پارت اول طبیعی- سزارین
من سه شنبه نوبت دکتر داشتم ولی اینقدر که سوزش سر دل داشتم یکشنبه بدون نوبت رفتم دکتر، بهم گفت بعد از ظهر برو بیمارستان ان اس تی بگیر بگو بهم خبر بدن، من رفتم خونه نهار خوردم و دوش گرفتم و رفتم بیمارستان. اونجا ازم ان اس تی و فشار گرفتن خوب بود به دکترم که گفتن ،گفت یه آزمایش هم‌ بده به خاطر سوزش معده. آزمایش که دادم مشخص شد دفع پروتئین دارم و بستریم کردن برای ختم بارداری. معاینه هم که کردن دهانه رحمم کاملا بسته بود و هیچ انقباضی هم نداشتم.
یکشنبه ساعت هشت شب بستری شدم و بهم قرص دادن برای شروع دردها. دو مرحله بهم قرص دادن و تو سرمم هم دارو تزریق میکردن. دردها و انقباض هام تا فردا قبل از ظهر به مرور زیاد و شدید شد. تمام مدت هم دستگاه ان اس تی بهم وصل بود که خیلی به خاطر همون اذیت میشدم،چون دوست داشتم موقع دردها راه برم یا ورزش کنم که دردهام کنترل بشه ولی چون ضربان قلب و اکسیژن بچه پایین اومده بود نمی ذاشتن. میخواستم به پهلو بخوابم که بازم نمیذاشتن چون دهانه رحمم کج شده بود.

۱ پاسخ

سوزش سر دل خطرناکه؟واسه من شبا آتیش میزارن میخام بمیرم

سوال های مرتبط

مامان آقا آرتا مامان آقا آرتا ۷ ماهگی
تجریه زایمان ۲:
اون شبی که تو لیبر بودم همش ازم ان اس تی میگرفتن خوب بود
تو بخش هم روزی ۳ بار ان اس تی میگرفتن
تا فردایی شد که ان اس تی خوب نبود تو سونو حرکت نمیکرد قندمم شده بود ۲۰۰ بعد صبحانه که بهم گفتن قندی جات مصرف نکن
جواب ازمایش که اومد دیدم بهم گفتن باید بری لیبر زیر مانیتور
رفتم اونجا دیدن ضربان قلب بچه خوب نیست
جوری شد که دیدم دستگاه داره بوق میخوره
منم اینقدر ترسیده بودم صداشون کردم بدو بدو اومدن فوری بهم اکسیژن وصل کردن گفتن حرکات رو بشمار با اکسیژن از ساعت ۴ و نیم تا ۷ غروب ۶ تا بیشتر حرکت نکرد ان اس تی با اکسیژن خوب بود
رزیدنت ها وضعیتمو واسه دکتر فرستادن گفت دوباره بره سونو یعنی هم ظهر رفتم هم غروب
رفتم سونو گفت حرکت نمیکنه ولی ضربان قلب خوبه
شوهرم و خواهرشوهرم و مامانمم بودن
قبل اینکه برم سونو بهم گفته بودن احتمال ختم بارداری هست
من از سونو اومدم به شوهرم و خواهرشوهرم گفتم برید خونه گفت ضربان قلب خوبه
اومدم بالا دوباره منو بردن تو لیبر و ان اس تی وصل کردن بدون اکسیژن دیدن ضربان قلب بچه داره میاد پایین مامانم اومده بود بهم سر بزنه اونجا اجازه همراه نمیدن همراه باید بیرون باشه منم چون تو بخش نبودم مامانم به عنوان همراه یکی دیگه موند که بتونه خبر منو داشته باشه
ان اس تی مجدد گرفتن ضربان قلب بچه ثابت بود دیگه اینقدر ان اس تی گرفته بودن خودم نتیجه رو میفهمیدم
گفتم این ان اس تی خوب نیست همانا بوق زدن دستگاه همانا
خدا سر هیچکس نیاره ضربان قلب بچم از ۶۰ یهو میرفت ۱۸۰ همینجوری بالا پایین میشد در حد چند دقیقه
من به معنای واقعی سکته کردم
مامان دیار مامان دیار ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من عصر شنبه تاریخ ۰۵.۲۱ رفتم زایشگاه نوار قلب گرفتن زیاد خوب بود ولی رفتم واسه ختم بارداری گفتن میتونی یک هفته دیگه بچه رو نگه داری از روی تاریخ قاعدگی ۳۸ هفته بودم از تاریخ آن تی ۳۹ هفته همون شب دکتر نامه بستری داد و گفت بخاطر دیابت ختم بارداری برو فردا صبح بیا بستری شی فردا صبحش با تمام وسایل نی نی رفتم بیمارستان مثل اینکه دکتر کشیک عوض شده بود و جدیدیه گفت برو هفته بعد بعد من گفتم که دکتر دیشب به من ختم بارداری داده اگه شما تایید میکنین که بچه من اتفاقی نمی افته واسش تو این هفته من میرم بعد نوار قلب از جنین گرفتن دیدن خوب نیست دهانه ی رحمم از سه هفته قبل با کلی ورزش هیچ تغییری نکرده بود همون دو سانت مونده بود دیگه بستری شدم آمپول فشار و شروع کردن یک آمپول فشار و گرفتم یه کوچولو درد داشتم فک کنین وسط دردا خوابم برد که یهو با یه درد بدی بلند شدم ماما آمد گفت دو ساعت استراحت بعد آمپول بعدی و شروع میکنیم دستگاه
آن اس تی هم همونجور وصل بود دائم نوار قلب میگرفتن که ضربان قلب
بچه رو چک کنن. بین دردهام هم از جکوزی استفاده می‌کردم که دردام کمتر کنه و دهانه رحم و نرم کنه اما دهانه رحمم بخاطر آمپول هاو شیاف ها خیلی سفت شده بود بعد از آمپول فشار نوار قلب بچه افت کرد و یه سرم بهم وصل کردن که نرمال شد نوار قلبش بعد آمدن معاینه کنه ببینه تغییری کردم یا نه یهو کیسه آب پاره شد و کم کم دردام شروع شد
مامان توت فرنگی🍓 مامان توت فرنگی🍓 ۳ ماهگی
خب خب😁 تجربه زایمان طبیعی #پارت1
دوشنبه شب که رفتم بیمارستان معاینه تحریکی شدم، ۳سانت بودم و میخواستن نگهم دارن با اینکه هم ان اس تی خوب بود هم خودم درد نداشتم
منو همسرمم بعد کلی تعهد و امضا بازی و اینا رضایت دادیم بستری نشم( میگفتن بری خونه مجبوری نصفه شب بیای دردات میگیرن)
من همون شب تا رسیدم خونه زودتر خوابیدم که گفتم پس بذار یکم بخوابم انرژی داشته باشم که نصفه شبی رفتم خوابم نیاد بتونم ورزشارو انجام بدم یا زور بدم😂 یهو همسرم بیدارم کرد برا صبحونه میبینم ساعت ۷ونیمه و دردی ندارم
گذشت تا رسیدیم به چهارشنبه
از صبحش حرکتاش یکم یه طوری بود مثل همیشه نبود، خودمم پلاگ موکوس خونی داشتم
گفتم پاشم برم ان اس تی بدم ، رفتم اتاق تریاژ نشست حساب کرد با سونوی ان تی‌م گفت ۴۰ هفتت کامله
منم واقعا خسته بودم حتی اگه دیروز نمیرفتم برای امروز که ۱۷ام بود نامه داشتم برم و از طرفی هم همش استرس مدفوع نوزاد رو داشتم با توجه به اینکه هفته هاش و کامل کرده بود
گفتم اوکی، ولی من انتظار داشتم کمه کمش ۴شده باشم از اون موقع، چون قبل اینکه برم بیمارستان واقعا داشتم ورزش میکردم یه ساعت😂
رفتم اورژانس مامایی و تشکیل پرونده دادن و ان اس تی گرفتن و دو بار هم معاینه کردن گفتن ۳سانتم و پنجر شدم رسما
همسرمم رفته بود وسایلامو بیاره برای بستری
انقد عجله عجله شد تا طلاهامو درارم و انقد گفتن زود زود من حتی یادم رفت زنگ بزنم ماما همراهم و بهش بگم کدوم بخش بستریم کردن ( اون بنده خدا خودش زنگ زد پیدام کرد)
ساعت ۱۲ بلوک زایمان بستری شدم، ان اس تی وصل کردن بهم، اول یه سرم معمولی زدن بعدش اومدن سرم برا آمپول فشار زدن
تا ساعت ۲ ان اس تی وصل بود بهم