یهو دلم خواست تجربه زایمانمو بزارم شاید به درد کسی خورد 🙂

خب خب زایمان من خیلی یهویی بود من سرکلاژ بودم بدون سرویکس و سر بچم کاملا روی بخیه ها بود ۳۶ هفته سرکلاژم رو باز کردم اولش فکر میکردم همین که باز کنه میزام ولی اینطور نبود و دکترم بعد معاینه گفت لگنت برای طبیعی عالیه و یه فینگر بازی طبیعی میتونی منم اولش ترسیدم ولی قبول کردم به هر حال طبیعی برام یکم قابل قبول تر بود
تا ۳۸ هفته هیچ علائمی از زایمان نداشتم تازه بعد کشیدن بخیه سرکلاژ انگار دردم کمتر شده بود😂
توی ۳۸ هفته نوبت مطب داشتم و رفتم مطب فشارمو گرفتن دیدن فشارم شده ۱۳ ( فشار من همیشه ۱۰ یا ۱۱ بود)
دکترم شک کرد گفت برو آزمایش دفع پروتئین بده اگه مثبت بود برو بیمارستان اگه نه برو خونه مشکلی نیست
از اونجایی که بارداری من کلا سوپرایز بود مطمئن بودم مثبته که بلهههه مثبت شده بود😂 منم جای اینکه استرس بگیرم داشتم از خنده میمردم آخه هی به مادرم و شوهرم میگفتم من میدونم این بچه باز میخواد سوپرایز کنه اینم مثبت میشه اونا میگفتن نه چیزی نیست 🤣
خلاصه رفتم بیمارستان کلینیک ان اس تی دادم اونجا به دکترم زنگ زدن و گفتن که جواب آزمایشم مثبت بوده
مامای بیمارستان بهم گفت که دکترم گفته میتونم انتخاب کنم که سزارین شم یا طبیعی و چون درد و انقباض نداشتم اصلا معاینه تحریکی شدم و گفت برم خونه فردا ۵ صبح بیمارستان باشم و اینکه درمورد نوع زایمانم تصمیم بگیرم
که منم طبیعی رو انتخاب کردم
ادامه رو تو پارت ۲ میگم..

۷ پاسخ

گذاشتی لایک کن بخونم ..

چه قدر خوب که تجربه میزارین ممنون

لطفا گذاشتی بگو بیام بخونم

عزیزم علاعم دیگه ای ب جز فشار بالا داشتب؟

مامان زیتون هم لایکم کن بخونم هم درخواست دوستی دادم

چه خوب که تجربتو گفتی.دکترت کی بود عزیزم؟

دکترت کی بود؟ بچه خوب بود ب عهده ی خودت گذاشت انتخاب زایمانو

سوال های مرتبط

مامان کارن مامان کارن ۹ ماهگی
سلام بالاخره تجربه زایمان طبیعی میخام براتون بگم پارت ۱
اول اینکه من سرکلاژی بودم و قبل بازکردن سرکلاژ درد زایمان گرفتم
۳۶ هفته و ۳ روز بودم هیچ درد یا علائمی قبلش نداشتم صبح ساعت ۷ از درد بیدار شدم درد پریودی بود ولی خب قطع شد تا ساعت ۱۰
ساعت ۱۰ ک گرفت دردا منظم تر شده بودن ولی هنوز فاصله بینشون بود به مامانم زنگ زدم گفت برو بیمارستان چک بشی بخاطر سرکلاژ خطرناکه منم چون دردای خیلی شدیدی نداشتم گفتم کارام بکنم بعد برم🤣خلاصه ناهار درس کردم ی دوش گرفتم ساک بچم نبسته بودم آماده کردم بعد ناهار ساعت ۴ با شوهرم رفتم زایشگاه تو مسیر زایشگاه ی حس فشار داشتم تو واژن و دردام هنوز قابل تحمل و فاصله دار بود رفتم زایشگاه تا خوابیدم برای معاینه ماما از روی انقباض و سفت شدن شکمم گفت دخترررر چرا زودتر نیومدی دردات خیلی نزدیک بهم ولی خب من خودم چیزی احساس نمیکردم بعد معاینم کرد و من با وجود سرکلاژ ۳ سانت دهانه رحمم باز شده بود سریع به دکترم اطلاع دادن لباس دادن و گفتن سریع باید سرکلاژ باز بشه بشدت تحت فشار رحم من لباس پوشیدم و شوهرم صدا کردن برگه رضایت اتاق خصوصی و ماما همراه دادن که امضا کنه


تجربه زایمان طبیعی
مامان محمد مهدی 💙👶 مامان محمد مهدی 💙👶 ۲ ماهگی
تجربه زایمان قسمت سوم:
اول یه ان اس تی دادم که دوتا انقباض ثبت کرد، بعد حدودا ساعت ۴ بود که رفتم پیش دکتر نگاه به پروندم کرد گفت تو که ۳۸ هفته ای که دختر، هی توی گروه (جایی که میرم تیم مامایی هستن راجع به وضعیت مامانا باهم در ارتباطن اونو میگفت) میگن فلانی (فامیلیم رو میگفت) بلادی شو داره و داره زایمان میکنه هی من میگم این کی بود که ۴۰ هفته بوده من یادم نمیادش 😅
گفت بخواب معاینت کنم، با دوتا انگشت معاینه کرد و تحریکم کرد که خب مقداری درد داشت و گفت دو و نیم سانت بازی و منم حسابی تحریکت کردم تا فردا زایمان میکنی ایشالا، فقط دوباره تاکید کرد که قبلا هم بهت گفته بودم زود نرو بیمارستان درداتو خونه بکش، بخاطر لگنم قبلا بهم گفته بودن، اخه معاینه لگن من متوسط بود خیلی لگنم عالی نبوده البته من اینو بعد زایمان فهمیدم، سر معاینه بهم گفته بود لگنت خوبه میتونی طبیعی بیاری فقط مدل لگنت یجوریه که اگه زود بری بیمارستان ممکنه بری سمت سزارین
گفتن برو خونه ورزشاتو بکن دردات منظم شد برو بیمارستان، پرسیدم کی میشه وقت بیمارستانم به نظرتون؟ گفتن ساعت ۱۲ شب به بعد احتمالا. منم برگشتم خونه که ورزش کنم.
مامان دلوین مامان دلوین ۷ ماهگی
#پارت یک
بالاخره منم اومدم با تجربه زایمانم😁
من انتخابم سزارین اختیاری بود چون از طبیعی وحشت داشتم
اینم بگم که من دخترم تا ۳۶ هفته بریچ بود و بعد چرخید بل اینکه بارداری اولمه😵‍💫
بارداری خیلی سختی داشتم سه هفته آخر بچه کامل اومده بود تو لگن
منم همش استرس اینکه طبیعی زایمان نکنم....
خلاصه دکترم گفته بود چهار اردیبهشت برم پیشش تا پنجم بستری بشم تو بیمارستان
ولی خودم از تقریبا شنبه که می‌شد اول اردیبهشت دلدرد و کمردرد پریودی داشتم و یکشنبه رفتم پیش دکترم که گف فردا ۶ صب ناشتا برم بیمارستان
استرس داشتم ولی خیلی خوشحال بودم چون میدونستم دیگه سبک میشم و دخترم رو میبینم
خلاصه ۶ صب رفتم بیمارستان با دکترم تماس گرفتن که جواب نداد
تا ۶ ونیم بهش زنگ زدن ولی جواب نمی‌داد و اونجا بهم گفتن این دکتر سابقه جواب دادن تلفن نداشته
😑منم که دکتر نامه طبیعی بهم داده بود و گفته بود اونجا حرف از سزارین نزن سقف روسرم خراب شد و گفتم ایوای من بچه هم تو لگنه و دکتر ول کرده ک من طبیعی زایمان کنم
مامان سلین جون❤️ مامان سلین جون❤️ ۱ ماهگی
خب بریم براتون بگم از زایمانم...
من از اول بارداری فقط قصد زایمان طبیعی داشتم و اصلا به سزارین فکرنمیکردم
ماه نهم بودم که دکترم گفت من میخوام برم مسافرت اگه میخوای خودم باشم باید سزارین کنی در غیر اینصورت همکارم کارتو انجام میده منم خب چون دلم به طبیعی بود گفتم اوکی مشکلی نداره ولی شماره دکتر داشتم و تلفنی باهم در ارتباط بودیم
دیگه رفتم توی۴۰ هفته ولی همچنان خبری از درد نبود تا اینکه روز۱۲مهر دکترم گفت برو ان اس تی بده نتیجش برام بفرست من رفتم برای ان اس تی گفتن نوارش زیاد جالی نیست باید بستری شی منم اصلا آمادگی نداشتم کلی استرس گرفتم چون دکتر هم دکترهای انکال میومدن و هیچ شناختی نداشتم تو همین تکاپوها و درگیری ها بودم که گفتن میتونی امشبو بری فردا صبح باز بیا مجدد نوار قلب بگیر صبح روز۱۳بادل دردکمر درد از خواب پاشدم دیدم خیلی درد دارم رفتم دوش آبگرم گرفتم صبحانه خوردم و رفتم برای نوار بیمارستان وقتی که نوار گرفتن گفتن دردات شروع شده و باید بستری شده و معاینه پنج سانت بود
دیگه سریع کارهای بستری انجام شد و من ناباورانه و غیرمنتظره رفتم برای زایمان ....
من
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان خانم لوبیا مامان خانم لوبیا ۲ ماهگی