از زایمانم بخوام بگم بهتون هیچی نفهمیدم تا رسیدم من و خوابوندن رو یه تخت یه دستگاه وصل کردن که هم انقباضام و ثبت میکرد هم نوار قلب بچه رو یه دکمه ام داده بود بهم گفت هربار بچه تکون خورد فشار بده یه ۱۵ دقیقه ای وصل بود بهم گفت دکتر گفته اتاق عمل و اماده کنید تا من سریع برسم من ترسیده بودم دوست داشتم خوشگل و اماده برم واسه عمل ولی یهوو اتفاق افتادو هول هولی اومده بودم هم خودم هم شوهرم بی تجربه بودیم با شوهرم خدافظی کردم من و بردن اتاق عمل امپول سری و ۳،۴ بار در اورد هی زد تو کمرم ولی اصلا دردی نداشت سند هم اصلا درد نداشت فقط یکم استرس داشتم برخوردا همه خوب بود هی میگفتن استرس نداشته باش اروم باش من اصلا نفهمیدم عملو یهو بچه رو اوردن دیدم بعد کارامو انجام دادن بردنم تو بخش واقعا عمل راحتی بود دردامو‌با شیاف کنترل میکنم و یه سروماییم دیشب هی زدن بهم فقط اولینای همه جی خیلی درد ناک بود مثل اولین راه رفتنم اولین نشستنم اولین شرت پا کردن و پوشک گذاشتنم الانم خدا و شکر اوکیم دردی ندارم کلی ام راه رفتم فقط اصلا شیر ندارم
حتی در حد اغوز با قطره چکون بهش شیر دادم
اونایی که سزارینی هستید واقعا ترس نداره من خیلی سوسول و ترسوام این و یه ادم شجاع بهتون نمیگه از دهن یه ادم ترسو دارید میشنوید فقط بعد عمل اولینا درد داره همین

۳۳ پاسخ

مرسی عزیزممم🥹🥹🥹🥳چقد خوب‌نوشتییی..همه ترسم ریختتت با حرفات

مبارک باشه عزیزم خوشحال شدم برات
داخل میشه بگی شورت و نوار بهداشتی رو کِی پوشیدی؟ بعد از اینکه از ریکاوری اومدی؟ یا بعد اینکه بی حسی رفت؟ اگه بعد از بی حسی بود چجوری بود ؟

خدا رو شکر به سلامت زایمان کردی عزیزم خدا کوچولوی دوست داشتنیتو حفظ کنه ممنون از اطلاعات خوبت کلی آرامش گرفتم 😍😍😍

خداروشکر عزیزم راحت شدی

ای جانم بسلامتی انشالله گلم🤩🤩

عزیزم شیردوش بزار ب سینت شیرت میاد

ایجان مبارکه عزیزم خداروشکر ❤️

خداروشکر مبارکه عزیزم🥰

کدوم بیمارستان بودی عزیزم

حتما دکترتون عالی بوده من سز بودم بخدا مردمو زنده شدم

عزیزم یه سوال باید پیرسینگ اینارو هم در آورد برای اتاق عمل؟؟

بسلامتی عزیزم منم فردا انشالا میرم زایمان واسه منم دعا کن

چیشد کیسه ابت پاره شد؟

خداروشکرفدات.تبریک میگم انشالله زودزودم بخیه هات خوب شن

خدارو شکر که زایمان راحتی داشتی انشاالله که برای مام اینطوری باشه😍♥️

خداروشکر که عملت خوب بوده و حال خودتو و بچت خوبه
خیالم راحت شد پس از بیحسی و عمل

خداروشکر عزیزم به سلامتی و خوشی ایشالا
امیدوارم منم به خوبی و بدون درد بگذرونم همه رو

چه خوب نوشتی😍😍ایشالله زودی مرخص شی بری خونه با فسقلی
من فردا عمل دارم برام کلی دعا کن 🙏

قدمش پر خیر و برکت باشه عزیزم انشاالله

خداروشکر
قدم نینیتم مبارک باشه

الهی شکر ایشالا همه باردارا به راحتی زایمان کنن.شیرت هم میاد نگران نباش رفتی خونه دوش بگیر زیر دوش سینه هاتو ماساژ بده هی خودت تندتند بدوش

خداروشکر ب خوبی زایمان کردی منم امروز سزارین میشم

برا شیرت معمولیه تا دو روزه بری دوش بگیری اینا اوکی میشه خوشحالم برات

عزیییزم مبارکت باشه بخدا نگرانت بودم همش چکن میکردم بچت چطوره خوبه؟

سلام گلم تبریک میگم بهت
راستی خونتون اوکی شد؟

با اینکه سزارین خیلی راحته و هیچ ترسی نداره اما اگه منو بخوان دوباره ببرن اتاق عمل میترسم از محیطش کلا وحشت زده شدم😦🥺😭

برا من ک خیلی افتضاح بود هم دردهاش هم عوارضش .

راستی چرا جواب مامانا رو نمیدی مامان کیاشا

مبارکت باشه عزیزم🌹🌹
بیهوشیت یعنی فقط از کمر بود؟

مبارک باشه عزیز کدوم بیمارستان زایمان کردی؟؟

خوش بحالت سزارین بودی منکه طبیعی میمیرم و زنده میشم😭😭😭😭

خداروشکر اسون بوده برات قدم نو رسیده مبارک
کوچولو چن کیلو بود؟

نمی دونم پمپ درد بگیرم یا نه واس سزارین

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۳ ماهگی
تجربه سزارین پارت 1
دکتر بهم گفت شب برو بیمارستان بستری شو فردا صبح عملت میکنم.منم رفتم بیمارستان پرونده تشکیل دادم بعد بهم لباس دادن پوشیدم و آنژیوکت رو وصل کردن یکم درد داشت مثل آزمایش خون بود دردش.
بعدش نوار قلب گرفتن ازم.گفتن از ساعت 12 شب ب بعد هیچی نخورم.صبح عمل اومدن بهم سرم وصل کردن و بعدش ک تموم شد لباس اتاق عمل رو پوشیدم بعد اومدن سوند وصل کنن ک اصلا درد نداشت حقیقتا من میترسیدم از سوند ولی هیچ دردی نداشت یکم حس چندشی بود ولی درد نداشتم.
بعدشم نشوندنم رو ویلچر بردنم اتاق عمل و دکتر اومد بی حسی رو بزنه دکتر بی‌حسی مرد بود و اینم درد زیادی نداشت از آمپول زدن هم دردش کمتر بود.بعد یه دقیقه پاهام گرم شد و دکترم اومد ک کار رو شروع کنه من حالت تهوع بهم دست داد و استفراغ کردم یذره.
یکمم نفس تنگی داشتم ک بعدش برطرف شد.حین عمل هم چندتایی آمپول از طریق آنژیوکت بهم زدن ک نفهمیدم چی بودن حین عمل هم هیچ دردی نداشتم.سر یه ربع بچه دنیا اومد و دو دور بند ناف پیچیده بود دور گردنش🥲دکتر نشونش داد بهم و بردن ک لباساش رو بپوشند. بعد پرستار آوردنش کنار صورتم و چسبوندش بهم تا عمل تموم شد بعدشم بچه رو دادن دستم گفتن بگیرش و بردنم ریکاوری.همونجا بهش شیر دادم و شیرم خیلی خیلی کم بود اونم همش مک میزد.یه 45 دقیقه ریکاوری بودم بعد بردنم بخش و بچه رو گرفتن ازم گذاشتن رو تخت خودش و دوتا ماما اومدن داخل و گذاشتم رو تخت خودم و بدنم رو با دستمال مرطوب تمیز کردن زیرم هم یه چیزی مثل تشک پلاستیکی پهن کردن و پوشک گذاشتن واسم و لباسم رو عوض کردن و رفتن.
مامان همتا مامان همتا ۱ ماهگی
تجربه سزارین (2)
بعد من تو بچگی عمل قلب داشتم واسه همین دکتر گفت باید وایستیم تا متخصص قلب بیاد یه اکو قلب انجام بدیم .تو همین حین ۲تار به زور اومدن من و معاینه کردن و با همین معاینه درد کمرم گرفت .دیگه دکتر قلب اومد و اکو کرد گفت همه چی خوبه و با همون دستگاه یه سونو کردن که دیدن بچم هنوزم بریچه .بعد دیگه دکتر گفت کاراشو بکنید تا بریم اتاق عمل .دیگه اومدن سوند و برام وصل کنن اولش خیلی ترسیدم که خانومه گفت خودتو شل کن و نفس عمیق بکش همین کارو کردم و برام وصل کردن و اصلا درد و اینا نداشت فقط یه حس چندشی داشت همین
بعد که سوند و وصل کردن گفتن پاشو بریم اتاق عمل منم هی ترسم بیشتر و بیشتر می‌شد پاشدم بشینم رو ویلچر که سرگیجه داشتم و حالم خیلی بد بود و شب تولد امام علی من رفتم اتاق عمل همش میگفتم یا امام علی خودت برام پدری کن یا امام علی خودت مراقب دخترت باش 🥲
دیگه بردنم اتاق عمل و چندتا سوال پرسیدن و من و بردن اتاق عمل و رو تخت نشستم و مرتب هی فشارمو چک میکردن که رفت رو ۱۶ پرستارا و دکترا خیلی خوب بودن حرف میزدن باهام‌که استرسم کم بشه
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 2

پرستارا من و آماده کردن ، یکیشون اومد گفت موهای شکمت رو زدی ژیلت هم همراهش بود😅😅 من چون پایین شکمم رو نمیتونستم ببینم درست نزده بودم که خودش تمیز کرد، بعد لباس ابی بیمارستانی هم بهم دادن پوشیدم و گفتن منتظر بمون برای وصل کردن سوند، حقیقتا سوند وصل کردن خیلی خیلی درد داشت، من دستشویی داشتم که نزاشتن برم و گفتن صبرکن میخاییم سوند وصل کنیم، سوند رو وصل کرد و موفع خالی شدن مثانه ام چنان سوزش و دردی حس کردم که فقط جیغ میزدم😐 حقیقتا خیلی درد داشت. بعدش حالا نه میشد بشینی نه بخابی هیچی، همش حس میکردم الانه که بیرون بیاد و اصلا راحت نبودم باهاش ، بعدشم که اومدن دنبالم و بردنم برای اتاق عمل، همین که در اتاق عمل باز شد و تخت رو به روم رو دیدم پاهام شل شد و لرزید. خیلی اتاق وحشتناکی بود ترس داشت، بعدش یه پرستاری بود توی اتاق عمل خیلی خیلی خوش اخلاق بود کلی باهام حرف زد روحیه داد بهم حواسش بهم بود یکم استرسم کمتر شد وقتی فهمیدم یکی هست کنارم، خلاصه رفتم روی تخت نشستم منتظر دکتر بیهوشی، دکتر اومد که آمپول بی حسی رو بزنه بهم همش میترسیدم درد داشته باشه صدبار از پرستار پرسیدم درد داره یانه🤣 که البته اصلا درد نداشت درصورتی که من خیلی از امپول میترسیدم یکم طول کشید زدن آمپول ولی زیاد درد نداشت
مامان فندوق ها🩷 مامان فندوق ها🩷 روزهای ابتدایی تولد
دوستای گل من ۱۲هم چهارصبح اورژانسی رفتم اتاق عمل
اول سوند وصل کردن که من خیلی وحشت داشتم ولی اصلا درد نداشت اصلاااا
بعد لباس پوشیدم نشستم ویلچر رفتیم اتاق عمل
نشستم روی تخت .دکتر بیهوشی اومد امپول بی حسی بزنه .اونم خیلی راحت بود.امپول رو زدن سریع خوابیدم رو تخت خیلی زود بی حس شدم.یه پرده کشیدن جلو چشام و شروع شد.....
فقط تکون خوردنو حس میکردم من خیلی استرس داشتم که لرزم گرفت ولی بعدش پشیمون شدم که چرا الکی استرس داشتم چون واقعا استرسم الکی بود
بعد بدنیا اومدن بچه ها و تموم شدن عمل چندنفری منو گزاشتن رو یه تخت دیگه و بردنم بخش.
بخش هم چندنفر اومدن باز گزاشتن رو تخت بخش و تمااااام.درد بعد بی حسی هم بنظرمن غیرقابل تحمل نیس.واسه من که خیلی حساس بودم رو دردام با یه شیاف و امپول مسکن حل شد
.بعدشم اگه درد داشته باشی بهت هر شیش ساعت شیاف میدن.من کلا یبار گزاشتم یبار مسکن تزریق کردن همین.تا الانم حتی یه قرص مسکن هم نخوردم....خداروشکر خیلی خوب بود .الان فقط بلندشدن و نشستنم یکم سخته
مامان ماهان مامان ماهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان #پارت ششم
اومدن که منو ببرن اتاق عمل و دکتر گفت نگران نباش هیچی نیست و منو بردن اتاق عمل و منتقلم کردن رو تخت عمل و دکترم اومد و یکم باهاش حرف زدم و ارومم کرد

اتاق عمل که رسیدیم و منو از روی تخت بلند کردن و گذاشتنم روی یه تخت دیگه و چون گان تنم بود همش یه قسمت تنم مشخص میشد و اونجا چون مرد هم بودن یکم حس خجالت بهم دست میداد. سون رو وصل کردن و اونچنان که میگفتن درد خاصی نداشت و بردنم یه قسمتی تا اتاق عمل حاضر بشه. اومدن که منو ببرن اتاق عمل و دکتر گفت نگران نباش هیچی نیست و منو بردن اتاق عمل و منتقلم کردن رو تخت عمل و دکترم اومد و یکم باهاش حرف زدم و ارومم کرد و دوباره دکتر بیهوشیم اومد و اسمم رو پرسید و گفتش میخوایم سوزن بیحسی بزنیم ولی باور کن دردش از درد امپول معمولی هم کمتره و فقط بشرطی که خودتو سفت نگیری و واقعا هم هیچ دردی نداشت و همینکه امپول رو زدن قشنگ حس کردم یچیزی ریختن تو نخاعم و کم کم پاهام و کمرم بیحس شدن و با کمک دکتر و پرستارا دراز کشیدم و پرده سبز جلوم وصل کردن و دستگاه فشار و خلاصه چنتا چیز دیگه بهم وصل کردن و یکی پرستار اومد پیشم و باهام حرف میزد تا حواسم از عمل پرت بشه و دقیقا یادمه ۱۱:۱۵ دقیقه پرده رو جلوم کشیدن و ۱۱:۲۷ دقیقه شکمم رو دوباره فشار دادن و من گفتم حتما میخوان ببینن بی حس شده یا نه که یهو صدای گریه بچم بلند شد😭 اون لحظه اینقدر هیجان انگیز بود که نا خودآگاه منم همراه بچم زدم زیر گریه و فقط گریه میکردم
مامان دلنیا💗 مامان دلنیا💗 روزهای ابتدایی تولد
سلام میخام تجربه زایمانم بگم⚠️
من ۴۰هفته ۱روز بودم ولی هیچ دردی نداشتم و فقط ۱سانت بودم .رفتم بیمارستان اکباتان .چهارشنبه بود وهیچ دکتر مامای نداشتن و گفتن با دکتر ماما که تو بیمارستان فاطمیه بود هماهنگ کردن که برم اونجا .
و من رفتم دکتر تا دید گفت باید بستری بشی و من رو بردن بخش زایمان و آمپول فشار زدن بهم و هردقیقه یکی میومد معاینه میکرد خون آب ازم میومد داشتم از درد جون میدادم .فشار خیلی زیادی روم بود فقط میگفتم خدایا کمکم کن خیلی سخت بود اومدن سوند برام وصل تا دهانه رحمم باز بشه .پلاکت خونم اومده بود پایین ۹۸شده بود ادرار نداشتم یه سوزن وارد مثانه کردن تا برا ازمایش نمونه بردارن داشتم میمردم و چشام تاری میدید دکتر اومد ساعت ۶عصر بود معاینه کرد دید آب دور بچه نیس و خون ریزی داخلی کرده بودم البته بگم سونو گرافی کع رفته بودم آب دورش کم بود .دکتر سری گفت اتاق عمل آماده کنید مریض اورژانسی هس منو فورا بردن اتاق عمل و بچمو تو ۱۰دقیقه بدنیا اوردن دیگه دردام یادم رفت با دیدن دخترم😍تو اتاق عمل ۴۰دقیقه طول کشید تا بقیه کردن ومنو بردن بخش و دکتر اومد رو شکمم فشار داد و خون ریزی شدید کردم خلاصه داشتم با هر فشار رو شکمم داد میزدم تورو خدا زور نزنید .همه دکترا ریختن روسرم و آمپول قرص سرم برام وصل کردن داشتم شدید میلرزیدم ومنو بردن یه اتاق مخصوص و من چند ساعت مثل بید میلرزدیم و از ساعت ۹شب تا ۶صبح سنگ رو شکمم بود شیر هم نداشتم به بچه بدم تا صبح درد کشیدم .خلاصه واقعا سخت ترین تجربه درد تو زندگیم بود ولی با اومدن دخترم همه چی رو فراموش کردم🥹
مامان فسقلی مامان فسقلی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان قسمت ششم

که دکتر گفت ترشح سبز رنگ کمی توشه
اتاق رو آماده کنید سزارین اورژانسی..
دیگه تا آماده کنن تقریبا ی ساعتی شد ،بعد یکیشون اومد سوند رو وصل کرد بهم..
یکی از خدمات اونجا اومد گفت پاشو بریم برای سزارین ،دیگه بزور پاشدم چون سوند بهم وصل بود راه رفتن یجوری بود
یه تخت دیگه بود گفت دراز بکش روی این ،دراز کشیدم و پتو زد روم و پروندمم گذاشت روی تخت و بردنم بیرون از بلوک زایمان ( من طبقه ۳ بودم برای زایمان طبیعی ،اتاق عمل سزارین طبقه چهارم بود) مامانم و شوهرمم اونجا بودن اونارو دیدم و رفتیم بالا
از بالا ام جلو در ورودی اتاق عمل یه تخت دیگه آوردن گفتن آروم بیا روی این یکی تخت،اروم رفتم روی اون تخت و یه مردی بود که بردتم تو اتاق عمل و گفت حالا دوباره آروم برو روی تخت اتاق عمل
بازم آروم آروم خودمو هُل دادم روی تخت اتاق عمل
وای که چقدر سرد بود اتاق عمله،داشتم میلرزیدم گفتم خیلی سردمه یه زنه گفت کولرو خاموش میکنم الان
چند نفر اونجا بودن زن و مرد
دیگه دکتر بی حسی اومد خیلی ام خوش اخلاق بود ( کلا بجز یکیشون که دختره خیلی رو مخ بود بقیه شون خوب بودن)
مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۲ ماهگی
مامان علی مامان علی ۱ ماهگی
زایمان سزارین پارت۳
و خلاصه سند رو وصل کردن بعد نیم ساعت اومدن سراغم ببرن اتاق عمل ساعت ۴ بود اومدیم بیرون با ویلچر شوهرم اینا اونجا بودن منو دیدن اومدن سراغم شوهرم گف من خودم میخوام ببرمش اتاق عمل و تا داخل اتاق عمل آورد منو بعد دیگه نذاشتن🥺 و خلاصه دکترم اونجا بود منو دید حالمو پرسید گف میترسی گفتم ن اما میترسیدم😂و خلاصه گفتن برو تخت بشین تا دکتر بی حسی بیاد و برات آمپول تزریق کنه بعد یه دقیقه دکتر اومد مرد بود خیلی مهربون بود بهم دلداری میداد اسم پسرم رو می‌پرسید بهم میگف میخوای مامان بشی و فلان گف پاهاتو دراز کن دستاتو بذار رو زانوهات و سر پایین بشین تکون نخور خودتو شل کن ی چیزی زدن ب کمرم بعد آمپول رو زد که اصلااااا درد نداشت هیچی نفهمیدم سریع دراز کشیدم پرده رو کشیدن توی ۱ دقیقه هم بی حس شدم و دکترم کارشو شروع کرد هیچی نفهمیدم که یهو دیدم صدای گریه بچم تو اتاق پیچید وای چ حسی بود🥺🥺 آوردن نشونم دادن بردن بعد تقریبا ۱۵ دقیقه هم بخیه هام طول کشید بعد بردنم ریکاوری یه ساعتم اونجا موندم که هی میگفتم زود برم بچمو ببینم
مامان آیلا مامان آیلا ۲ ماهگی
من به انتخاب خودم رفتم دکتر خوب و بیمارستان خوب
بسیار از دکترم و بیمارستانم راضی بود خیلی تمیز دکتر با نزاکت و پرستار ها عالی بودن اما برسیم به خودم
اینکه من یازده سال قبل طبیعی آوردم و دو تا پشت سر هم طبیعی آوردم درسته اذیت شدم اما تمام دردش به قبل بارداری بود که اونم هی می‌گرفت و ول میکرد اما میدونستم تحمل کنم فکر. کردم اگر این بار سزارین کنم راحت ترم و کمتر درد میکشم اما چون اولین عمل زندگیم بود اینقدر از شب قبل استرس داشتم هی میگفتم حالا سرما خوردم حالا چه کنم تا اینکه بستری شدم و صبح اومدن سوند گذاشتن قسمت سخت اینجا بود احساس می کردم هی دستشویی دارم اما نداشتم دوم اینکه توی اتاق عمل از ترس همش میلرزیدم اشتباه کردمون سوزن بی حسی هیچ دردی نداشت و اینقدر عمل و دکترم خوب بود که آروم خوابیدم و چن دقیقه بعد بچه کنارم بود اصلا سردم نشد و عمل خوب بود اما چن دقیقه بعد فهمیدم کمرم درد می‌کنه یه سرم بهم وصل کردن که درد کمرم بیشتر میشد منو بلند کردن ریکاوری بعد آوردن بخش اما اینقدر درد داشتم که زایمان طبیعی هام برام هیچ بودن سرم ضد درد هم داشتم اما هیچ که هیچ
تا همین الان که اومدم خونه هم درد دارم و دارم میمیرم از درد عمل و راه رفتن و بلند شدن از تخت خیلی سخت تره تا زایمان قبلی هام اما واقعا اگر مجبور نیستید لطفاً اختیاری سزارین نکنید اگر مجبور هستید هم اصلا استرس نداشته باشید اتاق عمل عالیه ولی سختی راه رفتن هست که به شیرینی نوزادت می‌ارزد