۲ پاسخ

وای اره خیلی لرز بدی هست من تا چند ساعت میلرزیدم

انشالا قدمش خیر باشه برات عزیز دلم

سوال های مرتبط

مامان حسان👼 مامان حسان👼 ۶ ماهگی
..

قسمت ۳

یه پرستار خیلی مهربون بالا سرم بود چک می‌کرد منو همش. بامن حرف میزد. نمیدونم بدنم از سرما شروع کرد لرزیدن یا از عمل!! ولی بدجور از شونه به بالا میلرزیدم. برام حالت یه هیتر گذاشتن که خیلی خوب بود.یهتر شدم یکم. تو همون لحظه ها بود صدای گریخ اروم شنبدم..اوردنش بهم نشون دادن‌.پوستش خیلی نرم بود داغ بود.بوسش کردم 🥹🥹 خیلی حس خوبی بود.
دیگه ماساژ رحمی دادن که هیچی نفهمیدم ازش.فقط فشارشو حس میکردم. بخیه زدن برام. و تموم شد.. خیلی خوب بود سزارین. واقعا هیجی نفهمیدم. بردنم ریکاوری اونجا دردام شروع شد بی حسی داشت میرفت .خون میومد بین پاهام. پمپ درد داشتم بنظرم خوب بود. ماما اومد سینمو فشار داد شروع کرد ماساژ رحمی..خیلی دردداشت داشتم میمردم. بهم گفته بودن سرتو بالا نیار سردرد نگیری ولی مگه میشد؟ از درد خودمو میکشوندم بالا میگفتم بسه تروخودا. میگفت تحمل کن. .بنظرم سخت ترین قسمت عمل من ماساژ رحمی من بود

وقتی تموم شد ماساژ یکم دیگه موندم ریکاوری منو بردن بخش و جابه جام کردم تو اتاقم ..
من هفته ۳۸ و ۴ روز سزارین شدم.. خداروشکر
مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۵ ماهگی
پارت دوم سزارین
خلاصه بعد از بی حسی طولی نکشید صدای بچه رو شنیدم و بچه رو بعد از تمیز کردن آوردن گذاشتن رو صورتم و بعد بردنش سریع .
و دیگه کارهای بخیه و بعدش هم بردنم اتاق ریکاوری که اونجا خیلییی بد بود همش میلرزیدم ، لرز شدید داشتم راستی پمپ درد هم زود بهم وصل کردن که درد نداشته باشم
تقریبا ۲ ساعت تو ریکاوری بودم تو همون بی حس بدونم شکمم رو ماساژ دادن که خداروشکر درد نداشت
و بعد بهم گفتن پاهام رو تکون بدم وقتی دیدن میتونم تکون بدم گفتن ده دقیقه دیگه میبریمت بخش
و تو بخش خیلی گیج و بی حال بودم بیشتر بخاطر گرسنگیم بود
راستی اینو نگفته بودم وقتی بی حسی بهم زدن حالت تهوع شدید گرفتم و نزدیک بود بالا بیارم که سریع تو سرم برام ضد تهوع وصل کردن خداروشکر
اینم بگم که در آوردن سوند هم اصلا درد نداشت فقط باید شل بگیریم خودمون رو
بعدش هم برای اینکه دردام کمتر شه شیاف میزدم هر چند ساعت یه بار دو تا دوتا
اگه سوالی هست و چیزی نگفتم بپرسین جواب میدم😊❤️
مامان بارانا مامان بارانا ۳ ماهگی
تجربه سزارین بیمارستان نیکان.

۵ روز پیش ۳۸ هفته سزارین شدم و صبح رفتم بیمارستان کارای بستری رو انجام دادیم و بعدش از همسرم جدا شدم رفتم لباس پوشیدم و یه تست ان اس تی ازم گرفتن و بعد انژوکت و سرم رو وصل کردن و بردنم اتاق عمل.
اتاق عمل بی حسم کردن ولی چون خیلی استرس و ترس داشتم بیهوشم کردن و بچمو تو اتاق عمل ندیدم . وقتی بیدار شدم ریکاوری بودم که ماما اومد بالا سرم و پسرم رو گذاشت تماس پوستی برقرار کردیم
و بعدش پسرمو بردن چکاب کنن و اومدن واسه فشار رحم
از این قسمت فشار رحم خیلی میترسیدم که تو ریکاوری ۳ بار فشارم دادن درد خیلی بدی داشت. ولی تحمل کردم. ماما گفت بخاطر خودت باید انجام بدیم. دکترمم تو اتاق عمل فشار داد ولی بازم ریکاوری تکرار کردن.
تقریبا ۲ ساعت ریکاوری بودم بعد بردنم بخش.
حالم خوب بود و درد با شیاف قابل کنترل بود کاملا‌
برای من اولین راه رفتن اونقدری سخت نبود و در کل زیاد راه رفتم چون میگن بهتر میشی هرجی بیشتر راه بری.
و در کل همه دردا قابل کنترل بود با دیدن نی نی همه چی یادم رفت
مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 ۴ ماهگی
پارت سوم زایمان سزارین
چشام باز کردم فقط گفتم بچم کو گفتن بچتم اینجاس نگران نباش
گفتم سالمه گفتن اره که سالمه
و به هوش که اومدم درد رو حس میکردم ولی خب قابل تحمل بود
سریع انتقالم دادن به یه تخت دیگه و بردنم بیرون
بعد دیدم به شوهرم گفتن بیا کمک بزاریمش رو این تخت گذاشتن
و بردنم اتاق خودم
گیج گیج بودم به شوهرم میگفتم دیدیش ؟ سالمه ؟ خوشکله ؟
گفت ارههه خیلی خوشکله سالمه حالشم خوبه
فقط من با اینکه بی هوشم بودم بازم سرمو تکون ندادم تا ۶ ساعت
برا دیدن بچمم گفتم عکس بگیرید نشونم بدید
گریه میکرد انگار قلبم از شوق بودنش هزار تیکه میشد اشک میریختم براش
خلاصه اومدن سرم فشار وصل کردن برا جمع شدن رحم که دردا پریودی شدید منو گرفت میشد تحمل کرد ولی خب شدید بود
دیگه گفتم درد دارم برام امپول مسکن ریختن توسرم یکم بهتر شدم
اومدن ماساژ رحمی بدن گفتم نمیخوام میترسم گفت نترس اروم برات انجام میدم چهارپنج بار فشار داد که بخاطر بخیه هام خیلی درد داشت ولی بازم قابل تحمل بود ( حس سوند خیلی بدتر ماساژ رحمی بود)
خلاصه اینام تموم شد رفتیم سراغ اولین راه رفتن بعد عمل ....
مامان گلماگلی😍 مامان گلماگلی😍 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان

تو ۳۸ هفته و ۵ روز رفتم بیمارستان نیکان اقدسیه دقیقا طبق تایمی که دکترم داده بود کارای بستری انجام شد ساعت ۴ صبح رفتیم ۶ هم رفتم اتاق عمل
اول اینکه اتاقش کوچیک بود چون صبح زودم بود حالت دلگیر داشت قبلش سوند وصل کردن که درد نداشت اصلا ولی بعدش حالت دلپیچه داشتم و چون اولین بار بود میذاشتن حس خوبی نداشتم موقع تخلیه ادرار
تو اتاقم اول امپول زدن که اونم درد نداشت یه سوزن خیلی کوتاه بعد پاهام گرم و سنگین شد من بخاطر کمردردم نمیتونستم تو بارداری رو‌ کمر بخوابم بخاطر همین یکم سختم بود اولش بعد از سر شدن کامل حالت نفس تنگی داشتم فقط تا وسطای عمل که اصلا متوجه نشده بودم عمل شروع شده صدا ساکشن رو شنیدم فهمیدم
بچم چون بریچ بود با دست بالای شکمو فشار دادن که اونو حسشو‌ متوجه میشدم وگرنه درد نداشت و با اون چرخش دست نفس تنگیم بیشتر شد و اخرای عمل لرز شدید گرفته بودم حتی بعد از ریکاوری هم به شدت میلرزیدم که بخاطر دارو بی حسی بود
من پمپ درد نگرفتم که البته بعدش به سدت پشیمون شدم دردش قابل تحمل بود ولی اگه بگیرید خیلی بهتره تا ساعت ۵ هیچی نخوردم بعد اب کمپوت گلابی خوردم راه رفتم که راه رفتنه خیلیم بد نبود ولی چون پا هنوز کامل حس نداره و درد زیاده یکم اذیت کنندس ولی اولین غذایی که خوردم واقعاااااا لذت بخش بود بعد از ۲۱ ساعت ناشتا بودن
در کل تجربه خوبی بود ولی من بعدش بخاطر گره بخیه و سوزش و دردش خیلی اذیت شدم و شاید اگر‌ برمیگشتم عقب اگر بچه بریچ نبود انتخابم‌طبیعی میتونست باشه
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳ تجربه زایمان:
ساعت رو نگاه کردم ۱ و نیم بود. تاریخ ۲۲ مهر خدا پسرمو بهم داد.
اومدن از روی تخت جابجام کردن و بردن ریکاوری. خیلی سرد بود روم پتو انداختن. دوباره خوابیدم. اومدن ماساژ شکمی دادن که چون هنوز بی حس بودم دردم نگرفت. ساعت ۳ رفتم توی بخش. اونجا هم ۲ بار ماساژ شکمی دادن که واقعا دردناک بود. دوباره خوابیدم. مامانم میگفت اولین بار بود میدیدم داری خر و پف میکنی😂😅 تا ساعت ۱۰ نباید چیزی میخوردم. بعدش با مایعات شروع کردم ، نسکافه خوردم. سردرد داشتم، هی می اومدن برام شیاف میذاشتن و خیلی کمک کننده بود. پمپ درد نگرفته بودم و با شیاف اوکی بود همه چی. بخیه هام درد نمیکرد فقط شکمم آزرده بود که فشار داده بودن. ساعت ۱۲ که سرمم تموم شد گفتن اول ۲۰ دقیقه بشین پاهات آویزون باشه بعد بلند شو راه برو، گفتن خواستی دسشویی بزی بگو بیایم کمکت ولی بدون کمک تونستم برم . اولین راه رفتن یکم مشکل بود ولی هرچی بیشتر راه میرفتم بهتر بود برام.
کاچی خوردم. چون بعد زایمانم خیلی ورم کرده بودم یکم آرایش کردم تا موقع ملاقات یکم رنگ و روم باز بشه😄😂 خلاصه خوب بود همه چی. فقط یکم نگرانی داشتیم چون پسرم یه ۴ ساعتی توی nicu بود به خاطر تند تند نفس کشیدن ولی خداروشکر آوردنش پیشم . اخر شب هم مرخص شدیم. سوالی بود بپرسین