تجربه ی زایمان سزارین
من چهارشنبه ساعت۲عمل شدم و۲:۱۵بچم به دنیا اومد قبل از اینکه برم اتاق عمل انقد گریه کردم استرس و ترس تمام وجودمو گرفته بود اومدن منو بردن اتاق عمل رفتم تا تخت و اماده کردن نشستم من بیمارستان مصطفی خمینی عمل شدم پرستارا و دکتراش به حدی خوب بودن مهربون بودن ک اندازه نداشت عینه پروانه دورم میگشتن اینم بگم ترس از امپول بی حسی ام خیلی داشتم اون اقایی ک برام زد خیلی مهربون بود هیچی از امپول من نفهمیدم اصلا دردی نداشت وقتی زد انگار از کمر به پایین اب گرم ریختن منو خوابوندن من قبلش گفته بودم سون‌ میخاین وصل کنین موقعه سری بهم بزنین و برام زدن ماساژ رحمی ام گفتم زمانی ک عمل تموم‌شد انجام بدین انجام دادن چون خیلی ترس داشتم برای ماساژ رحمی از عملم هیچی نفهمیدم عینه آب خوردن نیم ساعتم تو ریکاوری بودم سزارین فقط دو سه روز اول درد داری اونم درد بخیه ن درد شکم و بعد چن روز خوب میشی شیاف خیلی خوبه من دکترم گف پمپ درد هم احتیاج نداری و واقعا هم لازم نشد شیاف کافی بود

۱۶ پاسخ

مرسی گلم از تجربیاتت فقط به کی بگیم سوند و فشار رحمی تو بیهوشی بزاره؟شما به کی گفتین؟
بعد ساک نوزاد و مادر گرفتین ؟چیا باید ببریم؟

مبارکه عزیزم

اسم دکترتون چی بود تو مصطفی خمینی

منم میخوام برم مصطفی خمینی

اسم دکترتون‌ چی بود عزیزم؟

من تنها چیزی که اصللللللا متوجه نشدم سوندم بود چون تو بیحسی زدن و بعدم انقدددد عالی دراورد..

خداروشکر که انقدر سبک و راحت بود
راستش من ۶وربع بچم دنیا اومد
نزدیک ۹ منو بردن بخشو ماساژ دادن
الان که فکر میکنم دلیل اونهمه دردم رفتن اثر بیحسی بوده

مبارکه عزیزم
خدا رو شکر که زایمان راحتی داشتی😘😘

بسلامتی عزیزم قدم نو رسیده مبارک💕

وای منم خیلی می ترسم از زایمان

سون چیه

اتاق خصوصی داشتین؟

ممنون ک انقدر خوب توضیح دادی چون منم خیلی میترسم الان ی کم خیالم راحت شد

سلام من از سون خیلییی میترستم چیکار کنم؟؟
و این که فرداش میان شکمو ۳بار فشار میدن😑😑

خداروشکر که به سلامتی زایمان کردی عزیزم
برا منم دعا کن سر وقت دنیا بیاد دخترم

بیمارستان خصوصیه

سوال های مرتبط

مامان پایار مامان پایار ۳ ماهگی
تجربه من از زایمان سزارین بیمارستان قائم کرج
من از بیمارستان خیلی خیلی خیلی راضی بودم ماما شیفت شب عااالی
حیف ک اون روز عملم با استرس گذشت
صبح ک رفتیم زایشگاه کارای پذیرش انجام دادیم و بعدش سوند وصل کردن بنظرم سختی سزارین سوند و ان اس تی گرفتن و منو بردن تریاژ و اتاق عمل و امپول بی حسی زدن ک خیلییی اروم زد و درد نداشتم
کل زمان عمل نیم ساعت بود من حین عمل خیلی استرس داشتم چون از قبل سونو داده بودم بند ناف دور گردن بچم بود خیلی ترسیده بودم یکم حین عمل گردن درد داشتم ک برام امپول زدن دردش کم شد
تو ریکاوری خیلی میلرزیدم ولی نمیدونم چرا برا من لذت بخش بود شکمم تو رزکاوری فشار دادن بچمو رو صورتم گذاشتن و اوردنم بخش
کل زمانی ک من زایشگاهو اتاق عمل و..بودم خانوادم از روی مانتور پشت در از تمام مراحلم با خبر بودن .تو بخش یه همراه خیلیی خوب کنارتون باشه من ابجیم بود ک واقعا حرفه ای بود بچم خوب سینمو گرفت تا ۸ ساعت بعد عمل هیچی نخوردم بعدش فقط نسکافه و اب میوه طبیعی و چای خوردم.اصلا اولین راه رفتن سخت نیست پرستارا شیاف گذاشتن راحت بود بلند شدنم فقط اصلااا نذارین مثانتون پر بشه تا ابکی خوردین تن تن برین ادرار کنید چون مثانه پر میشه درد میکنههه
مامان اشکان وشایان مامان اشکان وشایان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین 😊😐
سلام مامانای عزیز اینده میخواستم تجربه خودم از سزارین دوشنبه انجام دادم بگم اول اینکه تا تاپیک های قبلیم هم گفتم من انقباض داشتم اونم بدون درد وقتی رفتم nstدادم گفتن انقباض دردهای طبیعی درصورتی من چهارشنبه وقت عمل سزارین داشتم دیگه دوشنبه صبح زود رفتم بیمارستان ارجمند کرمان پرونده تشکیل دادم ساعت ۸ رفتم اتاق عمل با اینکه تجربه دوم بود خیلی استرس داشتم وقتی رفتم داخل اتاق عمل دکتر بیهوشی امد منو برد تو اتاق عمل روی تخت منو نشوند یکم باهام حرف زد دوتا پرستارم شونه های منو گرفتن دکتر امپول هارو زد از تحربم بخوام بگم خیلی درد داشت واقعا ولی سعی کردم جیغ نکشم بعد منو خوابودن رو تخت سوند وصل کردن که واقعیتش نفهمیدم فقط یک احساس دستشویی پیدا کردم بعد از اون پرده که کشیده شد جلوم حالت تهو پیدا کردم شروع کردم به اوردن بالا که خانم برام تو سرمم چیزی ریخت خوب شدم و دیگه اصلا چیزی نفهمیدم تا شایان اوردن روی صورتم گذاشتن گریه شدم حدودا تا ۱۰ تو ریکاوری بودم پمپ دردم گرفتم که واقعا نیاز بود شیاف جوابگو اون همه درد نمیده امدم با شایان بیرون تو بخش خصوصی اتاق گرفته بودیم دیگه کم کم دردام داشتن شردع میشدن بیحسی داشت از بین میرفت تازه ۲ بارم شکمم فشار دادن ولی من نفهمیدم و همین الان که خونه یکم زخم بخیهام میسوزه دیگه مشکلی ندارم 😀😀😅
مامان کیاشا مامان کیاشا ۱ ماهگی
از زایمانم بخوام بگم بهتون هیچی نفهمیدم تا رسیدم من و خوابوندن رو یه تخت یه دستگاه وصل کردن که هم انقباضام و ثبت میکرد هم نوار قلب بچه رو یه دکمه ام داده بود بهم گفت هربار بچه تکون خورد فشار بده یه ۱۵ دقیقه ای وصل بود بهم گفت دکتر گفته اتاق عمل و اماده کنید تا من سریع برسم من ترسیده بودم دوست داشتم خوشگل و اماده برم واسه عمل ولی یهوو اتفاق افتادو هول هولی اومده بودم هم خودم هم شوهرم بی تجربه بودیم با شوهرم خدافظی کردم من و بردن اتاق عمل امپول سری و ۳،۴ بار در اورد هی زد تو کمرم ولی اصلا دردی نداشت سند هم اصلا درد نداشت فقط یکم استرس داشتم برخوردا همه خوب بود هی میگفتن استرس نداشته باش اروم باش من اصلا نفهمیدم عملو یهو بچه رو اوردن دیدم بعد کارامو انجام دادن بردنم تو بخش واقعا عمل راحتی بود دردامو‌با شیاف کنترل میکنم و یه سروماییم دیشب هی زدن بهم فقط اولینای همه جی خیلی درد ناک بود مثل اولین راه رفتنم اولین نشستنم اولین شرت پا کردن و پوشک گذاشتنم الانم خدا و شکر اوکیم دردی ندارم کلی ام راه رفتم فقط اصلا شیر ندارم
حتی در حد اغوز با قطره چکون بهش شیر دادم
اونایی که سزارینی هستید واقعا ترس نداره من خیلی سوسول و ترسوام این و یه ادم شجاع بهتون نمیگه از دهن یه ادم ترسو دارید میشنوید فقط بعد عمل اولینا درد داره همین
مامان معجزه خدا🩷 مامان معجزه خدا🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین ۱
خب چهارشنبه ساعت ۷ رفتم بیمارستان مدارکمو چک کردن برام نوار قلب بچه رو گرفتن سرم زدن ولی از ترسم نداشتم سوند وصل کنن چون دکترم عمل داشت اتاق عملم شلوغ بود دوازده ظهر تازه منو بردن اتاق عمل من دیگ یازده نیم اجازه دادم سوند وصل کنن پرستارش خیلی مهربون بود واصلا سوند درد نداشت انقد میترسوندن منو بعضیا بعد با گریه از ترس رفتم اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد امپول زد به نخاع بی حس شدم شاید باورتون نشه اونم درد نداشت خداروشکر بعد بی حس شدم کارشونو شروع کردن یکم حالت تهوع گرفتم سریع پرستار برام امپول زد بعد ساعت دوازده نیم دخترم به دنیا اومد بعد خودمو دخترم بردن ریکاوری من همین جوری میلرزیدم پرستارا هی میومدن سرم امپول میزدن ساعت سه نیم رفتم بخش تا ساعت های شش درد نداشتم چون هنوز بی حس بودم ساعت ۸ گفتن میتونی مایعات بخوری ساعت ۹ اومدن گفتن باید بلند شی با بدبختی درد بلند شدم چند قدم راه رفتم گفتن بسه به نظرم سزارین سخت ترین مرحله اش همینه بعدشم دردهام شروع شد پمپ درد نداشتم ولی هی پرستارا میمودن شیاف امپول میزدن برام تا فردا صبح که هی بهم شربت میدادن شکمم کار کنه خداروشکر کار کرد ساعت ۱۲ مرخص شدم اومدم خونه حالا داستان اینجا شروع میشه بعد چند روز شکمم قرمز میشه تا نافم دیگه رفتم دکتر گفتن این داروها امپول هارو استفاده کن اگه خوب نشی باید بستری شی چقدر گریه کردم توسل کردم خداروشکر بعد چند روز قرمزی شکمم رفت با قرص دارو امپول پماد تک خونه خوب شدم حالا فردا میخوام برم بخیه هامو بکشم
مامان دایان🤍✨ مامان دایان🤍✨ ۳ ماهگی
تجربه زایمان
تجربه سزارین

خیلی خلاصه و جمع و جور میگم سوالی داشتید جواب میدم
من واقعا به این موضوع رسیدم که تجربه هرکسی براساس پزشک و کادر بیمارستان و تحمل خود فرد متفاوت هست.
برای من سوند و آمپول بی حسی رو اصلا متوجه نشدم. اصلا نفهمیدم بچه کی ب دنیا اومد. ۱۵ روز از عملم میگذره کمردرد و عوارض بی حسی نداشتم
درد تو ناحیه عمل دارم ولی کاملا طبیعیه با توجه به سنگینی عمل سزارین
راه رفتن بعد سزارین هم نیم ساعت قبلش ی شیاف بزنین اوکیه
من خودم دو ساعت بعد اینکه اومدم بخش خونریزی فعال و وحشتناک برام پیش اومد با اینکه شکمم رو ماساژ داده بودن کامل تو ریکاوری و رحمم جمع شده بود. چون خیلی خونریزی داشتم مجبور شدن دوباره چندبااار ماساژ رحمی بدن که خیلی دردناک بود. ولی خب ی چیز نادر بود چون خودشونم ترسیده بودن و مرتب مراقبت میکردن ازم. یعنی فکر نکنین برای شما هم اتفاق می‌افته خدایی نکرده
پمپ درد هم خیلی خوبه من راضی بودم واقعا. مخصوصا واسه ماساژ رحمی که دیگه بدنم بی حس نبود خیلی کمک کننده بود
سوالی هست درخدمتم
مامان Ariya🤍🧸🍯 مامان Ariya🤍🧸🍯 روزهای ابتدایی تولد
مامان آراد 🐣 مامان آراد 🐣 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
پارت دوم
با هر بدبختی بود بالاخره پذیرش شدم و آماده شدم برم اتاق عمل
اولش خیلی ترس داشتم ولی نمیخواستم گریه کنم جلو بقیه
قبل از اتاق عمل سوند وصل کردن ک فقط سوزش ریز داشت
بعدش تو اتاق عمل ازم خون گرفتن و فشار مو گرفتن و یه کم پرسنل باهام حرف زدن ک واقعا از استرسم کم شد
کارشناس بیهوشی اومد و سوزن بی حسی رو زد ک اصلاااااا درد نداشت
بعد دیگه پارچه رو کشیدن و من پر از ترس و استرس بودم
عرق سرد میزد پیشونی مو و یکی از پرستارا پاک کرد صورت مو
خلاصه یه کم بعد صدای آراد قشنگم اومد
اون لحظه تموم سختی ها واقعا یادم رفت انقد حالمممم خوب بود
منتظر بودم بیارنش کنارم
آوردنش
فقط میگفتم خدایا شکرتتتتت خدایا شکرت
تموم شد و آرادو بردن بخش
منم بخیه مو زدن و رفتم ریکاوری
تو ریکاوری یه کم اذیت شدم ولی برام مورفین زدن و به عشق دیدن آراد تحمل کردم
بعد دیگه رفتم تو بخش و دو تا شیاف دیکلوفناک گذاشتم ک واقعا تاثیر داشت و تا الان دردم کم بوده
چند بارم با سینه خودم بهش شیر دادم شیر خشک هم در کنارش دادم که اغوز خورده باشه
الانم منتظرم پرستار بیاد راه برم که این مرحله هم میزارم
بهتون بگم که من درد سست ترین ادم دنیا بودم ولی واقعا سزارین اونجوری نبود ک من ترس داشتم
امیدوارم هر کی زایمانش نزدیکه و هر کی حاملس راحت زایمان کنه
مامان علی مامان علی ۲ ماهگی
زایمان سزارین پارت۳
و خلاصه سند رو وصل کردن بعد نیم ساعت اومدن سراغم ببرن اتاق عمل ساعت ۴ بود اومدیم بیرون با ویلچر شوهرم اینا اونجا بودن منو دیدن اومدن سراغم شوهرم گف من خودم میخوام ببرمش اتاق عمل و تا داخل اتاق عمل آورد منو بعد دیگه نذاشتن🥺 و خلاصه دکترم اونجا بود منو دید حالمو پرسید گف میترسی گفتم ن اما میترسیدم😂و خلاصه گفتن برو تخت بشین تا دکتر بی حسی بیاد و برات آمپول تزریق کنه بعد یه دقیقه دکتر اومد مرد بود خیلی مهربون بود بهم دلداری میداد اسم پسرم رو می‌پرسید بهم میگف میخوای مامان بشی و فلان گف پاهاتو دراز کن دستاتو بذار رو زانوهات و سر پایین بشین تکون نخور خودتو شل کن ی چیزی زدن ب کمرم بعد آمپول رو زد که اصلااااا درد نداشت هیچی نفهمیدم سریع دراز کشیدم پرده رو کشیدن توی ۱ دقیقه هم بی حس شدم و دکترم کارشو شروع کرد هیچی نفهمیدم که یهو دیدم صدای گریه بچم تو اتاق پیچید وای چ حسی بود🥺🥺 آوردن نشونم دادن بردن بعد تقریبا ۱۵ دقیقه هم بخیه هام طول کشید بعد بردنم ریکاوری یه ساعتم اونجا موندم که هی میگفتم زود برم بچمو ببینم