من دیروز دوباره ظهر بود که دردم گرفته بود اصلا نمیتونستم بشینم دل درد وکمردرد میزد به لگنم همش فکر میگرم دسشویی دارم رفتم بیمارستان سمت خودمون یه ماما بود گفت معاینه ات میکنم قبول نکردم گفتن که سزاریینی پس برو بیمارستانی که میخوای بری بعد هر چی به دکترم زنگ زدم جواب نداد به بیمارستان شوهرم زنگ زد شرایطمو که گفت گفتن بیارش احتمالا بستری میکنن بعد منم بدو بدو وسیله دخترمو آماده کردم ساکشو نیسته بودم حموم کردم رفتیم بلوک زایمان فشارمو چک کرد و قلبشو چک کردن خوب بود بعد اونجام گفتن معاینه ات کنیم قبول نکردم گفتم نمیخوام سزارئنی هستم بعد گفتن پس آن اس تی بده اونم انجام دادم فقط یبار انقباض و درد دیده شده بود حرکتاشم خوب بود گفتن خوبه مشگلی نیس 🤕🤕 ۳۸ هفته و ۲ روزم یه دکترم اومد که آن اس تی رو ببینه گفت هنوز زوده واسه زایمان آخه من مونده پس چطور بعضی دکترا تو ۳۸ اینا عمل میکنن بعد دکتر من قبول نکرد منکه میخوام سزاریین بشم چرا باید این دردا رو بکشم واقعا درده میگیره نفسم بالا نمیاد درد پریودی شدید یعنی هی از شانس من هر چی دکتر میبینه مگه یه روزم یه روزه واسه بچه بمونه تو شکم

۶ پاسخ

بمنم گفت ۳۸ هفته و ۵ روز سزارین میکنم.

نترس تا ۷ دی دردت نمیگیره تحمل کن
جمعه میشه
اگرم ۱ درصد دردت گرفت سزارین اورژانسی میشی

ان اس تی درد رو نشون میده ،میگن درد نداری بمونه بهتره شرایط بهتری داره تا وقتی بدنیا بیاد ،

باید معاینت کنن ببین دهانه رحمت باز نشده باشه ک بچه بیاد پایین

منم دقیقا همین اتفاق برام افتاد ۳۸ هفته کامل بودم ۳ روز پشت سر هم رفتم بیمارستان و گفتن چیزی نیس
روز چهرمی کیسه ابم نشتی داد رفتم عملم کرد دکتر سریع

عملم واسه ۷ دی هس

سوال های مرتبط

مامان نگارین زهرا مامان نگارین زهرا روزهای ابتدایی تولد
یه تجربه ی‌ پراسترس 😑 امروز غروب حدود ساعت ۷ بود که حس کردم دیگه باید زنگ بزنم دکترم . منشی گفت برو یه ان اس تی بده از بیمارستان به خود دکتر خبر میدن .
ماهم حاضر شدیم بجای بیمارستانی که قراره زایمان کنم و دکترم اونجاس ، رفتم بیمارستان پشت خونمون . دولتی تازه تاسیسه .
رفتم ویزیت شدم منو خوابوند روی تخت اصلا جام خوب نبود و اولین بارم بود ان اس تی میدادم . وسطاش مامای شیفتشون‌ اومد از همون دم‌ در شروع کرد استرس دادن که وااااای ضربان قلب بچه‌اصصصلا نرمال نیست‌ خیلی خطرناکه فورا ببرینش اتاق عمل باید سزارین بشه !!! من رسما داشتم سکته میکردم ازین همه استرس
خلاصه که مادرم و همسرم قبول نکردن و از هممون تعهد گرفتن اجازه دادن اومدیم بیرون . رفتم بیمارستان دکترم . در نهایت آرامش و محبت ان اس تی انجام دادن و معاینه کردن و گفتن هنوز وقتت نیست و بچه‌هم حالش خوبه
بیمارستان اولی هم انقدر وحشیانه معاینه م کرد کلی زخم شدم و خون اومد . وااااقعا‌ متاسف شدم بخاطر رفتارشون که اصلا ملاحظه حال یک‌زن حامله‌ رو نکردن و انقدر نسبت به شرایط بی توجه بودن . خیلی‌خیلی حس بدی بود واقعا فگر کردم دارم میزاعم دیگه 😥
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
سلام دوستای عزیز

خب بالاخره من اومدم تعریف کنم زایمانم چیشد
قسمت اول
من بچم سفالیک بود و قرار بود زایمانم طبیعی باشه و هیچ دردی نداشتم ،من گل مغربی میزاشتم ،رابطه بدون جلوگیری داشتم دمنوش هایی که ماما گفته بود رو میخوردم مواد ابزن رو میدونستم درست میکردم میشستم توش ورزش میکردم و..خلاصه همه کاری کردم از ۳۶ هفته ،اما دهانه رحمم کاملااا بسته بسته بود
خلاصه ۳۷ هفته و ۵ روز شوهرم گفت بیا بریم بیمارستان یه معاینه بشو نکنه بی درد باشی(آخه مامانم بی درد بود موقع انقباض تو خونه)
رفتیم بیمارستان امام علی کرج معاینه کرد گفت بسته بسته س اصلا نرمم نشده ،گفت دراز بکش ان اس تی ام بگیریم بعد گفت جوابش بد نیست اما خوب ام نیست، یه سونو و ان اس تی نوشت گفت با جواب اینا هفته بعد بیا دکتر ببینتت.
سه شنبه هفته بعد با شوهرم و مامانم رفتیم سونو (قبل اینکه بریم ساک وسایلمو گذاشتیم تو ماشین گفتم نکنه فردا بستری کنه ،آماده باشه ضرر که نداره) سونو رو گرفتن گفت جوابش خوبه خداروشکر بعد ان اس تی رو گرفتن که جوابش گفت اصلا خوب نیست این دوباره تکرار بشه ،دوباره گرفتن بازم همون جوری بود ،گفت برو بیمارستان ببین چی میگن این جوابش خوب نیست
ما ام رفتیم بیمارستان امام علی کرج ،اونجا دوباره معاینه کرد گفت بسته بسته ای همچنان ،ان اس تی گرفتن دوباره گفت ن خوب نیست ،گفتم این سومین ان اس تی که جوابش خوب نیست من چیکار کنم الان..خیلی بده؟...،کلی استرس داشتم
پرستاره گفت بزار دکتر بیاد ببینیم چی میگه دکتر اومد گفت ما که نمی‌دونیم اون تو چخبره بستریش کنین ختم بارداری،چون برای بچه خطرناکه..
مامان فینقِلی مامان فینقِلی ۱ ماهگی
مامان همتا مامان همتا ۲ ماهگی
سلام خانومها من اومدم از تجربه زایمانم بگم
سزارین (1)
من از ۳۲ هفته بچم بریچ بود گفتن احتمال ۸۰ درصد میچرخه من ورزش میکردم ماما گرفتم ۳۸ هفته رفتم سونو گفتن هنوزم بریچه رفتم پیش دکتر گفت خیلی احتمال کمه بچرخه .باید بری برا سزارین .خیلی ترسیدم همش میگفتم سزارین کنم نمیتونم دیگه آدم قبل بشم خیلی سخته و باید برم اتاق عمل و اینا .با همین استرس و ترس رفتم بهداشت فشارمو گرفت گفت ۱۴ گفت زیاده .و بچت هم که بریچه یه نامه بهت میدم پیاز داغشو زیاد میکنم برو بردار بچه رو راحت بشی دیگه وقتی نمیچرخه .
من برگه رو گرفتم عصر رفتم بیمارستان نشون دادم و فشارمو گرفتن و هرچی گفتم بچم بریچه گوش نداد گفت باید معاینت کنم گفتم وقتی سزارینم چرا معاینه گفت نه باید معاینه بشی .بعد که معاینه ‌کرد گفت بشین فشارتو بگیرم فشارمو گرفت ۱۵ رو ۱۰ بود .گفت باید بستری بشی .منم استرس ‌کل وجودمو گرفت و گریه میکردم .دیگه لباس دادن تنم کردم و رو ویلچر نشستم بعد ازم شرح حال پرسیدن و پروندمو دادن و من و فرستادن بلوک زایمان .رفتم بلوک و دکتر من و دید و پروندمو نگاه کرد گفت برو اون اتاق دراز بکش تا فشار و اینارو چک کنن .دیگه فشارمو چک کردن بازم بالا بود دیگه دراز کشیدم رو تخت و هی فشار و چک میکردن
مامان فینقِلی مامان فینقِلی ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی
پارت دوم:🌱

تا قبل از اینکه دکتر معاینه تحریکی بکنه قرار شده بود که سه شنبه برم بیمارستان بستری بشم و ختم بارداری بگیرم..
خلاصه دیشب ساعت ۸ رفتم بیمارستان، از شانس خوبم ماما همراهم شیفت خودش بود و کلا بلوک خیلی خلوت بود. قشنگ از روی فرصت برام معاینه تحریکی انجام داد که خب واقعا تنفس عمیق شکمی موقع معاینه تحریکی کلی از درد رو کم می‌کنه و واقعا میزان درد رو خیلی میاره پایین.
بعدش که معاینه کرد و گل مغربی گذاشت دوباره ان اس تی گرفت و من هنوز ۲ سانت بودم. زنگ زد به دکترم، دکترم گفت برم خونه وقتی دردام زیاد شد بیام اگرم دردم زیاد نشد سه شنبه بیام برای ختم بارداری.
ماما همراهم دوباره یه معاینه تحریکی انجام داد و گفت برم خونه ورزش کنم و بعدش یه شام توپ بخورم و بعدشم برم حمام و اسکات بزنم.
منم تمام کارایی که گفته بود انجام دادم . ۲ ساعت ورزش کردم،‌گربه رفتم، سجده طولانی ، پروانه، تاب لگنی و خب آخریش هم اسکات داخل حمام بود.
ساعت ۱۲.۵ رفتم که بخوابم اما دیدم وووووو. دردم داره زیاد می‌شه در حدی که نمی‌تونستم بخوابم
مامان دیاکو❤️ مامان دیاکو❤️ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت۳
رسیدم سیو هشت هفته و چند روز و رفتم‌پیش دکترم و بهم یه نامه داد گفت شنبه برو بیمارستان ببینم قبول میکنن بستری شی و دباره معاینه م کرد و گفت دهانه رحمت بسته س خلاصه من برگشتم خونه و خیلی استرس داشتم ولی مطمعن‌نبودم که بیمارستان قبولم میکنن یا نه گذشت و شد شنبه و من و شوهرم ساعت شیش و نیم اینای غروب رفتیم بیمارستان و گفتن برو‌ شام و نوشابه بخور بیا ان اس تی بگیریم منم گفتم ینی بستریم میکنین گفتن اره چرا نکنیم منم برگشتم پیش شوهرم و افتادم گریه گفتم‌قبولم میکنن
رفتیم شام خوردیم و برگشتم و ان اس تی گرفتن بعد نیم ساعت یه پرستار اومد و گفت باید معاینه ت کنم گفتم‌باشه فقط اروم‌من واژینسیموس داشتم نمیتونم گف اگه داشتی چرااومدی طبیعی گفتم‌خوب جایی قبول نکرد برای سزارین خلاصه اومد معاینه م کرد و من همش خودمو جمع میکردم نمیزاشتم اونم هی میگفت خودتو سفت نکنپبزار کارمو بکنم باید به‌دکترت بگم‌ولی من‌واقعا دست خودم نبود و نمیزاشتم پرستارم کلافه شد و رفت
مامان ایلیا مامان ایلیا ۲ ماهگی
زایمان سزارین اورژانسی
پارت اول
من قصدم از اول بارداری زایمان طبیعی بود
۳۹ هفته و ۵ روز بودم.دو دی بود صبح ساعت ده از خواب بیدار شدم دیدم ی چیزی آب و ترشح کشدار خیلی بود ریخته بودم که از شلوار گذشت و به تشک خواب رسیده .چون دفه اولم اینقدر ترشح داشتم.ترسیدم زنگ زدم به شوهرم .گفتم فک کنم کیسه آبم ترکیده.سرکار بود و کارش هم دور.براهمین زنگ زدم اسنپ رفتم بیمارستان.بگم درد نداشتم اصلا.بیمارستان دوتا ماما معاینه ام کردن گفتن ترشح عادی هست ولی میخای سونو بده. سونو دادم تو بیمارستان گفتن همه چی خوبه...رفتم خونه تا شب دیدم دوباره خیس شدم بازم رفتم بیمارستان با شوهرم گفتن عادیه ولی برای من عادی نبود...تااینکه صبح روز سوم دی بیدار شدم دیدم خونریزی دارم ..بچه تکون نمیخوره..به شوهرم گفت بریم بیمارستان.ساعت شش رفتیم بیمارستان...معاینه همه چی خوب بود با ی سانت بار همیشگی. ولی ان اس تی خوب نبود دردهام هم وحشتناک شروه شده بود بطوری که جیغ میزدم گفتن برو سون بده تو بیمارستان...رفتم دادم با حال بد و داغون...دکتر سونو حتی دلش به حال من سوخت هی شوهرمو صدا می‌کرد که پیشم باشه.تو سونو مشخص شد بچه ام تحرک اصلا نداره ولی نبض داره گفت زودتر برو زایشگاه.رفتم زایشگاه گفتن باید بری سزارین اورژانسی...خلاصه رفتم اتاق عمل سوزن کمر رو زدن اصلا دیگه هیچی متوجه نشدم خوابیدم بیدار شدم میگفتم بچه ام کو گفتن توبخشه..بعد ی ساعت ریکاوری...رفتم بخش..بچه ام آوردن...روز بعد دکترم اومد گفت بچه ات مدفوع کرده بود تو شکمت ما معدشو شست و شو دادیم ...و ما خبری نداشتیم یعنی اصلا نگفتن بهم تا روز بعدش...ولی خداروشکر بخیر گذشت و بچه ام پیشمه