تجربه زایمان پارت۳
رسیدم سیو هشت هفته و چند روز و رفتم‌پیش دکترم و بهم یه نامه داد گفت شنبه برو بیمارستان ببینم قبول میکنن بستری شی و دباره معاینه م کرد و گفت دهانه رحمت بسته س خلاصه من برگشتم خونه و خیلی استرس داشتم ولی مطمعن‌نبودم که بیمارستان قبولم میکنن یا نه گذشت و شد شنبه و من و شوهرم ساعت شیش و نیم اینای غروب رفتیم بیمارستان و گفتن برو‌ شام و نوشابه بخور بیا ان اس تی بگیریم منم گفتم ینی بستریم میکنین گفتن اره چرا نکنیم منم برگشتم پیش شوهرم و افتادم گریه گفتم‌قبولم میکنن
رفتیم شام خوردیم و برگشتم و ان اس تی گرفتن بعد نیم ساعت یه پرستار اومد و گفت باید معاینه ت کنم گفتم‌باشه فقط اروم‌من واژینسیموس داشتم نمیتونم گف اگه داشتی چرااومدی طبیعی گفتم‌خوب جایی قبول نکرد برای سزارین خلاصه اومد معاینه م کرد و من همش خودمو جمع میکردم نمیزاشتم اونم هی میگفت خودتو سفت نکنپبزار کارمو بکنم باید به‌دکترت بگم‌ولی من‌واقعا دست خودم نبود و نمیزاشتم پرستارم کلافه شد و رفت

۵ پاسخ

بقیشم بزار عزیزم

بزار پارت بعدی و

خیلی بده درکت میکنم

🥺🥺🥺🥺🥺

الهی🥺

سوال های مرتبط

مامان محمد کیان👶 مامان محمد کیان👶 ۲ ماهگی
بارداری
زایمان طبیعی
شنبه صبح بود رفتم بهداشت به حساب خودم ۴۰هفته و۲روزبودم فشارم رو ۱۲بود چک کرد چون ازتاریخ آنتی گذشته بود که ۱۳دی بود گفت نامه میدم برو بستری شو منم که دل تو دلم نبود پسرمو زودتر ببینم رفتم خونه به شوهرم گفتم رابطه داشته باشیم که رفتم معاینه کمتر دردم بگیره خلاصه بعد رابطه طول دادم که ظهر شد ناهار خوردیم ریلکس با اتوبوس رفتیم سمت بیمارستان تا رسیدیم ساعت شد ۳عصر هوا هم سرد دیگه رفتیم تو و قبض معاینه گرفتیم و رفتیم زایشگاه که نامه رو نشون دادم معاینه کردن گفتن بسته ای گفتم برم خونه پیاده روی کنم بیام گفت نه منم که خیس عرق چون استرس زیادی برای معاینه و زایمان داشتم فشارم زد بالا رفت رو ۱۵اینام دیگه ولم نکردن و گفت برو پایین کارای بستری تو انجام بده و برگرد زایشگاه من و شوهرم رفتیم کارای بستریمو کردیم و با خیال راحت با اتوبوس رفتیم خونه که لوازمای خودم و ساک پسر خوشکلمون رو برداریم که دیگه قراربود بستری شم و زایمان کنم
مامان فسقلی مامان فسقلی روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستای عزیز

خب بالاخره من اومدم تعریف کنم زایمانم چیشد
قسمت اول
من بچم سفالیک بود و قرار بود زایمانم طبیعی باشه و هیچ دردی نداشتم ،من گل مغربی میزاشتم ،رابطه بدون جلوگیری داشتم دمنوش هایی که ماما گفته بود رو میخوردم مواد ابزن رو میدونستم درست میکردم میشستم توش ورزش میکردم و..خلاصه همه کاری کردم از ۳۶ هفته ،اما دهانه رحمم کاملااا بسته بسته بود
خلاصه ۳۷ هفته و ۵ روز شوهرم گفت بیا بریم بیمارستان یه معاینه بشو نکنه بی درد باشی(آخه مامانم بی درد بود موقع انقباض تو خونه)
رفتیم بیمارستان امام علی کرج معاینه کرد گفت بسته بسته س اصلا نرمم نشده ،گفت دراز بکش ان اس تی ام بگیریم بعد گفت جوابش بد نیست اما خوب ام نیست، یه سونو و ان اس تی نوشت گفت با جواب اینا هفته بعد بیا دکتر ببینتت.
سه شنبه هفته بعد با شوهرم و مامانم رفتیم سونو (قبل اینکه بریم ساک وسایلمو گذاشتیم تو ماشین گفتم نکنه فردا بستری کنه ،آماده باشه ضرر که نداره) سونو رو گرفتن گفت جوابش خوبه خداروشکر بعد ان اس تی رو گرفتن که جوابش گفت اصلا خوب نیست این دوباره تکرار بشه ،دوباره گرفتن بازم همون جوری بود ،گفت برو بیمارستان ببین چی میگن این جوابش خوب نیست
ما ام رفتیم بیمارستان امام علی کرج ،اونجا دوباره معاینه کرد گفت بسته بسته ای همچنان ،ان اس تی گرفتن دوباره گفت ن خوب نیست ،گفتم این سومین ان اس تی که جوابش خوب نیست من چیکار کنم الان..خیلی بده؟...،کلی استرس داشتم
پرستاره گفت بزار دکتر بیاد ببینیم چی میگه دکتر اومد گفت ما که نمی‌دونیم اون تو چخبره بستریش کنین ختم بارداری،چون برای بچه خطرناکه..
مامان فسقل 👶🏻🫀 مامان فسقل 👶🏻🫀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۳

رفتم دستشویی دیدم اندازه چهار سانت در چهارسانت شورتم خیسه عین اب بی رنگ زنگ زدم ب مامای دکترم گفت ی نوار بذار خیس شد پاشو بیا بیمارستان نوار گذاشتم و خیس شد.. اخر شب با شوهرم رفتیم بیمارستان نیکان اقدسیه ک دکترم اونجا بود … تست امینوشور گرفتن منفی شد ولی ان اس تی یکم انقباض نشون داد ک گفتن مهم نی و سونو بیوفیزیکال نوشت و بیمارستان اون ساعت سونو نداشت و رفتم بیرون گفت نمرش شد ۶ از ۸ و از تنفس هیچ نمره ای نگرفت…جوابشو بردم بیمارستان گفت باید فردا تو بیمارستان پیش دکتر خودمون سونوت تکرار شه معاینه هم کرد بسته بودم ساعت ۵ صبح رسیدیدم خونه جاریم و دوباره ۱۰ صبح رفتیم بیمارستان واسه سونو…ساعت ۱۲ نوبتم شد و سونو گفت همه چی عالیه و ۸ از ۸ شد… جوابشو بردم دکتر شیفت نگاه کرد و دوباره ان اس تی گرفت و دوباره انقباض نشون داد و البته خودمم از شب قبل درد داشتم میگرفت فشار میومد ب لگن و واژن و مقعدم و ول میکرد گفت باید معاینه شی
مامان بردیا🩵 مامان بردیا🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم🩵
من از دکترم بیمارستان خصوصی نامه داشتم اما بهداشت نامه معاینه داد واسه بیمارستان دولتی (حضرت زینب واسه دزفولیای عزیز میشناسن)منم بدون درد فقط مدارک برداشتم با مامانم رفتم شوهرم دوساعت با من کارش فاصله داشت و استرس اونو هم گرفته بودم که باهام نبود خلاصه بعد معاینه و ان اس تی گفتن که ۴ سانتی بفرستینش واسه بستری منم از یه طرف خوشحال که بالاخره داره میاد از طرف استرس ک چقد یهویی شد اومدنش منو گذاشتن تو یه اتاق خصوصی بود و یه ماما اومد و سرم وصل کرد منم حدود ساعت ۹ شب منم دراز کشیده بودم میدونستم بالاخره آمپول فشارو میزنه منتظر دردام بودم تا ساعت ۱۱ شب دردام شروع شد و هر ده دیقه در حد ۳ دیقه دل درد و کمر درد شدید میگرفت و ول میکرد ولی من با تنفس کنترلش کردم ماما هم خوشش اومده بود گفت آفرین همکاری میکنی فک کرد کلاس رفتم ک گفتم نه تو خونه ورزش میکردم بعد ساعت ۱۲ دردام نزدیک تر شد ان اس تی هم یع شکمم وصل بود از اون طرفم صدای جیغ و دادای مامانای دیگه خیلی رو مخ بود😑دیگه ماما همش میرفت بعد نیم ساعت ۱ ساعت میومد بهم سرمیزد که گفتم من میخام ورزش کنم سرمو قطع کرد معاینه کرد که حین معاینه کیسه آبم پاره شد و یهو زیر پام پره آب شد بعد گفت بلند شو برو سرویس خودتم بشور یه توپم داد گفت ورزش کن و رفت
مامان نگارین زهرا مامان نگارین زهرا روزهای ابتدایی تولد
یه تجربه ی‌ پراسترس 😑 امروز غروب حدود ساعت ۷ بود که حس کردم دیگه باید زنگ بزنم دکترم . منشی گفت برو یه ان اس تی بده از بیمارستان به خود دکتر خبر میدن .
ماهم حاضر شدیم بجای بیمارستانی که قراره زایمان کنم و دکترم اونجاس ، رفتم بیمارستان پشت خونمون . دولتی تازه تاسیسه .
رفتم ویزیت شدم منو خوابوند روی تخت اصلا جام خوب نبود و اولین بارم بود ان اس تی میدادم . وسطاش مامای شیفتشون‌ اومد از همون دم‌ در شروع کرد استرس دادن که وااااای ضربان قلب بچه‌اصصصلا نرمال نیست‌ خیلی خطرناکه فورا ببرینش اتاق عمل باید سزارین بشه !!! من رسما داشتم سکته میکردم ازین همه استرس
خلاصه که مادرم و همسرم قبول نکردن و از هممون تعهد گرفتن اجازه دادن اومدیم بیرون . رفتم بیمارستان دکترم . در نهایت آرامش و محبت ان اس تی انجام دادن و معاینه کردن و گفتن هنوز وقتت نیست و بچه‌هم حالش خوبه
بیمارستان اولی هم انقدر وحشیانه معاینه م کرد کلی زخم شدم و خون اومد . وااااقعا‌ متاسف شدم بخاطر رفتارشون که اصلا ملاحظه حال یک‌زن حامله‌ رو نکردن و انقدر نسبت به شرایط بی توجه بودن . خیلی‌خیلی حس بدی بود واقعا فگر کردم دارم میزاعم دیگه 😥