وااای که چه روزهای سختی رو گذروندم از بس حالم بد بود از وقتی که فهمیدم باردارم روز به روز تهوعم بیشتر میشد ازماه پنجم وششم که تهوعم کمتر شد دردای لگنم شروع شد دقیقا یادمه این روزهای گرم تابستون من مثل کوره ی آتیش بدنم داغ بود وتوان بلند شدن براهیچ کاری رونداشتم ازبس گرسنم بودوضعف داشتم صندلی میزاشتم کنار گاز وبه بدترین حال ممکن غذا درست میکردم
اره یادمه🫠😋
سلام عزیزم
من خاطر خوبی از برگشت ب عقب ندارم و دوست ندارم ب گذشته تلخ فک کنم چون انرژی منفی ب آدم منتقل میکنه گذشته ها گذشت رفت ب آینده روشنی ک جلوم قرار داره میخوام فک کنم قدم بذارم ولی اگه بخوام براتون بگم۴ روز دیگه ک ۲۶ خرداد میشه اون اتفاق تلخ برام افتاد ک هنوز ک هنوز توی ذهنم حک شده و الان خیلی کمرنگ تر شده در هر صورت نمیدونم بگم تجربه بود قسمت بود یا .......
ولی از خدا متشکرم ک نذاشت تو امتحانش سرشکسته باشم رضایم ب رضایش میدونم مطمئنم ب وقتش ی فرشته ناز بهم هدیه میده تااون موقع صبورانه منتظرم امیدم ب خودشه و واگذار کردم ب خودش
انشاالله مامانای گهواره هم بچه هاشون ب دنیا اومدن در کنار پدر مادراشون موفق و عاقبت ب خیر بشن و اونایی هم ک مثل من اقدامی و چشم انتظارن خدا ب زودی زود ب تک تکشون ی فرشته ناز هدیه بده تا اونا هم طغم مادر شدن بچشن و از وجود بچشون سرشار لذت شعف بشن
اونایی هم ک باردارن انشاالله سالم سلامت این پروسه رو طی کنن و تو دلیشون با دل خوش بغل کنن تا خیالشون راحت بشه ❤😍
من انقد زایمانم دردناک بود بخدا هنوزم وحشت دارم مردم زنده شدممم
حالا شما همچین حسی داشتی
همسر من برعکس، بعدا بهم میگفت پشت در اتاق عمل به خدا میگفتم اگر فریبا چیزیش بشه،اون بچه رو هم نمیخوام
انقدر گریه کرده بود که از ریکاوری اومدم بیرون دیدم چشماش کاسه خون😅😅😅
خیلی خوب بود روزی که فهمیدم یه جوجه فسقلی تو شکمه😍اولین سنو صدایی قلبش اندازه یه نخود بود اخرش خیلی اذیت شدم پسرم زود به دنیا اومد اما خداشکر هر دو خوبیم واقعا بهترین اتفاق زندگیم بود خدارو هزار مرتبه شکر🥹🥺🥰😍
یادش بخیر🥲❤
پارسال فکرمیکنم ۲۶ م که آزمایشم مثبت شد
۱۱ تیر روز تولد همسرم برای اولین بار صدای قلبشو شنیدم
وای آره یادش بخیر چخوب گفتی منم میترسیدم اززایمان وای همش گریه میکردم از سوند انداختن 😄😄فقط من ی هفته مونده بود ب زایمان گریه سوندمیکردم ک میترسم بعد ک رفتماتاق زایمان اصلا حالیمنشد گفتم این بود ک من هی گریه میکردم اگه صدبارم برگردم عقب سزارین انتخابمه
والا منم خیلی سختی کشیدم الآنم که دختر نمیخوابه
ای وااای من میگفتم فقط دنیا بیاد راحت میشم😂😂الان ساعت ۲ شبه من هنو نخابیدم چون آرازو گذاشتم ردپام
پارسال دقیقا این روز تنها رفتم ازمایش و فهمیدم باردارم 😅
وای آره همش نگران طول سرویکس بودم آخرشم با رضایت شخصی خودم رفتم سرکلاژ کلی استرس بعدش نفس تنگی شبانه از دست فشار خون که هیچی بستری شدن بیمارستان ها تو آی سی یو کشیدن دندون بدون بیحسی اوف نگم از یه هفته مونده بود به زایمان هرشب گریه از فکر اتاق عمل داشتم خفه میشدم ولی حالا باز دوست دارم بعدیشم زودتر بیارم
پارسال من چند روز دیگه فهمیدم باردارم ۲ سال اقدام کرده بودم نمیشدم و یباره اوکی شدو فهمیدم کلا ناامید شدیم حتی ۴ تیر عمل مثانه داشتم که یهو فهمیدم حامله هستم
خیییلی حاملگیم بادرد بود استراحت نبودم ولی بی حال فشار پایین سردردهای وحشتناک داغااااان همش تو ذهنم بود نکنه خدایی نکرده زبونم لال بچم تو شکمم بمیره فکرش اذیتم میکرد.
خداروشکر خدا بعد این همه سختی آدریَن قشنگمو بهمون دادو واقعا حال میکنیم خداروشکر اینم آدریَن قشنگ من
من پارسال ۲۰خرداد فهمیدم حاملم
خیلیی استرس خیلی بده بود تا روز آخر ویاره🥺😑
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.