..

قسمت ۳

یه پرستار خیلی مهربون بالا سرم بود چک می‌کرد منو همش. بامن حرف میزد. نمیدونم بدنم از سرما شروع کرد لرزیدن یا از عمل!! ولی بدجور از شونه به بالا میلرزیدم. برام حالت یه هیتر گذاشتن که خیلی خوب بود.یهتر شدم یکم. تو همون لحظه ها بود صدای گریخ اروم شنبدم..اوردنش بهم نشون دادن‌.پوستش خیلی نرم بود داغ بود.بوسش کردم 🥹🥹 خیلی حس خوبی بود.
دیگه ماساژ رحمی دادن که هیچی نفهمیدم ازش.فقط فشارشو حس میکردم. بخیه زدن برام. و تموم شد.. خیلی خوب بود سزارین. واقعا هیجی نفهمیدم. بردنم ریکاوری اونجا دردام شروع شد بی حسی داشت میرفت .خون میومد بین پاهام. پمپ درد داشتم بنظرم خوب بود. ماما اومد سینمو فشار داد شروع کرد ماساژ رحمی..خیلی دردداشت داشتم میمردم. بهم گفته بودن سرتو بالا نیار سردرد نگیری ولی مگه میشد؟ از درد خودمو میکشوندم بالا میگفتم بسه تروخودا. میگفت تحمل کن. .بنظرم سخت ترین قسمت عمل من ماساژ رحمی من بود

وقتی تموم شد ماساژ یکم دیگه موندم ریکاوری منو بردن بخش و جابه جام کردم تو اتاقم ..
من هفته ۳۸ و ۴ روز سزارین شدم.. خداروشکر

تصویر
۶ پاسخ

من از سزارین هیچی متوجه نشدم
حتی فردای روزی که اومدم خونه قشنگ فعالیتم شروع شد
ولی امان از ماساژ شکمی...
همین ماساژ شکمی اصلا به بچه دوم فکر نمیکنم
هر پرستاری میومد بالا سرم التماس میکردم توروخدا شکممو فشار نده
یکیشون ولی عمر بود یه جوری بداخلاق می‌گفت دستمو نگیر که همونجا اشهدمو خوندم
تنها سختی سزارین همین ماساژ شکمی بود وگرنه سزارین اصلا درد نداره

خداروشکر عزیزم 😘😘😘
مبارکت باشه

مبارک باشه انشالاه قدمش برا زندگیت پراز خیر برکت باشه نی نی کوچولو زیبا خداروشکر

ببخشید میپرسم پوشاک برات کی گذاشت

مگه چنبار ماساژ رحمی میدن مگه تواتاق عمل یبار ندادن
من خیلی میترسم یعنی خیلی خیلی

کدوم بیمارستان بودی ھزینہ چقدر شد

سوال های مرتبط

مامان بردیا مامان بردیا ۶ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین
من چهارشنبه ساعت۲عمل شدم و۲:۱۵بچم به دنیا اومد قبل از اینکه برم اتاق عمل انقد گریه کردم استرس و ترس تمام وجودمو گرفته بود اومدن منو بردن اتاق عمل رفتم تا تخت و اماده کردن نشستم من بیمارستان مصطفی خمینی عمل شدم پرستارا و دکتراش به حدی خوب بودن مهربون بودن ک اندازه نداشت عینه پروانه دورم میگشتن اینم بگم ترس از امپول بی حسی ام خیلی داشتم اون اقایی ک برام زد خیلی مهربون بود هیچی از امپول من نفهمیدم اصلا دردی نداشت وقتی زد انگار از کمر به پایین اب گرم ریختن منو خوابوندن من قبلش گفته بودم سون‌ میخاین وصل کنین موقعه سری بهم بزنین و برام زدن ماساژ رحمی ام گفتم زمانی ک عمل تموم‌شد انجام بدین انجام دادن چون خیلی ترس داشتم برای ماساژ رحمی از عملم هیچی نفهمیدم عینه آب خوردن نیم ساعتم تو ریکاوری بودم سزارین فقط دو سه روز اول درد داری اونم درد بخیه ن درد شکم و بعد چن روز خوب میشی شیاف خیلی خوبه من دکترم گف پمپ درد هم احتیاج نداری و واقعا هم لازم نشد شیاف کافی بود
مامان مهنا مامان مهنا روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم
مامان آرشیدا🧡 مامان آرشیدا🧡 روزهای ابتدایی تولد
سلام من اومدم با تجربه سزارینم
۲۴ ام دکترم بهم وقت داده بود ولی باورم نمیشد که بالاخره روزش رسیده با خانوادم و همسرم ۶ صب‌رفتیم‌بیمارستان کارای پذیرش و کردیم و دست بند و بهم زدن و منو بردن اتاق آماده شدن
لباس مخصوص پوشیدم و بهم سرم و سوند وصل کردن ...سوند درد بخصوصی نداره فقط و فقط شدیدا چندش اوره و ازهمین حالت بد میشه
خلاصه بعدش منو گذاشتن رو ویلچر و بردن اتاق عمل کمرم و خم کردن و آمپول بی حسی و زدن این آمپول دردش از سرم زدن کمتر بود...
پاهام خیلی داغ شدن همش حس میکردم الانه که برم رو هوا بس که سبک شده بودم...متاسفانه حالت تهوع گرفتم و بالا آوردم بعد ۵ دقیقه بچمو آوردن تو شوک بودم باورم نمیشد بچه دار شدم 😁 گریه میکرد تا رو صورتم گذاشتن آروم شد دورش بگردم..عملم با بخیه زدن سرهم ۱۰ دقیقه شد منو بچه رو بردن ریکاوری دوساعت بودیم دوبار ماساژ رحمی دادن که متوجه نبودم ولی دوبار دیگ بی حسیم رفته بود ماساژ دادن و مرگ‌با چشام دیدم...من از سزارین فقط از ماساژ رحمی اذیت شدم بقیش خاطره خوبی شد ...درضمن پمپ درد هم نگرفتم با شیاف کاملا کنترل میشد ..گل دخترم و ۲۴ آبان بغل گرفتم 💋 اینم تجربه من
مامان سدنا مامان سدنا ۲ ماهگی
پارت چهارم تجربه زایمان
بهشون میگفتم تا بی حسم بیاین شکمم و ماساژ بدین دوبار اومدن تو بی حسی انجام دادن دیگه اخراش که میخاستن ببرنم بخش اومدن سرم و اینا رو چک کنن متوجه شدن خونریزی کردم مسئولشون اومد گف باید ماساژت بدم الان یکم درد داره گفتمش باشه فقط یجا ماساژ نده با فاصله گفت اوکی شروع کرد دوبار ماساژ داد بعد رفتم یکم دیگه اومد ماساژ داد گف خوبه رحمت ورم نداره دیگه عالیه ببرینش بخش
درد ماساژ شکمی اینجا من یکم حس کردم و دردش مثل دلدرد شدید بود غیر قابل تحمل نبود
من پمپ دردم داشتم البته از ریکاوری من شروع کردم دکمه رو مدام زدن تا فرداش که میخاستن مرخصم کنن کلا درد خاصی حس نکردم رفتم بخش و اونجا چیز خاصی نبود فرداش اومدن گفتن باید راه برین من بلند شدم رفتم اینم برام اسون بود البته من ۶۰کیلو شده بودم توبارداری کلا وزنم که زیاد نبود عامل دردای کمم بود بنده خداهایی که اونجا بودن سزارین ‌کردن وزنشون بیشتر بود دردشونم خیلی بیشتر بود خلاصه از عملم و بخصوص از دکترم ناهید شهبازیان خیلی راضی بودم پرسنل بیمارستانم خوب بودن بیشتر من
مامان آرتا💙👶 مامان آرتا💙👶 ۵ ماهگی
ی آقا اومد زودی از دو دستم پیدا کرد رگو ولی خیلی درد داشت خدایی اون مانا هم ازم معذرت خواست گفت اذیت شدی بعدش منو بردن اتاق عمل اونجا دوتا آقا بود با ۲تا خانم هی بامن حرف میزدن شوخی می‌گردن ولی من از استرس نمیفهمیدم از بکی پرستارا خواهش کردم با گوشیم عکس و فیلم بگیره دمش گرم گرفته بود آخه بیمارستان دولتی اجازشو ندارن خب دکتر بیهوشی اومد ی آقای میان سال بود و شوخ طبع هی باهام حرف زد برعکس بقیه و میگفتن آمپول بی حسی درد نداشت من داشتم هوار میکشیدم از دردش خدایی خوب زد دکتر ولی درد داشت خیلی بعدش زودی دراز کشیدم پاهام گرم شد ی حس متفاوت بود یهو شروع کردم ب لرزیدن خیلی بدجور میلرزیدم ولی تحمل کردم بعد اینکه صدای گریه پسرم اومد انگار دنیارو دادن بهم انقدر گریه کردم بعدش دوباره شروع کردم لرزیدن پسرمو آوردن پیشم انگار دنیارو دادن بهم بعدش بردن حین بخیه زدن احساس میکردم نمیتونم نفس بکشم ماسک اکسیژن داشتما اونجا نیگفتن خانم نکن همه علائمت عالیه دیدن ن من واقعا نمیتونم نفس بکشم زودی ی خواب آور زدن ۲۰ دقیقه خوابم برد بعدش بیدار شدم بردن ریکاوری همه چی عالی بود عالی حتی اثر بی حسی رفته بود من زیاد درد نداشتم بدونم بخش کلا اثر بی حسی رفته بود ولی درد قابل تحمل بود تا اینکه ساعت ۱ اومد دکتر ماساژ رحمی انجام داد خیلی درد داشت فوق‌العاده درد بدی بود
ادامش پارت۳
مامان آرسام😻❤️ مامان آرسام😻❤️ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من
پارت ۳

تو یک اتاق نسبتا بزرگ که با پرده تقسیم شده بود همزمان دوتا عمل میخواستن شروع کنن
من تا وارد شدم پرسنل فوق العاااااده مهربون دورمو گرفتن یعنی عالییی بودنننن
یه دختر مهرربون اومد انژیوکت برام زد گفت ببخشید درد داره مهربون بود خیلیی
بعدش دکتر بی حسی اومد سمتم در عین اینکه داشت حواسمو پرت میکرد مهربون بر خورد میکرد امپول بی حسی زد واسم که اصلاااا درد نداشت اصلااا یه درد سوزش خیلی ملوس که در برابر انژیوکت هیچی نبود
خلاصه سوندم برام تو بی حسی وصل کردن ک اصلااا حسش نکردم هی میگفتم حس دارماااا حس میکردم دارن رو پاهام ضربه میزننن من پامو تکون میدادم میگفتم حس دارماااا بعد برام (ماکس) (ماسک)😂
اکسیژن گذاشتن که با اون انگار رفتم تو فضاااا تو خواب بیداری بودم اصلا یادم نمیاد چی ب چی شد فقططط تکون های شدید شکمم حس کردم بعد بچه رو گذاشتن کنار صورتم شروع کردم گریه کردن
حتی الان یادم نیست چجوری انتقالم دادن تو ریکاوری که ۳ساعتی اونجا بودم برام پمپ درد زدن
نمیشه گفت درد نداشتم اما قابل تحمل بود سوزش بخیه هامو حس میکردم کمر درد داشتم
خلاصه کم کم گزگز پاهام برطرف شد و من تو ریکاوری سعی کردم تکون نخورم زیاد و هی پمب درد فشار میدادم تنهااا قسمت درد ناک سزارین ماساژ رحمی بودد دردش خیلیی بد حقیقتاا سه چهار باری ماساژ دادن و من عملا تو اون لحظه ها جر میخوردم
بعد سه ساعت بردنم تو بخش ک همزمان با شروع ملاقاتی بود و همون زمان پسرمم اوردن پیشمون من خودمو زایمان کرده بودم انگار سفید ریزه میزه😂واکسن یه سری کار های پزشکی نینی انحام داده بودن بعدپرستار کمکم کرد از برانکارد ب تخت بخش منتقل بشم سخت بود و سوزش بخیه اذیتم میکرد کشون کشون خودمو جابه جا کردم
مامان مهوا🌝🌛 مامان مهوا🌝🌛 ۱ ماهگی
پارت پنجم ...
از اتاق عمل اوردنم توی ریکاوری دکتری که اونجا بود گفت سر تختمو بیارن بالا چون خطر امبولی کمتر میشه بیحسی هنوز توی بدنم بود ولی از توی اتاق عمل تو بدنم ارز افتاده بود و تا توی ریکاوری هم ادامه داشت توی ریکاوری یک ساعتی بودم حدودا شاید هم بیشتر دقیق نمیدونم توی ریکاوری هم بهم سرم زدن توی اتاق عمل هم دوتا سرم بهم زده بودن.....
دیگه حدودا ده دقیقا اخری که تو ریکاوری بودم داشت اثر بی حسی کم میشد و زیر شکمم یه دردای خیلی خفیف حس میکردم ..بعدش منو بردن توی بخش ملحفه زیرمو عوض کردن و یه ملحفه جدید انداختن نوار نزاشتن فقط ملحفه بود و لباس هم تنم نبود چون تو اتاق عمل لباسمو پاره کرده بودن فقط پتو روم بود دیگه توی بخش لباس جدید رو هم تنم کردن ولی تا پیین نکشیدن تا روی شکمم بود....
خب دیگه تا اینجا گل و بلبل بود ،پرستار اومد وبرام سرم بیزاکول زد واسه جمع شدن رحمم درد ها شروع شدن مثل درد پریود کم و زیاد میشد و خیلی دردناک میشد گاهی اوقات با اینکه دوتا دوتا شیاف میزاشتم و مسکن هم برام تزریق میکردن درد داشتم....تا صبح چهار تا سرم زدم و زمانی که سرم ها تموم شد بهتر شدم تو این مدت همین ثابت موندن با وجود درد خیلی واسم سخت بود کمرم خششششک خشششک شده بود میترسیدم پاهامو خیلی بالا بیارم و تکون بدم ولی چند دقیقه یکبار پامو جمع میکردم ولی بازم کمرم درد داشت ..البته من سرمو تکون میدادم و تقریبا حرف هم میزدم اما خداروشکر بیحسی هیچ عوارضی واسم نداشت...دیگه ساعت چهار ماما اومد یکم سر تختمو برد بالا و سوند رو هم کشید یکم درد داشت اما خیلی کم بود گفت ساعت پنج صبح خوردن مایعات رو شروع کنم‌...بارداری زایمان
مامان لیا💕🐣 مامان لیا💕🐣 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
#پارت_سه
ساعت ۸ و نیم دخترم بدنیا اومد
خلاصه منو بردن سمت ریکاوری
اونجا همه میلرزیدن ب جز من😐🤣خیلیم شلوغ بود اون روز بیمارستان
شش بار اومدن شکممو‌ ماساژ دادن ک بی حس بودم نفهمیدم
دوس داشتم زودتر برم بخش دخترمو ببینم چون اصلا چیزی ک زاییده بودمو ندیده بودمش🤌😐🤣
سعی داشتم بخابم ولی نمیشد یه مرد عمل آپاندیس کرده بود همش داد میزد
ساعت ۹ بود رفتم ریکاوری ساعت ۱۰ و نیم رفتم بخش
از بعد عمل همش سعی می‌کردم سرمو تکون ندم فقط
منو بردن اتاقم جا ب جا کردن زنگ زدن همراهم ک مامانمو شوهرم بودن اومدن
ک اونجا فهمیدم دخترمو نشون شوهرم ندادن و دلهره گرفتم شدید
اونا میگفتن بردن بخش نوزادان ولی من ترسیده بودماااا
ک چرا نشون ندادن چیشده مگ

خلاصه کم کم داشت بیحسیم‌ میرفت و دردام شروع میشد
اولش فقط ناله میزدم ولی یکم بعدش فقط داد و بیداد از درد
میگفتم مسکنی شیافی چیزی بزنید میگفتن تازه زدیم
پمپ درد میگفتم بیارید میگفتن دکتر بیهوشی صلاح ندیده تجویز کنه برات😐🫠
خیلی درد داشتم وحشتناک بود