بارداری زایمان

سلام مامانی های عزیز از اونجایی که بارداری خیلی سختی داشتم
به خودم قول داده بودم اگه انشاالله بچم صحیح و سلامت به دنیا بیاد، بیام و قشنگ شرح بارداری و زایمان بدم که کسایی که مثل من هستن امیدوار بشن.

اول اینکه بارداری اولم بود و از خیلی چیزا اطلاع نداشتم و اصلا رعایت نکردم

هفته ۱۸ بودم که رفتم سونو انومالی و سرویکسم ۳۰ بود و دکتر بهم گفت برو دو هفته شیاف بزن استراحت کن دوباره بیا
دو هفته بعد شد ۲۶ باز گفت شیاف بزن یه هفته دیگه بیا شد ۲۲
من بازم رعایت نمی کردم و استراحتی نداشتم خلاصه جدی نمی گرفتم خیلی چون نه درد داشتم نه خون ریزی

دیگه بعد از اینکه فهمیدم شده ۲۲ و اوضاع خرابه سریع در هفته ۲۱ سرکلاژ کردم

دکترم موقع سرکلاژ به مادرم گفته بود از چیزی که توی سونو گفته بودن یعنی ۲۲ ام کمتر بود و خوب شد انجام دادید سرکلاژ رو.

دیگه رفتیم تو استراحت نسبی، من فقط کارای شخصیمو می کردم، دکترم گفته بود یه ماه بعد سرکلاژ دوباره برو سونو چک سرویکس
رفتم سونو و دیدیم شده ۱۹ با وجود سرکلاژ

دیگه من به حرف دکترم گوش ندادم و خودمو مطلق کردم و فقط برای سرویس بلند می شدم
حتی میدیدم نشستن بهم فشار میاره غذامم خوابیده می خوردم
کلا درازکش بودم
و دیگه اومدم و اومدم تا رسیدم به هفته ۳۶ که کم کم یه دردای کمی بود و من فکر می کردم نی نی خودشو گوله می کنه ولی نگو انقباضه

یه شبانه روز درد کشیدم زیر دلم و کمرم درد می کرد

۱ پاسخ

عزیزم علائمیم داشتی هی سرویکست می‌رفت پایین؟

سوال های مرتبط

مامان زینب خانم🌸 مامان زینب خانم🌸 ۶ ماهگی
بخش دوم

به دکترم پیام دادم گفت باید بیای باز کنم نخ سرکلاژ رو خطرداره برای دهانه رحمت، داره بهش فشار میاد.

من استراحتمو کمتر کرده بودم اون موقع و روزی ۵ دقیقه راه می رفتم
دیدم اینجوری شد توکل کردم به خدا و گفتم با استراحت می رسونم تا ۳۷ بعد باز می کنم. تا هفته ۳۷ هم هرروز شیاف زدم.

بنا به دلایلی دکترمو عوض کردم و دقیقا ۳۶ هفته ۶ روز بودم که رفتم بخیه های سرکلاژ رو کشیدم و خیلی خوب بود و برعکس هیولایی بود که همه ازش ساختن از امپول دردش کمتر بود.
بعد دکتر معاینه لگن انجام داد و گفت خداروشکر برای طبیعی خوبی و دهانه رحمت ۲ به ۳ سانت بازه
من قیافم اینجوری شد😐
گفت برو اگه تا هفته دیگه نزاییدی بیا بهت وقت بدم بیای بیمارستان یهو تو خیابون نزایی.

اقا هفته بعد ما رفتیم دکتر و شده بود ۳ به ۴ سانت بدون درد( یه دردای ریز و مسخره داشتم فقط) و برای دو روز بعدش وقت داد.

من بهش گفتم امپول فشار نمی خوام و گفت انقدر بازی که با دوتا ورزش دردات شروع میشه.
مامان نیکان مامان نیکان ۶ ماهگی
تجربه بارداری پرخطر
سلام من ۱۷ روزه که زایمان کردم ولی دوره بارداری بشدت سختی داشتم و پراسترس. از همون هفته ۵ و ۶ که فهمیدم باردارم لکه بینی داشتم که به خونریزی هم رسید که هماتوم بود و تا سونو ان‌تی که رفتم ادامه داشت
بعد سونو متوجه شدم که طول سرویکسم کمه ۲۲ بود و هفته ۱۴ سرکلاژ شدم و چند هفته استراحت مطلق بودم و فقط برای دستشویی پامیشدم تا هفته ۲۵ استراحت نسبی داشتم کار خاصی نمیکردم فقط برای دستشویی غذا و داروخوردن بلند میشدم ولی با این حال فانلینگ شدم با وجود سرکلاژ و مجبور شدم پساری هم بذارم. دیگه کلااا استراحت مطلق شدم و هفته ۳۲ طول سرویکسم بخاطر یبوست کمتر شد آمپول بتا زدم یه هفته بعدش آب دور جنینم کم شد و بستری شدم هرروز دوبار nst و سونو میدادم و تو هفته های آخرم کلستاز بارداری گرفتم و آنزیم های کبدیم بالا رفت🫠
ولی با همه اینا ۳۷ هفته و ۱ روز زایمان کردم و پسرم سالم و سلامته❤️
حین زایمان برای همه باردارا دعا کردم چون خودم سختی و استرسشو کشیدم و میدونم یه باردار به چه چیزای وحشتناکی میتونع فکر کنه من خیلی استرس داشتم و همیشه گریه میکردم و کلی افکار منفی تو ذهنم بود ولی خداروشکر همه چی به خیر گذشت و اگه به گذشته برگردم سعی میکنم از بارداریم لذت ببرم تا اینکه با فکرای بیهوده و وسواس الکی واسه خودم زهرش کنم🤦‍♀️
امیدوارم همه مامانا بسلامتی و با دل خوش زایمان کنن🤲
مامان کارن مامان کارن ۹ ماهگی
سلام بالاخره تجربه زایمان طبیعی میخام براتون بگم پارت ۱
اول اینکه من سرکلاژی بودم و قبل بازکردن سرکلاژ درد زایمان گرفتم
۳۶ هفته و ۳ روز بودم هیچ درد یا علائمی قبلش نداشتم صبح ساعت ۷ از درد بیدار شدم درد پریودی بود ولی خب قطع شد تا ساعت ۱۰
ساعت ۱۰ ک گرفت دردا منظم تر شده بودن ولی هنوز فاصله بینشون بود به مامانم زنگ زدم گفت برو بیمارستان چک بشی بخاطر سرکلاژ خطرناکه منم چون دردای خیلی شدیدی نداشتم گفتم کارام بکنم بعد برم🤣خلاصه ناهار درس کردم ی دوش گرفتم ساک بچم نبسته بودم آماده کردم بعد ناهار ساعت ۴ با شوهرم رفتم زایشگاه تو مسیر زایشگاه ی حس فشار داشتم تو واژن و دردام هنوز قابل تحمل و فاصله دار بود رفتم زایشگاه تا خوابیدم برای معاینه ماما از روی انقباض و سفت شدن شکمم گفت دخترررر چرا زودتر نیومدی دردات خیلی نزدیک بهم ولی خب من خودم چیزی احساس نمیکردم بعد معاینم کرد و من با وجود سرکلاژ ۳ سانت دهانه رحمم باز شده بود سریع به دکترم اطلاع دادن لباس دادن و گفتن سریع باید سرکلاژ باز بشه بشدت تحت فشار رحم من لباس پوشیدم و شوهرم صدا کردن برگه رضایت اتاق خصوصی و ماما همراه دادن که امضا کنه


تجربه زایمان طبیعی
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
یهو دلم خواست تجربه زایمانمو بزارم شاید به درد کسی خورد 🙂

خب خب زایمان من خیلی یهویی بود من سرکلاژ بودم بدون سرویکس و سر بچم کاملا روی بخیه ها بود ۳۶ هفته سرکلاژم رو باز کردم اولش فکر میکردم همین که باز کنه میزام ولی اینطور نبود و دکترم بعد معاینه گفت لگنت برای طبیعی عالیه و یه فینگر بازی طبیعی میتونی منم اولش ترسیدم ولی قبول کردم به هر حال طبیعی برام یکم قابل قبول تر بود
تا ۳۸ هفته هیچ علائمی از زایمان نداشتم تازه بعد کشیدن بخیه سرکلاژ انگار دردم کمتر شده بود😂
توی ۳۸ هفته نوبت مطب داشتم و رفتم مطب فشارمو گرفتن دیدن فشارم شده ۱۳ ( فشار من همیشه ۱۰ یا ۱۱ بود)
دکترم شک کرد گفت برو آزمایش دفع پروتئین بده اگه مثبت بود برو بیمارستان اگه نه برو خونه مشکلی نیست
از اونجایی که بارداری من کلا سوپرایز بود مطمئن بودم مثبته که بلهههه مثبت شده بود😂 منم جای اینکه استرس بگیرم داشتم از خنده میمردم آخه هی به مادرم و شوهرم میگفتم من میدونم این بچه باز میخواد سوپرایز کنه اینم مثبت میشه اونا میگفتن نه چیزی نیست 🤣
خلاصه رفتم بیمارستان کلینیک ان اس تی دادم اونجا به دکترم زنگ زدن و گفتن که جواب آزمایشم مثبت بوده
مامای بیمارستان بهم گفت که دکترم گفته میتونم انتخاب کنم که سزارین شم یا طبیعی و چون درد و انقباض نداشتم اصلا معاینه تحریکی شدم و گفت برم خونه فردا ۵ صبح بیمارستان باشم و اینکه درمورد نوع زایمانم تصمیم بگیرم
که منم طبیعی رو انتخاب کردم
ادامه رو تو پارت ۲ میگم..
مامان دیاکو
دیار مامان دیاکو دیار ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من عصر شنبه تاریخ ۰۵.۲۱ رفتم زایشگاه نوار قلب گرفتن زیاد خوب بود ولی رفتم واسه ختم بارداری گفتن میتونی یک هفته دیگه بچه رو نگه داری از روی تاریخ قاعدگی ۳۸ هفته بودم از تاریخ آن تی ۳۹ هفته همون شب دکتر نامه بستری داد و گفت بخاطر دیابت ختم بارداری برو فردا صبح بیا بستری شی فردا صبحش با تمام وسایل نی نی رفتم بیمارستان مثل اینکه دکتر کشیک عوض شده بود و جدیدیه گفت برو هفته بعد بعد من گفتم که دکتر دیشب به من ختم بارداری داده اگه شما تایید میکنین که بچه من اتفاقی نمی افته واسش تو این هفته من میرم بعد نوار قلب از جنین گرفتن دیدن خوب نیست دهانه ی رحمم از سه هفته قبل با کلی ورزش هیچ تغییری نکرده بود همون دو سانت مونده بود دیگه بستری شدم آمپول فشار و شروع کردن یک آمپول فشار و گرفتم یه کوچولو درد داشتم فک کنین وسط دردا خوابم برد که یهو با یه درد بدی بلند شدم ماما آمد گفت دو ساعت استراحت بعد آمپول بعدی و شروع میکنیم دستگاه
آن اس تی هم همونجور وصل بود دائم نوار قلب میگرفتن که ضربان قلب
بچه رو چک کنن. بین دردهام هم از جکوزی استفاده می‌کردم که دردام کمتر کنه و دهانه رحم و نرم کنه اما دهانه رحمم بخاطر آمپول هاو شیاف ها خیلی سفت شده بود بعد از آمپول فشار نوار قلب بچه افت کرد و یه سرم بهم وصل کردن که نرمال شد نوار قلبش بعد آمدن معاینه کنه ببینه تغییری کردم یا نه یهو کیسه آب پاره شد و کم کم دردام شروع شد
مامان joje💗 مامان joje💗 ۱ ماهگی
زایمان پارت ۱
خانمها تجربه مادری رو دارین که بخاطر طول سرویکس ۳۱-۳۲ تو سونو انتی و آنومالی وسابقه بارداری قبلی دوس داشتم سرکلاژ انجام بدم ولی تو همون سونوها جفت پایین وکمی رو دهانه رحم بود و نمیشد انجام داد چون دکتر گفت خدایی نکرده سوزن بخوره به جفت دیگه کاری نمیشه کرد
تا اینکه هفته ۲۳ واسه سونو رفتم جفت بهتر شده بود و متوجه شدم طول سرویکس خیلی کم شده دکتر دید سونو واژینال نوشت و اون کمترم نشون داد و دکتر گفت اورژانسی باید سرکلاژ انجام بدی و عمل پرریسک که اصلا معلوم نیست اینجوری هم نمیمونه فکر کن دور از جون از دست دادی و راه دیگه ای نداشتیم جز سرکلاژ
من هفته ۲۳ و۴ روز سرکلاژ شدم(واسه همین حرف هرکسی میاد اینجا میگه دیگه تا ۱۸ هفته به بعد نمیشه و اینارو گوش نکنین چون هر کسی شرایطش فرق داره ببینین دکترتون چی میگه)
بعدش هم استراحت بودم مطلق مطلق نبودم ولی کاری هم نمیکردم خیلی بشینم و سرپا باشم وواسه دستشویی و حمام و یه آب خوردنی چیزی تو خونه راه میرفتم و فقط بیرون واسه دکتر و سونو این مدت گذشت تا....
ادامه...
مامان سفید برفی مامان سفید برفی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
سلام مامانا بلاخره اومدم با تجربه زایمان طبیعیم من از هفته ۳۴ با سونو فهمیدم سر جنین اومده تو لگن خوشحال خندان برای خودم میچرخیدم که چه خوب سرش اومده تو لگن فقط با نیم ساعت پیاده روی ،تا اینکه از هفته ۳۶ به طور جدی روزی دوسه ساعت پیاده روی و از ۳۷ رابطه جنسی بدون جلوگیری و ورزشای لگنی و امادگی زایمان رو انجام میدادم تا اینکه هفته ۳۸ رفتم معاینه در عین ناباوری گفت یه سانتم باز نیستی برو تلاش بیشتر کن ۳۹هفته بیا معابنه تحریکی کنم من رفتم اوضاع مثل قبل بود فقط دردای پریودی و کمردرد داشتم دوباره ۳۹ رفتم دوباره گفت خانوم دهانه رحم بستست معاینه تحریکی کرد برگشتم خونه ترشحات موکوسی اضافه به دردام شد گفتم حتما دیگه دارم باز میشم ولی ای دل غافل که هیچ اثری نداشت ۳۹ هفته یه ویزیت دیگه رفتم گفت اگه تا ۸ابان که میشه ۴۰هفته دوروز زایمان کردم که کردم نکردم با این نامه برم بستری برای امپول فشار ادامه تایپیک بعد...
مامان گل پسرم مامان گل پسرم ۳ ماهگی
داستان زایمان من
الان که پسرم ۱۷, روزه شده حالم یکم بهتره و خواستم براتون بنویسم
من از هفته ۲۱ درگیرم . درگیر دیابت و استرس زایمان . نزدیک هفته ۳۰ که شدم همه چی خوب بود .هفته سی ام که رفتم برای سونو بهم گفتن جنین علی الحساب یکم وزنش زیاده . من حالا خوشحال شدم خیلیا گفتن بخاطر سابقه قند بارداری هست اما من رژیم داشتم و رعایت میکردم . رفتیم تا رسیدم به هفته ۳۶ . میدونستم بخاطر سابقه حمله عصبی و وزن بالای بچه و دیابت بارداری (ماشاالله همه چی داشتم من) قراره سزارین بشم . اصلا قرار بر سزارین بود کمر درد و شکم درد امونم رو بریده بود بخاطر همین ماه آخر بیشتر استراحت کردم تا اینکه هفته ۳۷ که رفتم ویزیت دکترم. بهم گفت که قانون جدید اومده که زایمان اولی ها به هیچ عنوان قرار نیست سزارین بشن باید طبیعی بچه بیارن. من بع دکترم گفتم خانم دکتر من رو قول و قرار و حرف شما حساب کردم. ورزش زیاد نکردم بدنم آماده زایمان طبیعی نیست روحا هم اصلا آمادگی ندارم. گفت برو از دوتا دکتر متخصص اعصاب نامه بیار که فوبیا داری و سابقه حمله عصبی.
مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ ۱ ماهگی
مامان ایلیا💙🤰🏻 مامان ایلیا💙🤰🏻 ۳ ماهگی
تجربه زایمان:
یکم شهریورماه که روز تولد خودم بود نوبت دکتر گرفتم تو شهرمون که برام نوارقلب بنویسه اخه دکتر خودم راهش دوره نمیتونستم برای یه نوار قلب کلی راه برم... خلاصه رفتم پیش دکتر همینجوری رندوم گفت سونو هاتو هم بده ببینم.. سونو هامو که نشونش دادم گفت وااای وزن بچت خیلی کمه به نظرم هفتت برای ختم بارداری مناسبه(37 هفته و 3 روز بودم) نامه داد گفت من مینویسم برات ختم بارداری برو هربیمارستانی پرونده داری دکتر تایید کنه زایمان کن...
اومدم خونه درد هم یکم داشتم پنج شنبه بود گفتم حالا که دیگه صبر کردم این دوروز هم بمونم شنبه برم اخه گفتم راهم دور بود...
شب قبل زایمان تا صبح درد و انقباض منظم داشتم یک لحظه هم نخوابیدم...
صبح شنبه با وسایلای نی نی راهی شدیم ولی امیدی نداشتیم به زایمان اخه دکتر خودم معمولا تا 40 هفته و اینا نگه می‌داشت مریضاشو.. به منم گفته بود چون کم خونی داری باید طبیعی زایمان کنی کمتر خون ازت بره... بقیش تو تایپیک بعدی میزارم🌺❤️