بخش دوم

به دکترم پیام دادم گفت باید بیای باز کنم نخ سرکلاژ رو خطرداره برای دهانه رحمت، داره بهش فشار میاد.

من استراحتمو کمتر کرده بودم اون موقع و روزی ۵ دقیقه راه می رفتم
دیدم اینجوری شد توکل کردم به خدا و گفتم با استراحت می رسونم تا ۳۷ بعد باز می کنم. تا هفته ۳۷ هم هرروز شیاف زدم.

بنا به دلایلی دکترمو عوض کردم و دقیقا ۳۶ هفته ۶ روز بودم که رفتم بخیه های سرکلاژ رو کشیدم و خیلی خوب بود و برعکس هیولایی بود که همه ازش ساختن از امپول دردش کمتر بود.
بعد دکتر معاینه لگن انجام داد و گفت خداروشکر برای طبیعی خوبی و دهانه رحمت ۲ به ۳ سانت بازه
من قیافم اینجوری شد😐
گفت برو اگه تا هفته دیگه نزاییدی بیا بهت وقت بدم بیای بیمارستان یهو تو خیابون نزایی.

اقا هفته بعد ما رفتیم دکتر و شده بود ۳ به ۴ سانت بدون درد( یه دردای ریز و مسخره داشتم فقط) و برای دو روز بعدش وقت داد.

من بهش گفتم امپول فشار نمی خوام و گفت انقدر بازی که با دوتا ورزش دردات شروع میشه.

۱ پاسخ

اقاا دمت گرممم
ینی منم گاه بیگاه درد دارم بیشترشده دهانه رحمم😍🥹
خدا کنه
هفته پیش یه سانت بود فقط🥹

سوال های مرتبط

مامان کوچولویِ‌مَن❤️ مامان کوچولویِ‌مَن❤️ ۲ ماهگی
رفتم خونه و تا ۳۵ هفته و ۶ روز کشوندم خودمو
تو این مدت دردای ریز داشتم ولی هیچکس جدیم نمیگرفت 😂🤦‍♀
کلی درد کشیدم من ، حتی ساعت دردامو میزارم براتون ببینین خودتون
دردای منظم و پشت هم که متاسفانه دهانه رحممو باز نمیکرد چون سر دخترم به‌جای اینکه به دهانه رحم فشار بیاره به سمت جلو فشار می‌آورد ، یعنی سرش کامل داخل لگن نبود
خلاصه من تا ۳۵ هفته و ۶ روز درد کشیدم ، شبش با مامانم‌اینا و خواهرم‌اینا رفتیم رستوران و دردای من شدیدتر شد
انقدر شدید شد که نتونستم تحمل کنم و باز رفتم بیمارستان ، معاینه شدم و گفتن ۱ سانت و نیم باز شدم
رفتم خونه و توپ گرفتم و ورزش کردم ، بعد از یک‌هفته یعنی ۳۶ هفته و ۵ روز رفتم دوباره گفتن یک‌سانت و نیمم
باز رفتم خونه ورزش کردم و تو فاصله ۳۶ هفته و ۵ روز تا ۳۷ هفته و ۴ روز مدام میرفتم بیمارستان و میگفتن شما ۱ سانت و نیمی و دهانه رحمت خلفیه !
چندبار معاینه تحریکی شدم و دهانه رحممو آوردن پایین و کمک کردن باز بشه که خب خدایی فایده داشت ..
حتی یک‌بار دقیقا ۴ روز قبل از زایمانم رفتم بیمارستان گفتن شما دهانه رحمت برگشته و به زور خیلی باشی ۱ سانت 😶‍🌫
یعنی گفتن دوباره بسته شدی 😐
مامان زینب خانم🌸 مامان زینب خانم🌸 ۵ ماهگی
بارداری زایمان

سلام مامانی های عزیز از اونجایی که بارداری خیلی سختی داشتم
به خودم قول داده بودم اگه انشاالله بچم صحیح و سلامت به دنیا بیاد، بیام و قشنگ شرح بارداری و زایمان بدم که کسایی که مثل من هستن امیدوار بشن.

اول اینکه بارداری اولم بود و از خیلی چیزا اطلاع نداشتم و اصلا رعایت نکردم

هفته ۱۸ بودم که رفتم سونو انومالی و سرویکسم ۳۰ بود و دکتر بهم گفت برو دو هفته شیاف بزن استراحت کن دوباره بیا
دو هفته بعد شد ۲۶ باز گفت شیاف بزن یه هفته دیگه بیا شد ۲۲
من بازم رعایت نمی کردم و استراحتی نداشتم خلاصه جدی نمی گرفتم خیلی چون نه درد داشتم نه خون ریزی

دیگه بعد از اینکه فهمیدم شده ۲۲ و اوضاع خرابه سریع در هفته ۲۱ سرکلاژ کردم

دکترم موقع سرکلاژ به مادرم گفته بود از چیزی که توی سونو گفته بودن یعنی ۲۲ ام کمتر بود و خوب شد انجام دادید سرکلاژ رو.

دیگه رفتیم تو استراحت نسبی، من فقط کارای شخصیمو می کردم، دکترم گفته بود یه ماه بعد سرکلاژ دوباره برو سونو چک سرویکس
رفتم سونو و دیدیم شده ۱۹ با وجود سرکلاژ

دیگه من به حرف دکترم گوش ندادم و خودمو مطلق کردم و فقط برای سرویس بلند می شدم
حتی میدیدم نشستن بهم فشار میاره غذامم خوابیده می خوردم
کلا درازکش بودم
و دیگه اومدم و اومدم تا رسیدم به هفته ۳۶ که کم کم یه دردای کمی بود و من فکر می کردم نی نی خودشو گوله می کنه ولی نگو انقباضه

یه شبانه روز درد کشیدم زیر دلم و کمرم درد می کرد
مامان فاطمه🥰❤️ مامان فاطمه🥰❤️ ۵ ماهگی
تجربه زایمان قسمت ۱
سلام به همگی
من از اول بارداری چون دانشجوام دانشگاه میرفتم تا هفته ۳۸ و ۴ روز هم رفتم دانشگاه و فعالیت و اینا داشتم و خداروشکر اصلا استراحت مطلق هم نشدم
از هفته ۲۹، ۳۰ هم کلاسای ورزش رو شرکت میکردم
از هفته۳۶ هم دکترم گفت پیاده روی رو بیشتر کنم و کپسول گل مغربی رو از هفته ۳۷ یکی بخورم یکی هم شیاف بزارم که کپسول گل مغربی رو از ۳۸ هفته و سه روز شروع کردم
هفته ۳۷ معاینه که شدم ۱ سانت بودم هفته ۳۸ دو سانت شده بودم و هیچ دردی نداشتم فقط بعضی وقتا زیر دلم درد پریودی خیلی خیلی ضعیف میگرفت دکترم گفت از اون روز به بعد دوتا گپسول گل مغربی باهم بزارم هردوبار هم معاینه تحریکی کرد که دردش واقعا زیاد نبود
خلاصه گذشت تا رسید به روز پنجشنبه ۳ خرداد صبح که بیدار شدم ترشخ غلیظ زیادی رو نوار دیدم با عرض معذرت
بازم درد نداشتم ساعت ۱۱ صبح با مامانم رفتیم بازار و پیاده روی داشتیم از همون ۱۱ کمرم خیلی خفیف درد میگرفت و ول میکرد و هر ۵ دقیقه بود
حدودا ساعت ۲و نیم، ۳ ظهر بود که برگشتیم خونه باز درد خیلی خفیف داشتم که هر ۵ دقیقه بود به ماما همراهم اطلاع دادم و یه سری ورزش و دوش اب گرم و دود اسپند و اینا گفت انجام بدم تا زمانی که حدود ساعتای ۶ عصر بود که شدت دردام و طولشون یکم زیاد شد و شد هر سه دقیقه یه بار



بقیه تو کامنتا:
مامان آیهان مامان آیهان ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 1
من زایمان طبیعی بوشهر بیمارستان قائم با کلینیک ماهسون گرفته بودم
من پیاده روی از هفته 35 با روزی 20 دقیقه شروع کردم و تو هفته 37 به صورت سر سخت روزی یک ساعت ورزش های مخصوص بارداری انجام میدادم و انتظار داشتم توی 38 هفته زایمان کنم،به صورت عجیبی از وقتی رفته بودم توی ماه 9 دردام قطع شده بود و حالم خوش بود،اصلا انگار نه انگار که باردار بودم،این قضیه کلی اذیتم می‌کرد دیگ روز های آخر کارم شده بود گریه و حس میکردم که سوزن فشاری میشم،بخاطر زایمان از خونه و شوهرم دور بودم همین باعث شده بود روحیم کلا ببازم،توی 37 هفته و 3 روز معاینه لگنی شدم گفت دهانه رحم 1 سانت و سر بچه کامل تو لگن هست و خیلی لگن خوبی دارم برای زایمان طبیعی که گفت با دوتا زور میتونی راحت زایمان کنی،دیگ من خیلی خوشحال بودم گفتم حتما تا هفته دیگ به سانت میرسم و راحت زایمان میکنم،و ورزش ها پیاده روی بیشتر کردم،و هفته بعد توی 38 هفته 2 روز رفتم برا معاینه تحریکی متاسفانه گفت هنوز همون 1 سانت هستم و وضعیتم دیگ تغییر نکرده و گفت با 1 سانت خوب نمیتونم تحریکت کنم اما تمام سعی خودم میکنم ،بعد معاینه کمی درد داشتم و رفتم پیاده روی 1 ساعت و تا آخر شب هم درد پریود داشتم و صبحش قطع شد دیگ ،باز ناامید نشدم و ادامه دادم تا روز بعدش که دیگ ترشحات موکوسی داشتم و این ترشحات کرم رنگ بود و ادامه داشت (برای من ترشحاتم دیگ بعد معاینه تحریکی قطع نشد)باز وضعیتم همینطور بود بدون درد و هیچ انقباضی تا که 38 هفته و 5 روز باز رفتم برای معاینه تحریکی که باز گفت همون 1 سانت پیشرفت نداشتم نمیتونه برام تحریکی انجام بده
ادامه تاپیک بعد میزارم
مامان زینب و حسین مامان زینب و حسین ۳ ماهگی
سلام‌ مامانای مهربون میخواستم تجربه زایمان طبیعیم رو براتون تعریف کنم‌البته من زایمان دومم بود😁

من ۳۸ هفته زایمان کردم بچه ها...۳۶‌هفته که سونو وزن رفته بودم بچه ۳ کیلو بود و دکترم میگفت ۳۷ هفته معاینت میکنم ببینم چطوریه اوضاع تا اون تایم که ۳۷ هفته بشم ورزشای زایمان راحت خانم‌آبادی رو شرکت کرده بودم و انجام می‌دادم بخصوص چن روز مونده به زایمانم مرتبا ورزشا رو انجام می‌دادم ۳۷ هفته رفتم و دکتر گفت یک‌سانت بازی و به گفته خودش خیلی کم معاینه تحریکی انجام داد بعدش که من ورزشارو انجام می‌دادم تا دهانه رحمم بازتر بشه شد ۳۸ هفته و من رفتم دکتر ۲۰ تیر بود...دکتر معاینه کرد و گفت بیشتر از ۲ سانت بازی و معاینه تحریکی حسابی کرد و گفت احتمالا تا فردا زایمان میکنی من اصن‌باور نکردم چونکه سر دخترم بعد معاینه تحریکی ۳ روز طول کشید تا زایمان کنم گفتم اینم حتما همینه...هیچی دیگه دو سه ساعت بعد معاینه که اومدم خونه انقباضام شروع شده بود و من با تنفس ها ردش میکردم و قابل تحمل هم بودن...اسکات قدم چمباتمه...چمباتمه قدم..و یسری حرکات دیگه که تو کلاس یاد گرفته‌بودم به اضافه تکنیک های تنفسی رو انجام میدادم...بعدش گرفتم خوابیدم ساعت ۲ نصفه شب بود تقریبا یک ساعت و نیم بعدش با دردای خیلی بدی بیدار شدم و متوجه شدم که دیگه وقتشه چون هم دردام منظم شده بود هم بچه خودشو سفت میکرد خیلی دردای بدی بود واقعا ولی میشد تحملش کرد شوهرمو بیدار کردم و..بقیه شو پایین میگم
مامان شاهان مامان شاهان ۲ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان رقیه وکیان مامان رقیه وکیان ۳ ماهگی
سلام خانما من دیشب تو ۳۶هفته ۶ روز زایمان کردم از پریشب درد پریودی داشتم میگرفت باز ول میگرد تا دیروز ساعت ۱۲ رفتم زایشگاه گفت ۴ سانتی برو پیاده روی بعد بیا از ساعت ۲تا ۵ پیاده روی کردم رفتم میگه شدی ۳ سانت برو خونت دردات زیاد شد یا کیسه ابت ترکید بعد بیا ۵امدم‌خونه از ۷ شروع کردم تا ۱۰ شب پیاده روی ساعت گرفتم دردام ۳ دقیقه یبار بود ۱۰ رفتم میگه هنو ۴ سانتی دیگه انقدر گریه کردم خدایا بااین همه درد چرا باز نمیشه دیگه یه امپول زدن نمیدونم چی بود گفتم امپول فشتر گفت ن مال اینکه دهانه رحمت باز شه زدن گفتن برو یه ساعت دیگه بیا دیگه تو حیاط پیاده روی گردم یازده رفتم گفت شدی ۵ دیگه بستری کردن امپول فشار زدن تا نزدیک ۱ که دیگه گفت زور بزن توان نداشتم ولی مجبور بودم مهکم زور زدم تا بچه امد ساعت ۱ شب زایمان کردم بچه سومم به اندازه ای که این اذیتم کرددوتا دیگه نکردن باوزن ۲۷۰۰ بدنیاامد پسرم ۳۵۵۰ بود انقدر درد نکشیم اینک۶ میگن بچه درشت دردش بیشتر یا اینکه بچه دوم سوم راحت تر الکی منکه واسه این یکی مردم زنده شدم
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
ب رسم گهواره منم بیام از تجربه زایمانم بگم
#1
خبببب من یک هفته و نیم قبلش رفتم پیش دکترم یک سانت بودم و اصلا دهانه رحمم نرم نبود و سر بچه توی لگن نبود گفت پاشو برو رابطه زیاد داشته باش و ورزش کن و دوش آب گرم بگیر
خلاصه رفتم و هرچی گفته بود عمل کردم به اضافه پیاده روی ، یک هفته بود که پیاده روی و بقیه کارهایی ک مؤثره شروع کرده بودم
از روز سه شنبه ۳ مهر ترشحات سفت و ژله ای و کشدار داشتم این ترشحات دو روز ادامه داشت تا پنجشنبه ۵ مهر دیگه کامل قطع شد ولی ترشحات آبکی و سفید زیاد داشتم دیگه این ترشحات تا جمعه ادامه دار بود این وسط رابطه و دوش آب گرم و ورزش هم داشتم ، علاوه بر ترشحات از پنجشنبه شب تقریبا ی درد و انقباض نامنظم اومده بود سراغم ولی جوری نبود ک برم بیمارستان، جمعه ۶ مهر شد و درد ها ادامه داشت ولی شدتش ی خورده بیشتر شده بود به شوهرم‌گفتم بریم بیمارستان ببینم‌چند سانتم ، ناهار خوردیم و ساعت ۱ و نیم اینا رفتیم بیمارستان بخش تریاژ مامایی و به ماما از ترشحات و دردام گفتم
گفت برو بخواب معاینه ات کنم ،معاینه کرد گفت ۲ سانت تقریبا ۳ سانت هستی ،ان اس تی رفت ازم چنتا درد رو ثبت کرد ولی خب چون دخملی زیاد تکون میخورد نمیتونست خوب ان اس تی بگیره
زنگ زد به دکتر کشیک دکتر گفت خودم میام بالاسرش اومد معاینه ام کرد فشارمم گرفت بالا بود
گفت بستری کن دو سانت خوبیه و فشارش هم بالاست
خلاصه تا کارای بستری رو شوهرم انجام داد و رفتیم بالا و از شوهرم و بچه هام خداحافظی کردم و رفتم توی اتاق توی زایشگاه و لباس عوض کردم ساعت شد ۳ و نیم عصر ،مامای زایشگاه اومد معاینه کرد ۳ سانت خوب بودم
دیگه همینجوری من دراز کشیده بودم رو تخت تا دهانه رحمم باز شه ،امپول هم زدن برا باز شدن دهانه رحمم