تجربه زایمان بخش پنجم
به نه سانت که رسیدم منو بردن قسمت labor ، دیگه معاینه های پی در پی، و فشاری که از بالا می آوردن تا بچه بیاد بیرون و خودم که تلاش می کردم زور بزنم و تعجب می کردم که چطور از این درد نمی میرم😓، بعدش دیگه بی حسی و برش اپی، و بعد با چند زور دیگه دختر گلم به دنیا اومد با وزن ۲۹۰۰ و قد ۵۰ و دور سر ۳۵ سانت، ساعت چهار و نیم بود، شوهرم گفت من داشتم اون بیرون برات دعا می کردم و می زدم تو سر خودم که گفتن بچه تون به دنیا اومد، خانم علیپور بود خوب بوده که بیشتر درهاتو خونه کشیدی، بعدش هم موقع زایمان جفته که درد داره، بخیه زدن که خیلی طول کشید و درد داره، ماساژ که خیلی درد داره، اما…. در برابر اون درد وحشتناکی که کشیدی هیچی نیست و دیگه با صبوری تحمل می کنی، بعدش دیگه منو بردن توی اتاق برای استراحت، ساعت شش و هفت صبح بود که خواهر و دخترخاله م اومدن پیشم…

میگین ماساژ درد داره
چه ماساژی میدن؟

وای از خوندنشم درد گرفت بدنم ،اصن تصورشم وحشتناکه من قلبم وایمیسه از بس تحمل درد پایینی دارم
خداروشکر روش جایگزین هس سزارین کنیم
حداقل با بیحسی جر میخوریم

عزیز ببخشیذ میپرسم تو بیمارستان دسشوییشون فرنگیه که میرین موقع زایمان .....تو اون اوضاع نمیشه کاور ادم با خودش ببره وای من از ترس انواع عفونتو مریضی دسشویی نمیرم

عزیزم اخرین سونو رو چه هفته ای انجام دادین؟ چند بود وزنش توی سونو؟