از حال و روز این روزها اگه بخوام بگم اینطوریه


که بعد کلی تلاش و زحمت وروجک خونه که به خاطر دندون و ویروس حسابی نق نقو شده میخوابه
بعدش انگار که ی بمب ساعتی فعال شده و وقت زیادی نداری میپری تو آشپزخونه نمیدونی از کجا شروع کنی

اما وقت فکر کردن نیست میری سراغ سینک اولین لیوان رو که میشوری
پرت میشی تو خاطرات میری به گذشته به زندگی قبل بچه دار شدن و قبل مادر شدن به روزهایی که بیمارستان بستری بود ی نگاهی بهش میندازی و خدا رو شکر میکنی بابت وجودش

و. میشوری تمیز میکنی آشپزی میکنی و فکر میکنی چقدر خوب میشه اگه بتونی قبل بیدار شدنش ی دوش بگیری و چند صفحه کتاب بخونی

کارات تموم میشه و ی چای می‌ریزی و به خونه ی تمیزت خیره میشی که بلههههههه صدای گل پسر خونه بلند میشه 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
و تو میمونی و چای سرد شده و کتاب نخونده و میری برای راند بعدی مادری ی پسر شیطون
👩‍🍼👩‍🍼👩‍🍼
خدایا شکرت🥰

وزندگی چقدر با این روزمرگی ها زیباست😍

چقدر زیبا نوشتی سهیلای نازنین مننن پراز عشق بوووود لذت بردم کاملا باهات موافقم ❤❤❤❤💋💋💋

تازه منکه وقتی خوابه باید کنارش باشم هم بلند بشم بیدار میشه

دقیقا چیزهایی که گفتی

قربون خودت و پسر شیطونت 🫀

واسه من اینطوریه که تا چهارتا لیوان میشوری میخوای بری سراغ کار بعدی بیدار میشه🤪😂
بازم خدایاشکرت 😍♥️

منکه وقت نمیکنمممممم حتی غذا بخورممم

الان دقیقا تو این مرحله هستم بچه خواب کلی کار دارم باید پاشم ،🙂🙂🙂