۹ پاسخ

تند تند بزاررر فقط 😅

خب بگو منم خداکنه زایمان راحتی داشته باشم

انگار فیلمه😂همه نوشتن خببببب بعدش چی شد😂بگو بگو منم بدونم

خببببب

🙄😆😅بعدش چیشد

زووود بگ‌‌وووووو بقیشوووو🤦‍♀️😅😅

زود.

خوووب

خبببب

سوال های مرتبط

مامان علی سینا. ⛅ مامان علی سینا. ⛅ ۱ ماهگی
سلام اومدم تجربه زایمان رو بگم.
پارت ۱
من چند وقتی میشد که دردای ریز پریودی و کمر درد داشتم برای اولین بار رفتم معاینه گفتن ۲ سانتم که ۳۸ هفته بودم و تا روز زایمان هر روز ورزش های لگنی و اسکات زیر دوش گرم میزدم که با این کارام ۳ سانت شدم. روز زایمان صبحش رفته بودم دکتر برای معاینه گفتن ۳ سانتی و بعد از معاینه یکم دیگه باژ میشی و تا ظهر دردات شروع میشه.
منم با خوشحالی برگشتم خونه و باز شروع کردم به ورزش که بیشتر باز شم
دیگه از ساعت ۵ عصر دردام شروع شد ولی دردش کم بود. با خیال راحت غذا اینا رو اماده کردم بعد دیگه رفتم حموم به خودم رسیدم.
دیگه ساعت ۸ دردای من بیشتر شد که اصلا نتونستم غذا بخورم از ساعت ۹ اینا دیگه دردام قابل تحمل نبود ولی صبر کردم که فول شم
بعد برم بیمارستان که دیگه کم کم زنگ زدم مامان که بیاد تا مامان بیاد و اماده شم ساعت ۱۱ شد دیگه رفتیم بیمارستان. رفتیم زایشگاه گفتن باید معاینه شی موقع معاینه دیگه خیلی درد بیشتری داشتم جیغ میزدم و گریه میکردم گفتن ۴ سانتی. و به شوهرم گفتن برو وسایل بستری رو بگیر. منو بردن تو اتاق زایمان لباسمو عوض کردم بهم سرم و اکسیژن وصل کردن و گفتن تا ساعت ۲ شب زایمان میکنی و خوشحال تر شدم و دیگه گریه نکردم
مامان جوجه طلایی🐣💙 مامان جوجه طلایی🐣💙 روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم زایمان طبیعی👇💙
۳۷هفته و ۳روز که بودم رفتم دکترم دوباره معاینه کرد همون ۳سانت بودم و تغییری نکرده بودم..چون دردم نداشتم دکترم گف بیمارستان نرو چون فاییده نداره بستریت نمیکنن...
دیگه منم اومدم خونه دو سه روز دیگم ورزش کردم..
۳۷هفته و ۶روز بودم که حس کردم یکم زیردلم دردمیکنه و کمردرددارم ولی کم بود گفتم طبیعیه و جدی نگرفتم..بعدشم سرگیجه و سرسنگینی زیادی داشتم..
اینجاهم پرسیدم گفتن شایدفشارت افتاده ولی فشارمم اوکی بود..دیگه اونم برویه خودم نیاواردم..
تااینکه ۳۸هفته و ۲روز شدم دیدم داره سرگیجم و سرسنگینیم بدتر میشه..
صبحش رفتم بهداشت فشارم اوکی بود ولی گفتن سرگیجه ازعلایم زایمانه و چون هفتمم اوکی بود نامه ارجاع نوشت برابستری گف برو بیمارستان نشون بده بستریت کنن...
منم اومدم خونه قشنگ دوش گرفتم تروتمیز شدم..
فرداش صبح که ۳۸هفته و ۳روز بودم ساعت ۱۰باشوهرم همه مدارکا و وسایل بچه رو برداشتیم و رفتیم بیمارستان..همش فکرمیکردم که حتما مثل دفعه قبل بهونه میارن و بستری نمیکنن
ولی وقتی رفتم پیش دکترزنان نامه رونشون دادم گف بخواب معاینت کنم..معاینه که کرد ۴سانت و نیم بودم..نامه اورژانسی نوشت برابستری گف برو بالا بلوک زایمان بستری شو..منم خوشحال اومدم بیرون و باشوهرم رفتیم طبقه دومه بیمارستان برابستری....
مامان میران مامان میران ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۱۱ ماهگی
تجربه زایمان🩵
خب عاقااااااا برید کنار بیام تجربه زایمانم بگم چون زیاد گفتید چطوری بود و چطوری شد 😁
من ی بار تو ۳۵ هفته که بستری شدم معاینه شدم دهانه رحمم بسته بود
کم و بیش پیاده روی میکردم ولی نه زیاد با دوش آب گرم و اسکات معمولی
خب من جمعه صبح شروع کردم سه ساعت پیاده روی رفتم اومدم رفتم حموم زیر دوش ۲۰۰ تا اسکات زدم دو ساعت ورزش هامو انجام دادم دوباره یکم راه رفتم دوباره رفتم حموم ۱۰۰ تا دیگ اسکات زدم🙊
تو خونه هم در کنار ورزش اسکات میزدم
خلاصه شد آخرشب دردام بیشتر شد
ساعت یک رفتم زایشگاه 🙃
معاینه شدم ی فینگر بودم هنوز 😎
از خودم نا امید شدم🤣
ولی دکتر با توجه به ان اس تی و سابقه بستری گفت بستری شو واسه زایمان😍
منو میگی تو پوست خود نمیگنجیدم😆
بعد بهم گفتن میتونی بری خونه ی دوش بگیری راه بری دوباره بیای تا روند زایمانت بهتر باشه 😋 منم اومدم خونه ی دوش گرفتم دوباره ۱۰۰ تا اسکات زدم 😂 اومدم بیرون دوباره ورزش دوباره راه رفتم😖
تا صبح دوباره رفتم بیمارستان
تا کارامو انجام بدم و پرونده تشکیل بدم اینور اونور ساعت ده وارد زایشگاه شدم😎
شروع کردن نوار قلب و فشار و آزمایش ازم گرفتن قرص زیرزبونی هم دادن واسه اینکه دهانه رحمم بیشتر باز بشه تو این فاصله تو اتاق زایشگاه راه میرفتم رو توپ ورزش میکردم🥺
ساعت شد ۱۲ نیم دکتر خودم اومد بالا سرم معاینه شدم همون ی فینگر بودم ازم ان اس تی ازم گرفتن همش بالا پایین میشد کم کم دردام داشت شروع می‌شد شکمم منقبض میشد سه بار ان اس تی گرفتم مشکل داشت دکترم تا دید گفت سریع آماده کنید واسه سزارین😐😂
منو میگی خوشحال شدم آروم گرفتم دیگه
ساعت یک و نیم بود اومدن سوند وصل کردن اصلا درد نداره نترسید😌
بقیه تو تاپیک میزارم
مامان علي جون مامان علي جون ۹ ماهگی
تجربه زايمان ٢:
رفتم يه دوش گرفتم ديدم دردم نيفتاد
بعد گفتم برم يه ان اس تي بدم
اومديم بيمارستان وليعصر معاينه كرد گفت همون دو سانتي سر بچه هم تو لگن نيست
ان اس تي وصل كرد انقباض نداشتم ولي حركت بچه خوب نبود زنگ زد به دكترم دكترم گفت يه سرم و يه هيوسين توي سرم برم بزنم ديگه رفتم سرم زدم اومدم دوباره ان اس تي وصل كرد ديد دردام منظم شد هر ٤ ديقه بود
ساعت ده بود گفت برو ٦ صب بيا ورزش كن دوش بگير يا اگه دردات دو ديقه شد زودتر بيا
خلاصه من اومدم خونه يه سيخ گوشت به زور خوردم خيلي درد داشتم موقع دردا ميرفتم زير دوش حموم، چون درد داشتم و گوشت خورده بودم يهو شروع كردم به بالا اوردن ولي چيزي بالا نياوردم هيمن باعث شد كيسه ابم سوراخ بشه و اب ازم بياد،ديگه تا ١٢ بيشتر طاقت نياوردم دردهامم هر دو ديقه يبار بود
سوار ماشين شديم اومديم بيمارستان وليعصر
رفتم معاينه شدم گفت ٤ سانتي با درداي منظم فقط سرش تو لگن نيست
بستري كرد
زنگ زدم به ماماهمراهم كه خودش قم نبود گفت يه جايگزين برات ميفرستم…
مامان Hana🤎👶🏻 مامان Hana🤎👶🏻 ۴ ماهگی
تجربه زایمانم:

۴۰ هفته بودم که مجدد معاینه تحریکی شدم چون اصلا هیچ دردی نداشتم هفته امم بالا بود دردام اصلا شروع نمیشدن
بعده اینکه دکتر معاینه ام کرد گفت ۲ سانت بازی برات دستور بستری مینویسم برا زایمان میتونی بری بستری بشی ولی من هنوز درد نداشتم
امدم خونه و یه دوش گرفتمو به کارام رسیدم تا مامانم بیاد پیشم باهم بریم بیمارستان
تو راه بیمارستان احساس گرفتم یه خورده زیر شکمم حالت گرفتگی داره که میگیره و ول میده
رسیدیم بیمارستان و زایشگاه مجدد معاینه شدم گفتن ۲ سانتمو بهم گفتن برو یه چیز شیربن بخور ۴۵ دقیقه بعد بیا برا ان اس تی
همین که پامو گذاشتم تو حیاط بیمارستان یهو دردام کم کم شروع شد
تو این ۴۵ دقیقه دردام هی زیاد شدن
ساعتم من ۸ شب رفتم بیمارستان ۹ شب دردام شروع شدنو دیگه رفتیم مجدد زایشگاه ان اس تی و کارای بستریمو انجام دادیم دردش اول شبیه درد پریودی بود ولی رفته رفته بیشتر میشد
به نظرم زایمان طبیعی اینجوریه که خدا بهت قدرتشو میده که درداشو بتونی تحمل کنی
مامان شاهان👑🍓 مامان شاهان👑🍓 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
شنبه سوم شهریور صبح پاشدم خونه رو برق انداختم همه کارامو کردم تا نهار. بعدازظهر رفتم پله نوردی بعد نیم ساعت پیاده روی کردم و رفتم خونه و زیر دوش شصت تا اسکات زدم.روز یکشنبه ۳۸ هفته و۴ روز بودم اربعین بود تعطیل بود شوهرمم خونه بود ساعت ده و یازده صبح درد پریودی داشتم نهار خوردیم رفتیم بیمارستان با شوهرم. معاینه کردن چهار سانت باز بودم نوار قلب از بچه گرفتن خداروشکر خوب بود. گفتن برو خونه حمام کن و یه کم استراحت کن اگه دردات تموم نشد برگرد. ازطبقه پنج بیمارستان تا پایین و از پله ها اومدم و تا خونه هم با پا رفتم. فاصله بیمارستان حکیم تا شهرک جهاد چیز زیادی نیست(اینو مامانای کرمانشاهی میدونن)
رفتم حمام زیر دوش آب داغ اسکات زدم و اومدم بیرون حاضر شدم ساعت هفت با همسرم رفتیم بیمارستان معاینه کردن همون چهار سانت بودم بستریم کردن برای زایمان ماما همراهم اومد خلاصه شروع کردن به معاینه کردن و آمپول فشار و سرم پشت امپول و سرم😫😫 ماما همراهم ورزشم میداد
بچه سرش نمیامد پایین تند تند معاینه میکردن دردام خیلی شدید بود عرق سرد میکردم بی حال بودم دکتر خودم اومد میگفت فقط باید زور بزنی تا بچه بیاد منم حالم بینهایت بد بود فکر میکردم دیگه زنده نمیمونم التماس میکردم بزارن مامانمو واسه اخر بار ببینم مامانم اومد تو به دکترم گفت دخترمو سزارین کنین حالش بده گفت الان نمیشه خانوم برو بیرون🤣 مامانمو بیرون کردن