#تجربه زایمان
سلام مامانا خواستم تجربه زایمانم رو بزارم براتون...
من جمعه ۳ اسفند با توجه به اینکه تعداد حرکات جنین کم شده بود رفتم بیمارستان و بستریم کردن که آمپول فشار بزنن بهم چون با وجود اون همه ورزش و پیاده روی و شیاف گل مغربی و رابطه بدون جلوگیری که و تحرکی که داشتم دهانه رحمم یک سانت باز شده بود و دکتر بهم ختم حاملگی داد و قرار شد آمپول فشار بهم بزنن من اصلا درد نداشتم و آماده شدم روی تخت و دکتر آمپول فشار رو وارد سرما کرد ۱۰ دقیقه نگذشته بود که زیر دلم داشت میترکید از درد که ضربان قلب جنین ضعیف شد و دکتر اومد بالا سرم و سرم قندی بهم زد و اکسیژن که ضربان قلبش برگشت و گفتن باید سزارین اورژانسی بشی سوند و بهم وصل کردن و به دکتر ربیعی زنگ زدن و دکتر یک ربع خودشو رسوند بیمارستان البته اینم بگم که دکتر با دیدن ان اس تی ابتدایی که توی روبیکا براش فرستادن گفت که ۷۰ درصد احتمال سزارین هست...
و در ساعت ۱۸:۵۵ دقیقه پسر من در بیمارستان بوعلی به دنیا اومد 😍

۶ پاسخ

سزارین اختیاری نبودی؟

عزیز دلم به سلامتی الهی که نامدار باش پسر گلت😍🧿😍

به سلامتی عزیزم بعد زایمان درد داشتی منظورم اینه دردش قابل تحمله؟میتونی خودت تنها از پس کارات بربیای؟

به سلامتی عزیزم مبارکه

مبارکه بسلامتی
برا ماهم دعا کن

ب سلامتی ان شالله
چقدر هزینه شد تو بوعلی؟راضی بودی از بیمارستانش؟

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
پارت اول طبیعی- سزارین
من سه شنبه نوبت دکتر داشتم ولی اینقدر که سوزش سر دل داشتم یکشنبه بدون نوبت رفتم دکتر، بهم گفت بعد از ظهر برو بیمارستان ان اس تی بگیر بگو بهم خبر بدن، من رفتم خونه نهار خوردم و دوش گرفتم و رفتم بیمارستان. اونجا ازم ان اس تی و فشار گرفتن خوب بود به دکترم که گفتن ،گفت یه آزمایش هم‌ بده به خاطر سوزش معده. آزمایش که دادم مشخص شد دفع پروتئین دارم و بستریم کردن برای ختم بارداری. معاینه هم که کردن دهانه رحمم کاملا بسته بود و هیچ انقباضی هم نداشتم.
یکشنبه ساعت هشت شب بستری شدم و بهم قرص دادن برای شروع دردها. دو مرحله بهم قرص دادن و تو سرمم هم دارو تزریق میکردن. دردها و انقباض هام تا فردا قبل از ظهر به مرور زیاد و شدید شد. تمام مدت هم دستگاه ان اس تی بهم وصل بود که خیلی به خاطر همون اذیت میشدم،چون دوست داشتم موقع دردها راه برم یا ورزش کنم که دردهام کنترل بشه ولی چون ضربان قلب و اکسیژن بچه پایین اومده بود نمی ذاشتن. میخواستم به پهلو بخوابم که بازم نمیذاشتن چون دهانه رحمم کج شده بود.
مامان بهار مامان بهار ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی#
سلام روز ۲۴دی ماه بود که رفتم سونو و بیمارستان برای چکاپ و نوار قلب ۴۰هفته و دو روزم بود جواب سونو اب دور بچه کم بود دکتر دستور ختم بارداری دادم اومدم خونه وسایل برداشتم ساعت هشت شب رفتیم بیمارستان و بستری شدم . ساعت ۸نیم سرم و نوار قلب وصل کردن و نپار گرفتن از قلب بچه و ساعت۹بود تقریبا که دکتر اومد رو سرم گفت بریم روی تخت زایمان برای معاینه و دارو بزارم. من دوفینگر بودم هنگام معاینه و تحریک رحم دکتر گفت خیلی خوبه داری میرسی به چهار الان که دارم تحریک میکنم . و اینکه سوند شستشو وصل کردن و داروی فشار تزریق کردن توی رحم من درد داشتم یکم قبل اینکه برم بیمارستان اما بعد از گذاشتن دارو ها بعد نیم ساعت دردم شدید شد و اینجا اومدن سرمم رو هم دارو زدن توش. و یک ساعتی گذشت تغریبا که من دردم شدید تر شد خیلی وقتی ماما اومد معاینه کرد گفت نزدیک پنج سانتی پاشو ورزش کن خلاصه من رفتم سرویس و اومدم و بزور یکمی ورزش کردم روی توپ دردم خیلی شدید شد نتونستم بمونم روی توپ حالت تهوو داشتم رفتم رو تخت پرستار اومد امپول فشار زد دوباره به باسنم و رفت بعد از چند دقیقه من حالم بد شد تپش قلب گرفتم و فشارم اومد پایین و ضربان قلبم رفت بالا احساس خفگی داشتم خلاصه از همراهی رضایت گرفتن از خودمم گرفتن که ببرن اتاق عمل اگه لازم شد ولی خداروشکر ضربان قلبم خوب شد و موندم توی زایشگاه اینم بگم که من ناراحتی معده دارم بخاطر همین اذیت شدم داروی معده و حالت تهوو هم بهم نزدن هرچقداسرارکردم ساعت ۱۲نیم رد شده بود که من داد میزدم درد شدیده و دسشویی دارم اما تا پنج دیقه اینا کسی نیومد روی سرم و من بیشتر سرو صدا کردم که اومدن گفت
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 2

پرستارا من و آماده کردن ، یکیشون اومد گفت موهای شکمت رو زدی ژیلت هم همراهش بود😅😅 من چون پایین شکمم رو نمیتونستم ببینم درست نزده بودم که خودش تمیز کرد، بعد لباس ابی بیمارستانی هم بهم دادن پوشیدم و گفتن منتظر بمون برای وصل کردن سوند، حقیقتا سوند وصل کردن خیلی خیلی درد داشت، من دستشویی داشتم که نزاشتن برم و گفتن صبرکن میخاییم سوند وصل کنیم، سوند رو وصل کرد و موفع خالی شدن مثانه ام چنان سوزش و دردی حس کردم که فقط جیغ میزدم😐 حقیقتا خیلی درد داشت. بعدش حالا نه میشد بشینی نه بخابی هیچی، همش حس میکردم الانه که بیرون بیاد و اصلا راحت نبودم باهاش ، بعدشم که اومدن دنبالم و بردنم برای اتاق عمل، همین که در اتاق عمل باز شد و تخت رو به روم رو دیدم پاهام شل شد و لرزید. خیلی اتاق وحشتناکی بود ترس داشت، بعدش یه پرستاری بود توی اتاق عمل خیلی خیلی خوش اخلاق بود کلی باهام حرف زد روحیه داد بهم حواسش بهم بود یکم استرسم کمتر شد وقتی فهمیدم یکی هست کنارم، خلاصه رفتم روی تخت نشستم منتظر دکتر بیهوشی، دکتر اومد که آمپول بی حسی رو بزنه بهم همش میترسیدم درد داشته باشه صدبار از پرستار پرسیدم درد داره یانه🤣 که البته اصلا درد نداشت درصورتی که من خیلی از امپول میترسیدم یکم طول کشید زدن آمپول ولی زیاد درد نداشت
مامان مهتا💖 مامان مهتا💖 ۲ ماهگی
پارت2⃣
درداش برام قابل تحمل بود و با تنفس و ورزش ردشون میکردم .نیم ساعت بعدش اومدن معاینه ام کردن و نوار قلب جنین گرفتن که انقباضاتم خوب بود و دهانه رحم هم به ۴ سانت فول رسیده بود ‌.
که اومدن برام اپیدورال تزریق کردن .من روی تخت نشستم و اول همون جایی که میخواستن تو نخاع بزنن رو بی حس کردن با امپول و بعدش اپیدورال رو تزریق کردن من چیزی نفهمیدم خیلی.
فقط متوجه میشدم یه مایعی داره وارد لگنم و کمرم میشه انگار.همین
بعدش دردام خیلییی آرووم شد 🫠و درد حد یه انقباض کوچیک میگرفت .
ماماهمراهم هم اومد که هر چی از خوب بودنش بگم کم گفتم .عالی بود ❤️.بهم ورزش داد موقع انقباض هام و با تنفس میگفت کنترل کنم که اکسیژن کافی به نی نی برسه..
بعد ۲ ساعت رسیدم به ۱۰ سانت و فول شدم .دیگه ماماهمراهم بهم گفت فقط روی تخت دراز بکشم و زور بزنم .البته زور های کنترل شده جوری که انگار میخوای مدفوع کنی ...
تمام تلاشمون با ماماهمراهم این بود که بخیه نخورم .دیگه تقریبا سر بچه که کامل دیده میشد 👶🏻دکترم هم اومد .
اینم بگم چون اپیدورال بودم فقط حس فشار داشتم زیر شکمم و دردی نداشتم اصلا...
چند تا زور دیگه زدم موقعی که حس انقباض داشتم و سر بچه کا مل اومد بیرون و من خوشحال ترین بودم که بخیه نخوردم😄
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 ۲ ماهگی
🌸تجربه سزارین پارت سوم🌸
خب رفتم داخل یک اتاق و قرار شد تا صبح اونجا باشم با مادرم اینا تماس گرفتم که ساک پسرم رو آماده کنن و همراه با وسایل خودم فردا صبح بیارن بیمارستان،اون شب اصلا نتونستم بخوابم از استرس و فکر و خیال شاید یک ساعت خوابیدم اونم مثلا یک ربع یک ربع تا صبح چندین مرتبه ضربان قلبم پسرم رو چک میکردن و نوار قلب میگرفتن خلاصه اون شب هرطوری بود گذشت و صبح شد فردا صبح ساعت ده صدام کردن که برم واسه عمل خیلی استرس داشتم همین که وارد اتاق عمل شدم اشکام میومدن اینم بگم واقعا کادر اتاق عمل خوب بودن و خوش اخلاق و بهم روحیه میدادن مخصوصا دکتر خودم و دکتر بیهوشی اتاق عمل چندنفر داخل اتاق منتظر من بودن یکیشون بهم گفت که دراز بشم روی تخت که میخواد برم سوند وصل کنه گفتم درد داره گفته نه باید خودت رو شل بگیری و نفس عمیق بکشی منم همین کار رو کردم( اونایی که از سوند میترسین اصلا نترسید دردش شبیه آمپول نمیشه گفت درد یکم سوزش همین بستگی به وارد بودن پرستارش هم دارع) بعدم واسم سرم و این چیزا وصل کردن دکترم دیگه اومد و چقدر با آمدنش و حرفاش آروم شدم( خدا واقعا حفظش کنه)
بعدم دکتر بیهوشی اومد من بیحسی از کمر بودم که بهم گفتن بشینم روی تخت سرم رو بندازم پایین و شونه هام رو شل بگیرم منم همین کار رو کردم و واقعا دردش از آمپول معلومی هم برام کمتر بود بعد زن آمپول دراز کشیدم انگاری پاهام داشت داغ میشد و کلا دیگه از حس رفت پرده سبز رو آوردن جلوم و من چون میترسم هی میگفتم من بیحس نیستم 😬😬 اونا هم متوجه بودن که دروغ میگم میگفتن باشه ما که هنوز شروع نکردیم خلاصه دکتر بیهوشی گفت که ممکنه الان یکم حالت بد بشه و واقعا هم تنگی نفس گرفتم و بهش گفتم دیگه بعد از اون چیزی یادم نمیاد
مامان الله تونگهدارش مامان الله تونگهدارش ۲ ماهگی
تجربه زایمان
۱۰دی۳۹هفته۶روزم بود صبحش ساعت۹پاشدم رفتم بیمارستان برای معاینه البته بگم ها خودم گفتم بهتر برم یه معاینه بشم ساعت ۱۰وربع معاینه شدم دهانه رحم بسته بود ولی ضربان بچه یکم بالابود دکتر گفت باید بستری بشی برای زایمان منم خداخواسته سریع زنگ زدم به همسرم گفتم میخوابستری بشم برو کارای بستریم انجام بده بعد که بستری شدم یه قرص بهم دادن برای شروع انقباض ها بعد که انقباض هام شروع شد شروع کردم به ورزش کردن و بعدش اومدن معاینه کردن تا ساعت۱۲ونیم دو سانت بودم بعداون بهم آمپول فشار تزریق کردن که اوج دردهای من شروع شده هر۲۰ثانیه من ۵تا۷ثانیه دردمیکشیدم تاساعت ۳شدم ۵سانت اومدن کیسه آبم زدن که فهمیدن بچه مدفوع کرده به دکتر خبر دادن دکتر اومد واسه چک کردن گفت باید برم برای سزارین ۳ربع من بردن براسزارین۳ونیمم دخترم له دنیا اومد خداروشکر که رفتم بیمارستان اونروز وگرنه دکترم نظرش این بود بچه چندروز دیگه بمون اونوقت معلوم نبود خدایی نکرده چه اتفاقی برای بچم می افتاد
ولی درکل اگه برگردم به عقب ترجیحم به زایمان سزارین چون دردای طبیعی برام وحشتناک بود حتی نمیخوام بهش فکر کنم اینم تجربه زایمان من