تجربه زایمان قسمت سوم:
اول یه ان اس تی دادم که دوتا انقباض ثبت کرد، بعد حدودا ساعت ۴ بود که رفتم پیش دکتر نگاه به پروندم کرد گفت تو که ۳۸ هفته ای که دختر، هی توی گروه (جایی که میرم تیم مامایی هستن راجع به وضعیت مامانا باهم در ارتباطن اونو میگفت) میگن فلانی (فامیلیم رو میگفت) بلادی شو داره و داره زایمان میکنه هی من میگم این کی بود که ۴۰ هفته بوده من یادم نمیادش 😅
گفت بخواب معاینت کنم، با دوتا انگشت معاینه کرد و تحریکم کرد که خب مقداری درد داشت و گفت دو و نیم سانت بازی و منم حسابی تحریکت کردم تا فردا زایمان میکنی ایشالا، فقط دوباره تاکید کرد که قبلا هم بهت گفته بودم زود نرو بیمارستان درداتو خونه بکش، بخاطر لگنم قبلا بهم گفته بودن، اخه معاینه لگن من متوسط بود خیلی لگنم عالی نبوده البته من اینو بعد زایمان فهمیدم، سر معاینه بهم گفته بود لگنت خوبه میتونی طبیعی بیاری فقط مدل لگنت یجوریه که اگه زود بری بیمارستان ممکنه بری سمت سزارین
گفتن برو خونه ورزشاتو بکن دردات منظم شد برو بیمارستان، پرسیدم کی میشه وقت بیمارستانم به نظرتون؟ گفتن ساعت ۱۲ شب به بعد احتمالا. منم برگشتم خونه که ورزش کنم.

۱ پاسخ

خب.

سوال های مرتبط

مامان کوچولو مامان کوچولو ۲ ماهگی
پارت سوم زایمان


بابونه رو خوردم و رفتم بیمارستان که معاینه کردن و گفتن به زور ۱ سانتی😑بااون همه درد ۱ سانت اخه؟
به ماماهمراهم گفتم و گفت خانم دکتر میگه برو سونو ببینیم چخبره وضعیت بچه چجوریه
تو ترافیک و هوای گرم و دردای شدید رفتم سونو و فقط به خودم میپیچیدم از درد که دکتر به منشی گفت بهم یه قند بدن سونو خوب بود و بچه تو لگن بود
رفتم سمت مطب دکترم که گفت بیا معاینت کنم معاینه که کرد گفت وای تو ۵ سانتی🫠
باهم راه افتادیم سمت بیمارستان و وقتی رسیدیم دکترم به اون مامایی که منو معاینه کرد گف این ۵سانته چجوری معاینه کردی
سریع لباسامو در اوردم و رفتم تو وان و اب گرم ارومم میکرد حدود یه ربع تو وان بودم که گفتن بیا معاینه که گفتن ۸سانتم
و همه پرستارا و کسایی که کنارم بودن تعجب کرده بودن شکم اول اینهمه زود دارم پیشرفت میکنم
همسرمم امد کنارم که دستمو گرفته بود و باهام هی حرف میزد و دلگرمی میداد
سریع فول شدم و گفتن وقت زوره…

ادامه تایپیک بعد
مامان زینب و حسین مامان زینب و حسین ۳ ماهگی
سلام‌ مامانای مهربون میخواستم تجربه زایمان طبیعیم رو براتون تعریف کنم‌البته من زایمان دومم بود😁

من ۳۸ هفته زایمان کردم بچه ها...۳۶‌هفته که سونو وزن رفته بودم بچه ۳ کیلو بود و دکترم میگفت ۳۷ هفته معاینت میکنم ببینم چطوریه اوضاع تا اون تایم که ۳۷ هفته بشم ورزشای زایمان راحت خانم‌آبادی رو شرکت کرده بودم و انجام می‌دادم بخصوص چن روز مونده به زایمانم مرتبا ورزشا رو انجام می‌دادم ۳۷ هفته رفتم و دکتر گفت یک‌سانت بازی و به گفته خودش خیلی کم معاینه تحریکی انجام داد بعدش که من ورزشارو انجام می‌دادم تا دهانه رحمم بازتر بشه شد ۳۸ هفته و من رفتم دکتر ۲۰ تیر بود...دکتر معاینه کرد و گفت بیشتر از ۲ سانت بازی و معاینه تحریکی حسابی کرد و گفت احتمالا تا فردا زایمان میکنی من اصن‌باور نکردم چونکه سر دخترم بعد معاینه تحریکی ۳ روز طول کشید تا زایمان کنم گفتم اینم حتما همینه...هیچی دیگه دو سه ساعت بعد معاینه که اومدم خونه انقباضام شروع شده بود و من با تنفس ها ردش میکردم و قابل تحمل هم بودن...اسکات قدم چمباتمه...چمباتمه قدم..و یسری حرکات دیگه که تو کلاس یاد گرفته‌بودم به اضافه تکنیک های تنفسی رو انجام میدادم...بعدش گرفتم خوابیدم ساعت ۲ نصفه شب بود تقریبا یک ساعت و نیم بعدش با دردای خیلی بدی بیدار شدم و متوجه شدم که دیگه وقتشه چون هم دردام منظم شده بود هم بچه خودشو سفت میکرد خیلی دردای بدی بود واقعا ولی میشد تحملش کرد شوهرمو بیدار کردم و..بقیه شو پایین میگم
مامان پسرم مامان پسرم ۸ ماهگی
خب بیاید داستان زایمانمو بگم:
۳۸ هفته و ۳ روز بودم من دیروز رفتم معاینه لگن وقتی معاینه کرد با خواست خودش معاینه تحریکی انجام داد و گفت الان ۲ سانت بازی و دهانه رحمت نرمه امشب برو بستری شو. بعد معاینه به لکه بینی افتادم و انقباض هام شروع شد هر ۱۰ دقیقه میگرفت .
شب شام خوردیم راه افتادیم طرف بیمارستان که ۲ ساعت راه بود معاینه کرد گفت هنوز همون ۲ سانت بازه ولی دردام هر ۸ دقیقه شده بود. گفت برو وقتی هر یکی دو دقیقه شد بیا بستری شو . رفتیم خونه اقوام شب تا ساعت ۸ و نیم صبح هی راه میرفتم تو خونه و انقباض هام هر ۳ . ۴ دقیقه شده بود رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت ۶ سانتی الان آماده زایمانی 😃
لباسامو عوض کردم ساعت ۹ تا ۱۱ و نیم هی انقباض میومد بهشون گفتم اپیدورال زدن بعد چند دقیقه دردام کم شد و فول شدم رفتیم اتاق زایمان با جند تا زور محکم بچه دنیا اومد ساعت ۱۲ . ولی جفت مونده بود تو رحم بعد نیم ساعت اومد که باعث خونریزی شد با آمپول و دست انداختن اومد بیرون ☹️
الانم سون وصل کردن .
وزن نی نی هم ۳۳۰۰
مامان پناه مامان پناه ۱ ماهگی
یهو دلم خواست تجربه زایمانمو بزارم شاید به درد کسی خورد 🙂

خب خب زایمان من خیلی یهویی بود من سرکلاژ بودم بدون سرویکس و سر بچم کاملا روی بخیه ها بود ۳۶ هفته سرکلاژم رو باز کردم اولش فکر میکردم همین که باز کنه میزام ولی اینطور نبود و دکترم بعد معاینه گفت لگنت برای طبیعی عالیه و یه فینگر بازی طبیعی میتونی منم اولش ترسیدم ولی قبول کردم به هر حال طبیعی برام یکم قابل قبول تر بود
تا ۳۸ هفته هیچ علائمی از زایمان نداشتم تازه بعد کشیدن بخیه سرکلاژ انگار دردم کمتر شده بود😂
توی ۳۸ هفته نوبت مطب داشتم و رفتم مطب فشارمو گرفتن دیدن فشارم شده ۱۳ ( فشار من همیشه ۱۰ یا ۱۱ بود)
دکترم شک کرد گفت برو آزمایش دفع پروتئین بده اگه مثبت بود برو بیمارستان اگه نه برو خونه مشکلی نیست
از اونجایی که بارداری من کلا سوپرایز بود مطمئن بودم مثبته که بلهههه مثبت شده بود😂 منم جای اینکه استرس بگیرم داشتم از خنده میمردم آخه هی به مادرم و شوهرم میگفتم من میدونم این بچه باز میخواد سوپرایز کنه اینم مثبت میشه اونا میگفتن نه چیزی نیست 🤣
خلاصه رفتم بیمارستان کلینیک ان اس تی دادم اونجا به دکترم زنگ زدن و گفتن که جواب آزمایشم مثبت بوده
مامای بیمارستان بهم گفت که دکترم گفته میتونم انتخاب کنم که سزارین شم یا طبیعی و چون درد و انقباض نداشتم اصلا معاینه تحریکی شدم و گفت برم خونه فردا ۵ صبح بیمارستان باشم و اینکه درمورد نوع زایمانم تصمیم بگیرم
که منم طبیعی رو انتخاب کردم
ادامه رو تو پارت ۲ میگم..
مامان میران مامان میران روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)