عزیزم با گریه کردن سبک میشی ولی مشکلات حل نمیشن.
حالا که میخوای نگهش داری باید قوی باشی.پسرت سه سال و نیمش شده و میتونه مهد بمونه.
دنیال یه مهد کودک باش تا زمانی که شکمت بزرگ نشده و توان داری بتونی یه مهدمناسب پیدا کنی.
اینجوری هم پسرت شاده هم تو کمی استراحت میکنی
عزیزم بهترین تصمیمو گرفتی ... فقط اینقدر به خودت نگو نمیتونم نمیشه سختمه درسته حالت واقعا بد هست درکت میکنم باردار واقعا سخته اما به نظر من هر چی بنالی بدتر میشه میگن منال درویش که دردت میشود بیش....با پسرت تا میتونی هر چند دقیقه حتی ده دقیقه بازی کن همون طور دراز کشیده مثلا کلاغ پر بازی کنید یا با عروسک انگشتی براش قصه بگو ....غذا هم یه وعده بپز برای دو وعده بخورین یا بگو فعلا که ویار داری مادرشوهرت یا مادرت برات بپزن بدن بیارن...
عزیزم اولا نگو این چه بلایی بوده خداروشکر یه هدیه خداس بعدشم خیلیا هستن میلیاردها پول میدن بچه دار بشن ...بعدشم خداروشکر بچه ات سه سالشه بزرگ شده ...حالتو خیلی خوب درک میکنم من وقتی بیبی چکم مثبت شد پسرم دوسالش بود یه حس بدی داشتم حس میکردم به پسرم خیانت کردم وقتی فهمیدم دوقلون دنیا رو سرم خراب شد گفتم خدایا یعنی میتونم به سه تا بچه برسم ویارمم وحشتناک بود و بارداری خیلی سخت داشتم ولی اصلا از کسی کمک نگرفتم و نخواستم به خودم تکیه کردم توهم به خودت تکیه کن
خدا بزرگه عزیزم اگه جای من بودی چی من از تو کوچیکترم شهر غریب دوتا بچه ب فاصله دوسال آوردم هیچ کس هم پیشم نبود شوهرمم صبح تا شب سر کار افسردگی هم داشتم ولی خوب یابد گذشت الآنم بچه هام بزرگن حالا ک شده بسپارش. ب خدا انشالله ک خیره همه چی درست میشه
عزیزم منم تو غربت دست تنها زمانیکه پسر اولم تنها ۱۷ ماه داشت ، پسر دوممو بدنیا آوردم ،
اصلا اونجوری که همه میگفتن سخته و خودم فک میکردم نبود ، از اول فقط و فقط خودمو سپردم به خدا و خدا وااااقعا صدامو شنید و خیییلی جاها تو موقعیتای سخت دست خدا رو دیدم و خیییلی خییلی شاکرش هستم .
فقط توکل کن به خدا و شک نکن که ی زمانی به حرفام میرسی و میفهمی که چقدر الکی حرص میخوردی و میترسیدی از اومدن بچه دوم .
من الان پسر اولم تقریبا ۳.۵ سالشه ، پسر دومم هم ۲ سالشه انقددددر با هم دوستن و همو دوس دارن که هر لحظه میگم خداروشکر که تفاوت سنیشون کمه و بسیااار خوشحالم از تصمیمی که گرفتم ( اینکه نخواستم تفاوت سنیشون زیاد باشه و دومی رو زود آوردم ) .
ی نکته مهم دیگم اینکه گلم اصلللا سخت نگیر که سخت میگذره .
تاکید میکنم فقط و فقط بسپار به خدا و مطمئن باش خدا قبل از اومدن بچه دومت توانایی و صبر خاصی بت میده که خودتم باورت نمیشه .
موفق باشی 🙏😊
سلام عزیزم حالتو درک میکنم کلا خودم دوماه برا دیسک نمیتونستم به دخترم برسم همش کارم شده بود گریه دخترمم افسردگی گرفت ولی گذشت خوب شدم شماهم نهایتش سه ماه حالت بهتر میشه وقتی براش داداش یا ابجی بیاری همبازی میشن الان و دیگه یادش نمیاد از خدا بخواه بهت قوت بده
خداروشکر برات خیلی خوشحالم بهترين تصمیمو گرفتی انشاالله ک بااومدنش تموم غم و غصه ها تموم میشه و شادی و خوشبختی به زندگیتون میاره
سللم عزیزم منم مثل شما بودم شوهرم دست کمک نیست و ییشتر سر کاره.. ماه های اول بارداری همینطوره نه خونه نه خودت نه بچه نمیتونی برسی فقط غصه میخوری... بهترین کار اینه ک یا باباش بفزستش بره. یا مهدکودک
خب بخاطر بارداری هورمونات ریخته بهم گریه هاتم بخاطر همونه اگر ایشالله بچتم بدنیا بیاد شما چه توان داشته باشی چه نداشته باشی چاره ای جز این نداری که بهشون رسیدگی کنی منم شرایط مالی و روحی خوبی ندارم صبح که میشه منتظرم شب شه بخوابم شبم خوابم نمیبره....دیگه راه دیگه ای جز گذران زندگی نداریم
خدا روشکر چه خبر خوبی😃🤩
این حالتات طبیعیه مال هورموناس بهم میریضه آدم شرایط سخته ولی با بازگو کردنش سخت ترش نکن
انشالله هرچی ک خیره همون پیش بیاد برات
عزیز دلم اوایل بارداری واقعا سخته کم کم اوضاع بهتر میشه.اوضاع رو دست میگیری و کنترل میکنی.گریه کردن اگه حالتو خوب مبکنه گریه کن.منم مثل شما البته من دوتا دارم. و ویارشدید دارم.انروز بچه هامو بردم دکتر نوار مغزی و چکاپ .پیرم دراومد وقتی اوندم تو خونه سرم داشت از درد مبترکید.ولی باید پامیشدم بهشون میرسیدم.الانم شام نپختم با شوهرم دارن نودلیت درست میکنن تا بخورن.
شرایط روحیتو درک میکنم، چون منم سه تا بچه شیر به شیر دارم، فقط خودت میتونی بخودت کمک کنی، برای ارشا عذاب وجدان نداشته باش بلکه بخودت افتخار کن و خوشحال باش که قراره یه همبازی و همدم برای ارشا جان بیاری که هرکسی بخاطر راحتی خودشم شده اینکارو نمیکنه، تا وقتی حالت بهتر شه با غذاش کاری نداشته باش بعدا میتونی براش جبران کنی، فقط هله هوله براش نگیر و مغزیجات و میوه و شیر و شربت رو جایگزین کن، اینروزا میگذرن و تو شاهد خندهای از ته دل کوچولوهات میشی
چقدر خوشحال شدم برات.انشالله میادولاخودش شادی بیاره.باوجودش آرشام جان هم سرگرم بشه.خودتونم دکترنبری ویتامین بخورید.امیدوارم خدابهتون انرژی بده
عزیزم منم تو غربت دست تنها زمانیکه پسر اولم تنها ۱۷ ماه داشت ، پسر دوممو بدنیا آوردم ،
اصلا اونجوری که همه میگفتن سخته و خودم فک میکردم نبود ، از اول فقط و فقط خودمو سپردم به خدا و خدا وااااقعا صدامو شنید و خیییلی جاها تو موقعیتای سخت دست خدا رو دیدم و خیییلی خییلی شاکرش هستم .
فقط توکل کن به خدا و شک نکن که ی زمانی به حرفام میرسی و میفهمی که چقدر الکی حرص میخوردی و میترسیدی از اومدن بچه دوم .
من الان پسر اولم تقریبا ۳.۵ سالشه ، پسر دومم هم ۲ سالشه انقددددر با هم دوستن و همو دوس دارن که هر لحظه میگم خداروشکر که تفاوت سنیشون کمه و بسیااار خوشحالم از تصمیمی که گرفتم ( اینکه نخواستم تفاوت سنیشون زیاد باشه و دومی رو زود آوردم ) .
ی نکته مهم دیگم اینکه گلم اصلللا سخت نگیر که سخت میگذره .
تاکید میکنم فقط و فقط بسپار به خدا و مطمئن باش خدا قبل از اومدن بچه دومت توانایی و صبر خاصی بت میده که خودتم باورت نمیشه .
موفق باشی 🙏😊
چرا پست ها برای من نمیاد.قبلا که مهد میرفت دوباره بده مهد
ازمایش سل فری بده قرص های اعصاب میتونن اثر ژنتیکی داشته باشن این قضیه رو جدی بگیر عزیزم
ببین عزیزم اگه میتونین خونتون رو چند وقت عوض کنین یا وسایل ها شو عوض کن سعی کن هروقت شب میخابی صبح ساعت ۶ بیدار بشی پسرتون هم بیدار کن باهم برین پیاده روی بعد بیاین صبحانه بخورین ناهار بذار بعد تا ناهار حاضر میشه یه چرتی بزنید باز عصر دوباره بزن بیرون سعی کن یه دوست خوب پیدا کنی ک این روزا رو برات آسون میکنه توکل بخدا کن تو خانه ات تلاوت قرآن بذار با صدای بلند موقعی ک داری کارای خونتون رو انجام میدی اهنگ های پرتنش بذار هر روز سعی کن برا خرید خونه خودت بری بیرون مخصوصا میوه فروشی های الان با رنگ و عطر میوه های تابستون دیدنیه
خداروشکر چنین تصمیمی گرفتی فقط میخام بدونی ک اصلا ب سقط فکر نکن که دردرسرش خیلی بیشتره نگه داشتنشه من الان بعد از یکسال شکمم بزرگ شده بخاطر سقط بیست روز در ماه خون ریزی دارم و چندتا مشکل زنانه بهم زدم و از افسردگیش نگم برات که هر دقیقه میسوزم از کارم😓
همیشه بگو خدایا کمکم کن و من میتونم حتما از پسشون بر میام.گریع کن سبک بشی.از خدا بخواه بهت توان بده.از شب داری میخوابی بگو خدایا کمکم کن تا صبح با انرژی فوق االعاده بیدار شم و شرایطم رو پذیرا باشم
عزیزم منم خیلی گریه میکردم ،مامان منم شاغله هیچکی نبود یه وعده غذای گرم بیاره واسه من و خانوادم ولی از یه جا به بعد هرطور بود روی پای خودم وایستادم ....آخرم انقد به خودم سخت گرفتم و کار کردم کیسه آبم ۳۷ هفته پاره شد ،خداروشکر به دنیا اومد و مشکلی نبود الان ده روزشه وای باورت نمیشه انقد پا قدم بچه های دوم خوبههههه🌸بهترین تصمیمو گرفتی ان شالله به سلامتی بغل بگیریش
عزیزم بارداری😍😍
عزیزم بارداری😍😍
تصمیمت قطعی شد شیماجان
خدا روشکر چه خبر خوبی😃🤩
این حالتات طبیعیه مال هورموناس بهم میریضه آدم شرایط سخته ولی با بازگو کردنش سخت ترش نکن
خدا روشکر چه خبر خوبی😃🤩
این حالتات طبیعیه مال هورموناس بهم میریضه آدم شرایط سخته ولی با بازگو کردنش سخت ترش نکن
عزیزم با گریه کردن سبک میشی ولی مشکلات حل نمیشن.
حالا که میخوای نگهش داری باید قوی باشی.پسرت سه سال و نیمش شده و میتونه مهد بمونه.
دنیال یه مهد کودک باش تا زمانی که شکمت بزرگ نشده و توان داری بتونی یه مهدمناسب پیدا کنی.
اینجوری هم پسرت شاده هم تو کمی استراحت میکنی
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.