پارت۳


میکردم واس زور زدن ولی بچه نمیومد پایین بهم گف سجده برو و زور بزن رفتم ولی نمیشد خیلی وحشتناک بود تحملم کم شده بود ب دکتر میگفتم چیشده هیچی نمیگف خیلی خونسرد بود دکتر و پرستار از اتاق رفتن گفتن نمیتونه ، تا رفتن ترسیدم گفتم حس زور دارم بیاین دیگ اومدن زور زدم گفتن نمیتونی ک خلاصه پرستاره اومد شکمم فشار میداد از بالا منم همزمان زور میزدم دکتر هم سعی میکرد از پایین بچه رو بیاره بیرون اینقدر داد زدم دست پرستارو‌میکشیدم ک فشار نده دردم گرفته بزور فشار میداد اینقذر زور زدم تا دست دکتر ب بچه خورذ گفتم برش بزنین ک بیاد دارم میمیرم نمیزد ولی بعد با دوتا زور دیگ بچه اومد بیرون و‌گزاشتنش روی سینم داغیشو حس کردم واییی بهتررین لحظه ی عمرم بود بعد بردنش واس اونطرف پرسیدم حالش خوبه گف اره صداش ک اومد اینقدر قربون صدقش رفتم و اشک ریختم خداروشکر گفتم واس این لحظه و سلامتیش ، بعد جفتو دراوردن وباند و پانسمان گزاشتن داخل واژنم، منو بردن داخل سالن و اومدن شکمم فشار دادم ، شکمم خیلی آزرده بود بخاطر فشارها حین زابمان ،بعد بردنم سرویس گفتن ادرار کن ک نتونستم اومدم بیرون باند و کشیدن بیرون و سوند گزاشتن ، ابمیوه اوردن و چایی ، خوردم بچمو اوردم گفتن شیرش بده ک ببریمت بخش
بعد شیردهی لباسام عوض کردن منو بردن بخش
اینم از تجربه من از زایمان طبیعی خداروشکر خیلیی راضی بودم انشالله قسمت همه ی مامانا بشه 🌸🤰

۹ پاسخ

خیلی حس قشنگیه وقتی برای اولین بار موجودی که تو شکمت پرورش دادی رو ببینی و صداش رو بشنوی من که یادم میوفته اشک شوق میاد تو چشمام ولی من خیلی زجر کشیدم اونا یادم میوفته اعصابم خورد میشه طوریکه افسردگی گرفتم

منم احساس میکنم بلد نیستم زور بزنم همش ب این فک میکنم 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

نمیدونم چرا اشکم در اومد🥹🫶🏻
قدمش پر از خیر و برکت باشه❤️
منم میخوام برم امام حسین برام دعا کن🥺🫂

وای منم میخوام برم امام حسین .خداکنه خوب باشه همه چیز

عزیزم کدوم دکتر کدوم بیمارستان بودی ؟ هزینه زایمانت چقدر شد ؟

اخ خداروشکر که سزارین نشدی و و به سلامتی دنیا اومد . اخر نفهمیدم برش خوردی یا نه؟

مبارک باشه .. خداروشکر تونستی بهتر لحظه عمرت رو روی سینه ات حس کنی . قدمش مبارک باشه برات . برای ماهم دعا کن

چرا بعدش شکمتو فشار دادن ؟؟؟؟یا سوند واسه چی زایمان طبیعی سوند نداره

مبارکت باشه عزیزم❤

سوال های مرتبط

مامان جوجو مامان جوجو ۴ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی
یهو حس زور بهم دست داد گفتم من حس زور دارم گفتن تا میتونی زور بده ۳ بار زور دادم تا ۱۰ ثانیه اینطوری ولی سر بچه ام بیرون نیومد چهارمین بار ماما بهم گفت زور بده و دستشو تا ۴ انگشت گذاشت ک سر بچه بیاد ولی بازم نشد و بهم گفت زور بده نمیخام اذیتت کنم و هی دستمو بزارم و بازم پنجمین بار دیگه زور محکم دادم ک گفتن پاشو برو رو تخت زایمان منم رفتم امپول بی حسی تو واژنم زدن و برش زدن واسم یه زور دیگه دادم ک یه ماما با دوتا دست تمام زورشو گذاشت رو شکمم فشار داد و ماما خودم و با دوست مسیر سر بچه رو باز تر کرد ک دیکه صدای گریه گل پسرم رو شنیدم تا گزاشتن رو شکمم آروم شد و همون لحطه فهمیدن یه بند نافش یه گره محکم خورده و اف قلبش به خاطر این بود
از مرحله زایمان ک بگذریم مرحله بخیه زدن میاد با اینکه بی حسی زدن ولی کامل همه چیز حس میکردم و هی جیغ میکشیدم و چون موقع زایمان خونریزی کردم هی بخیه میزد و دو انگشت می‌کرد داخل و شکمم محکم فشار میاد گ خون بیاد بیرون خدایی نکرده لخته نیوفته روی رحمم و هزاربار اینکا رو کرد و ۱۰ تا رو پوست بخیه خوردم داخلی های رو هم راضی نشد بگه چندتا و موقع ک ۲ ساعت تحت نظر بودم بازم معاینه کردن و شکمم فشار دادن و خون اومد بیرون و برای ۲ بار در بخش زنان هم اینکا رو کرد 🥲🥲🥲 و ۷ مرداد قرار بود مرخص بشم ک به خاطر زردی شدید بچه ام مجبور شدم بستری اش کنم و از بخش زنان رفتم بخش نوزادان
مامان فسقل خان👶🫀 مامان فسقل خان👶🫀 ۸ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ²
رفتم تو اتاق رو تخت دراز کشیدم تقریبا ساعت ده شده بود بی اختیاری ادراری گرفته بودم نمیرسیدم برم دسشویی
ترشح خونی هم داشتم
ساعت یک ناهار اوردن خیلی کم خورد ی هفته ایی میشد هیچی نخورده بودم اصلا انرژی نداشتم
یذره ابمیوه و کیک خوردم
اومدن سرم وصل کردن دکتر گفت بلند شو راه برو بلند شدم هی از اینور اتاق ب اونور اتاق ...
ساعت شده بود نزدیکای دو شایدم دو و نیم نمیدونم
دکتر اومد گفت اماده ایی؟ منم استرس داشتم راستش
گف اومدم کمکت کنم معاینم کرد گف عالی شدی ولی نگفت چند سانتی منم نپرسیدم دیگه تو اون وضع حواسمم نبود
گف موقعشه کیسه ابتو پاره کنم کیسه ابمو پاره کرد و یهو ی اب ب اندازه ی پارچ شایدم بیشتر با فشار ریخت و گرم بود اولش اروم میکرد ولی بعد انقباضا شروع شدن
گف هر موقعه درد خوب گرفتت زور بزن
منم موقعه دردا ک شکمم سفت میشد زور میزدم
حتی بعضی موقعه ها دست خودم نبود فشار میومد بهم زور میزدم
(مثل ی دسشویی بزرگ بود دقیقا همون حسه 😫😂)
من زور میزدم دکتر هم با دستش هی فشار میداد رو به پایین رحممو باز میکرد یهو گفت دارم موهاشو میبینم زور بزن
پرستارو صدا کرد
اومد بالای شکممو فشار میداد نفسم داشت میگرفت
هی فشار میداد تپ تپ
منم زور میزدم
دکتر بی حسی زد و یذره پاره کرد
هی میگفت زور بزن بچه بد جاییه من دیگه انرژی نداشتم پرستار هی فشار میداد
منم کمی زور میزدم تا اینکه بچه رو کشید بیرون ی لحظه گذاشت رو سینم
مامان جوجمون مامان جوجمون ۲ ماهگی
تجربه زایمان #پارت پنجم



گفتم میخوام برم دسشویی تا اینجا نباید زور میزدم چون میگفتن ورم میکنه دهانه رحمت
رفتم دسشویی اومدم گفتن تونستی ادرار کنی گفتم ن
خوابیدم سوند انداختن خیلی دردش وحشتناک بود خیلی اذیت شدم
بعدش دوباره ی سری ورزشای دیگه انجام دادم حالت سجده موندم پایین تخت ورزش میکردم باز معاینه شدم گفتن ورمت خوابیده ۷ سانتی سر بچه رو میبینیم هین معاینه بهم زور اومد نمیدونم شاید همون انقباض بود بهم گفتن هر وقت زور اومد بهت توام زور بزن( (ببخشید )نمیتونستم میترسیدم از مدفوع کردن حس میکردم زور بزنم باعث خروج مدفوع میشه)
گفتن چرا اینجور زور میزنی گفتم دلیلشو گفتن اشکال نداره باید روده هات و مثانه خالی باشه موقع زایمان
ماما انگشتشو میذاشت داخل واژنم و من موقععی ک بهم زور میومد زور میزدم
خیلی سخت بود خیلی درد داشت با زور و مکافات منو از ۷ سانت فول کرد هر دفعه انگشتشو گذاشت و من زور زدم تا این ک فول شدم
زنگ زدن متخصص زنان بیاد منو بردن رو تخت زایمان ماما برشو انجام داد همیسه فک میکردم برش خیلی سخت باشه با این ک حسش میکردم ولی چیز وحشتناکی نبود
ینی انقدر چیزای سخت تر تجربه کرده بودم احتمالا هیچ بود برام
ماماها میگفتن زور بزن بچت داره میاد سرشو میبینیم چشمامو بسته بودم داشتم زور میزدم ی فشار و کششی رو واژنم بود اما گم بود تو دردام وقتی زورم تموم شد چشامو باز کردم بچمو دست ماما دیدم😭😭
دخترم کبود و سیاه بود گریه نمیکرد فرم سرش ناجور شده بود
گریم گرف گفتم چرا گریه نمیکنه برونش اونور رو تخت گفتن خستس همه ماماها و دکتر دورش جمع شده بودن بعد چن لحظه صدای خیلی ضعیف گریش اومد براش اکسیژن گذاشتن برگشتن بالاسر من
مامان آیسل❤🤰🧿 مامان آیسل❤🤰🧿 ۲ ماهگی
دیدن دیگ نمیشه بچه جای بدیم گیر کرده بود ک کم کم افت تپش گرفته بود منم ازاون بدتر دیگ دیدن با زورو سنگینی انداختن رو شکمم نمیشه بچه نامه سز رو نوشتن داشتن میبردن سز ک یه پرستار دیگ اومد تازه شیفتش بود اومد دید قضیه چیه گفت من زایمانش میکنم انقد خوب و اروم باهام حرف زد انقد سر وقتش گفت زور بزن همین ک ی کوچولو بچه اومد بیرون تیغ کشید بهم ک خیلییی بد پاره شدم ولی باز نفسمون ول نکردم زور زدم از بالا هم سنگینه مینداختن روم تا اینکه صدای دخترمو شنیدم کلی آب خورده بود زود بردنش زیر دستگاه نزاشتن رو سینم منم ک انگار از بلندی افتادم منگ منگ بودم خوابم میومد هی چشام میرفت پرستارا میزدن از صورتم نمیزاشتن دیگ کم کم یکم حالم خوب شد بدبختی اینجا بود جفتم بیرون نمیومد اینام هی میگفتن یکم زور بده با دستشون شکمم فشار میدادن یعنی خون بود ک از من میرفتا فواره میزد انقد انگولک کردن تا جفتم اومد بیرون آوردن بی‌حسی زدن دوختنم ۲۶ تا بخیه خوردم بعد اون یکم حال بچه منم خوب شد آوردن گذاشتن رو سینم یه نیم ساعتی موند بعد اونم اومدن کمک کردن رفتم بخش
مامان هامین♥️🐣 مامان هامین♥️🐣 ۲ ماهگی
پارت نهم
اما من فقد با جیغ اروم میشدم اومدن معاینم کردن شده بودم هشت نیم سانت دیگ حس زور زدن داشتم
رفتم تو توالت بازم ابگرم گرفتم رو خودم انقد اب داغ بود ک از شدت درد نمیفهمیدم وقتی میریختم رو شکمم بهتر میشدم مادر شوهرم اومد داخل گفت بیا بیرون عفونت میکنی اینجا داد زدم گفتم برو بیرررررون حس زور دارم مادر شوهرم بدو بدو رفتع بود به ماما گفت ک عروسم حس زور زدن داره من همچنان دوتا زور داده بودم بخودم
ماما اومد منو از دسشوی کشید بیرون گفت میخای تو دسشوی زایمان کنی؟ گفتم چرا حالیتون نمیشع داررم میمیرم بمن یچیز بزنین نذارین انقد عذاب بکشم همچنان جیغ داد من به راه بود رفتن گاز انتواوکسی اوردن ماما گفت هروقت درد شدید داشتی یا زور داشتی یه نفس عمیق محکم از این بگیر من گرفتم اولین نفس ک گرفتم سرم گیج رفت دراز کشیدم چشام سیاهی میرفت دردام شده بود هر دو دقیقه یبار خیلی دردش وحشتناک بود اول ب مقعدم فشار میومد بعدش یه درد وحشتناک بعد حس زور بمن گفتن زور نزن ک دهانه رحمت التهاب نکنه منم با نفس عمیق سعی میکردم زور نزنم اما اون گازو تنفس کردم چشام سیاهی رفت از دستم افتاد داد زدم گفتم دارم بالا میارم کیسه اوردن بالا اوردم فقد یه ابمیوه خورده بودم با خرما چون گفتن چیزای سنگین جز مایعات نخور
اومدن معاینع شده بودم نه سانت خیلی وحشتناک داشتم جیغ میزدم بعد پنج دقیقه با چهارتا زور خیلی ک بهم اومد شدم ده سانت
ماما گفت حالا پاهاتو باز کن زورت ک گرفت تا حد توانت زور بزن به مادر شوهرم گفت بشین روب روش اگ دیدی به اندازه یه سکه باز شده موهای سرش دارع دیدع میشه صدا بزنین.......

ادامه........
مامان هامین مامان هامین ۶ ماهگی
تو دوتا زور خوب بزن بریم رو تخت زایشگاه دیگ کلا پاهام باز بود زور میزدم داد زدم گفتم اومده پایین داره میسوزه اومد گفت بریم فولی این حرف رو زد انگار دنیا و بهم داد و بگم بدنم مثل تشنجیا میلرزید دیگ اومدم از تخت پایین برم رو ویلچر پاهام داخل هم میرفت بردنم رو تخت زایشگاه میلرزدیم دکتر اومد آماده شد گفت من خیلی وقته منتظرتم گفتم خانوم دکتر پاره کن تموم شه ضد عفونی کردن بتادین زدن گفت زور بزن کم نیار وسطش دو نفرم شکممو فشار داد زور دوم اومد بیرون انگار لیز خورد دردام واقعا رفت😭 گفتم تموم شد؟گفت اره گفتم چرا گریه نمیکنه گفت مهلت بده گریم میکنه گریه کرد گذاشتنش رو شکمم نازش کردم دردا یادم رفت تا چند ثانیه قبل داشتم به معنای واقعی میمیردم دیگ وزنش کردن گفتن۳۹۵۰ من دو روز قبل رفتم سنو گفت ۳۴۶۰ میگفتن رستم زاییدیا وزنش ماشالله از همه ی بچه‌ های اونروز بیشتر بود خداروشکر جفتمم راحت اومد بیرون شکمم فشار دادن ک خونا بیاد قشنگ حس میکردم دیگ وقت بخیه شد دکترم میگفت خودتو شل کن ک نلرزی بخیه هات زشت میشه میگفتم اشکال نداره من دست خودم نیس اینورم ذخیره بند ناف ازم اومد خون بگیره میگفت سوزن تو دستت میکشنه کنترل کن خودتو ولی واقعا دست خودم نبود همون موقع ام یک ماما اومد گفت باباش اومده ببینش بردن پسرمو باباش ببینش👼🏻😍دیگ منم کارام تموم شد گفتن تمومی پاشو از همشون تشکر کردم رو تخت دیگ گذاشتن منو بردن داخل ی اتاق دیگ مامانمو صدا زدن منم همچنان میلرزیدم مامانم اومد چای خرما آوردن بهم دادن با قرص ک رحمم جمع بشه و بازم فشار دادن چنبار شکممو دیگ بعد از یک ساعت بردنم بخش و تموم شد
مامان فندوق مامان فندوق ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
ساعت ۸ دیگ واقعا حالم بد بود دردا افتضاح بود وقتی ک دردم میگرفت ماماهمرام معاینم میکرد ک دهانه رحمم زودتر باشع ک خودش عذاب بود برام مثل مردن منم همش التماس میکردم ک دیگ نمیتونم تحمل کنم منو ببرین سزارین کنین.ولی دکترا گوش نمیدادن دکتر خودمم شیفت نبود ماماهمرامم بهشون گفت ک نمیتونه زایمان کنه خود دکترای شیفتم میدونستن ک نمیتونم ولی دکتری ک انکال بود اجازه سزارین نمیداد دردام همراه با زور و فشار بود ک وقتی دردم میگرف میگفتن پاهاتو جمع کن تو شکمت و زور بزنک انگار لگنت میخواست ریز بشه من فقط جیغ میزدم انگار ارومم میکرد اکسیژنم بهم وصل بود ساعت ۹ ک شد ماماهمرا رفت بهشون گف دیگ نمیتونع فول شده ۱۰ سانت و بچه نمیاد دکترا اومدن همه کلی زور زدم دردم دائمی بود ولی بچه از واژنم خارج نشد اصلا توی کانال نیومد.ماماهمرام گف دیگ زور نزن ولی نمیشد دست خودم نبود دردا همراه زور میومد افتضاح بود حالم مرگ جلوی چشمام بود دکتر اجازه سزارین داد با ویلچر بردن منو برای سزارین رو ولیچرم دردم گرف افتضاح بود حالم بردنم روی تخت برای جراحی همین ک دکتر بیهوشی امپول رو تزریق کرد دردم گرفت با کلی فشار و زور ک سوزن رو دراورد ۳بار تزریق کرد بهم ک پاهام سوخت و بیحس شد سبک شده بودم بدون درد بعد از یک رب بچم بدنیا اومد قشنگ ترین لحظه عمرم بود گریه میکردم از خوشحالی و از بی دردی.واقعا اذیت شدم مردم .
مامان هاکان مامان هاکان ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
#پارت چهار
رفتم سرویس روی فرنگی نشستم آب داغ گرفتم از کمر ب پایین درد نداشتم ولی کامل احساس میکردم سر بچم پایینه پایینه
رفتم تو اتاقم دکترم اومد نگاه کرد گفت عالیههه زور بزن ،چنتا زور زدم انگار دفع داشتم ک میگفت افرین همینجوری
بعد ساعت یک ربع به ۹ منو بردن اتاق زایمان پوزیشن عالی دادن بهم و گفتن زور بزن
تمام انرژیمو جمع کردم زور زدم با ۳ تا زور مفید بچم با وزن ۳۳۲۰ و قد ۵۳ سانتی متر ب دنیا اومد😍😍 ،بعد بچه کلی چیز میز در اومد ک کااامل احساس سبکی کردم بچمو گذاشتن رو سینم انگار من از مادر متولد شده بودم
بچرو برداشتن گزاشتن کنار و دکترم منو بخیه میزد انقدر دوسش داشتم و بهش اعتماد داشتم مطمئن بودم کارش عالیه
بعد بردنم تو ی اتاق دیگ مامانمو و شوهرم اومدن داخل بچمو دادن بهش شیر دادم دوساعت بعدم بردنمون بخش
خیلی تجربه خوبی بود واقعا راضی بودم صدبارم برگردم عقب همین زایمان و انتخاب میکنم ایشالله همتون زایمان عالی داشته باشید👶🏻💙🍂