصبانی میشم که نمیتونم خودمو کنترل کنم کسی هست مثل من باشه راه حل دارید آخه این فرشته های پاک چه گناهی دارن که باید قربانی اعصبانتیت ما بشن،😭😭😭😭😭