۱۲ پاسخ

عزیززم بسلامتیی 😍قدمش پر از خیر برکت باشه

شکر خدا❤️

مبارک باشه گلی خدا حفظش کنه🩷 پمپ درد نگرفتی؟ اگه میگرفتی اصلا درد حس نمیکردی من گرفتم فوق العاده بود حتی بلند شدن هم درد خاصی حس نکردم

مبارکه عزیزم خداروشکر بسلامتی

ای جونم بسلامتی کامل خوب بشی نفس

پانسمان رو وقتی میان عوض میکنن قبل ترخیص مگه ضد آب نزدن برات؟ گفتن ۲۴تا۴۸ ساعت برندار با همون برو حموم …چطوری برداشتی رفتی حموم🥲

اخی عزیزم تاریخ زایمانمون یکیه😍منم ۱۵ زایمان کردم ۳۶هفته و ۴روز آب دور بچم کم بود

خداروشکر عزیزم

اون شربتی که دادن معدت کار کنه نمیدونی اسمش چیبود؟؟

عزیزم مگه بی‌حس نبودی چطور ماساژ رحمی رو فهمیدی دردشو

بچه داری چطوره سخت نمیگذره؟

مگه بی حس نبودی ماساژ میدادن؟

سوال های مرتبط

مامان مهنا مامان مهنا روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم
مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان نیهان🩷 مامان نیهان🩷 ۳ ماهگی
سلاااام خدمت همه مامانای عزیز و همه کسایی که آرزوی مادر شدن دارن😍❤️اومدم از تجربه زایمانم بگم شاید بعضیاتون آروم بشین با حرفام. دقیقا ۳۷ هفته و ۲ روز بودم که یهو دردم گرفت و دکترم مستقیم حکم بستری داد.رفتم بستری شدم انقباض نشون میداد بنابراین ساعت ۱۰:۵۰ شب سزارین شدم. اولین بچه و اولین سزارینم بود اختیاری بودم. آمپول بی حسی که اصلا برای من درد نداشت از کمر زدن بعدش هم کلا ده دقیقه نشد که صدای دخترمو شنیدم و بعد تمیز کردنش گذاشتن رو صورتم و تماس پوست به پوست دادن که بهترین لحظه عمرم بود🥹😍بعدش که بردنم ریکاوری خیلی بد لرزه افتاد به جونم طوریکه دستام میلرزید دندونام میلرزیدن که حدودا ۲ ساعت بعد بردنم بخش.ماجرا از اینجا به بعد سخت شد چون کم کم اثر بی حسی میرفت و دردا شروع میشدن ولی در کل بخوام بگم دردا جوری نبود که نشه تحمل کرد. البته این یادم رفت بگم که ماساژ رحمی واقعا افتضاح بود و خیلی اذیت شدم.در کل سزارین اون ۶ ساعت بعد عمل که میخوای پاشی برای اولین بار راه بری سخته بعدش دیگه خیلی راحت تر میشه.امیدوارم همه مامانای باردار بسلامتی این مراحل رو بگذرونن😍🩷من اگه برگردم عقب بازم سزارین رو انتخاب میکنم.
مامان بارانا مامان بارانا ۳ ماهگی
تجربه سزارین بیمارستان نیکان.

۵ روز پیش ۳۸ هفته سزارین شدم و صبح رفتم بیمارستان کارای بستری رو انجام دادیم و بعدش از همسرم جدا شدم رفتم لباس پوشیدم و یه تست ان اس تی ازم گرفتن و بعد انژوکت و سرم رو وصل کردن و بردنم اتاق عمل.
اتاق عمل بی حسم کردن ولی چون خیلی استرس و ترس داشتم بیهوشم کردن و بچمو تو اتاق عمل ندیدم . وقتی بیدار شدم ریکاوری بودم که ماما اومد بالا سرم و پسرم رو گذاشت تماس پوستی برقرار کردیم
و بعدش پسرمو بردن چکاب کنن و اومدن واسه فشار رحم
از این قسمت فشار رحم خیلی میترسیدم که تو ریکاوری ۳ بار فشارم دادن درد خیلی بدی داشت. ولی تحمل کردم. ماما گفت بخاطر خودت باید انجام بدیم. دکترمم تو اتاق عمل فشار داد ولی بازم ریکاوری تکرار کردن.
تقریبا ۲ ساعت ریکاوری بودم بعد بردنم بخش.
حالم خوب بود و درد با شیاف قابل کنترل بود کاملا‌
برای من اولین راه رفتن اونقدری سخت نبود و در کل زیاد راه رفتم چون میگن بهتر میشی هرجی بیشتر راه بری.
و در کل همه دردا قابل کنترل بود با دیدن نی نی همه چی یادم رفت
مامان لیانا مامان لیانا ۶ ماهگی
سلام مامانا من ۲۱ اردیبهشت زایمان کردم میخوام تجربمو براتون به اشتراک بذارم. صبح رفتم بیمارستان بستری شدم و ساعت ۱ونیم رفتم برای عمل. قبلش برام سوند وصل کردن ک درد نداشت ولی یکم سخته دیگه بلافاصله بردن برا عمل.من بیحسی بودم خیلی میترسیدم ولی واقعا حس قشنگی بود وقتی نی نیمو دیدم. یکم اون لحظه ک بالای دلم فشار دادن تا بچه بیرون بیاد سخت بود بعدشم حالت تهوع گرفتم ک با دارو کنترل کردن. متخصص هوشبری خیلی حواسش بهم بود. درکل عمل اونقدر ک فکر میکردم ترسناک نبود. بعدش بردن ریکاوری که اونجا سردم بود ک بخاطر اثر داروها لرز کردم. خیلی تو ریکاوری بودم چون حالم واقعا بد بود. ریکاوری از عمل خیلی سخت تر گذشت. بعدش بردنم داخل بخش حدود ۵بار شکمم فشار دادن که درد داشت.اخر شب از تخت اومدم پایین که اونم اولش سخت بود حس میکردم هر لحظه بخیه هام باز میشن ولی اونطور نبود.روز بعد هم مرخص شدم. تو خونه ام روزهای اول بعد زایمان خیلی ادم اذیته. کلا حال داغونی داشتم الان خداروشکر بهترم.
برای همه زایمان راحتی رو ارزومندم❤️
مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۵ ماهگی
پارت دوم سزارین
خلاصه بعد از بی حسی طولی نکشید صدای بچه رو شنیدم و بچه رو بعد از تمیز کردن آوردن گذاشتن رو صورتم و بعد بردنش سریع .
و دیگه کارهای بخیه و بعدش هم بردنم اتاق ریکاوری که اونجا خیلییی بد بود همش میلرزیدم ، لرز شدید داشتم راستی پمپ درد هم زود بهم وصل کردن که درد نداشته باشم
تقریبا ۲ ساعت تو ریکاوری بودم تو همون بی حس بدونم شکمم رو ماساژ دادن که خداروشکر درد نداشت
و بعد بهم گفتن پاهام رو تکون بدم وقتی دیدن میتونم تکون بدم گفتن ده دقیقه دیگه میبریمت بخش
و تو بخش خیلی گیج و بی حال بودم بیشتر بخاطر گرسنگیم بود
راستی اینو نگفته بودم وقتی بی حسی بهم زدن حالت تهوع شدید گرفتم و نزدیک بود بالا بیارم که سریع تو سرم برام ضد تهوع وصل کردن خداروشکر
اینم بگم که در آوردن سوند هم اصلا درد نداشت فقط باید شل بگیریم خودمون رو
بعدش هم برای اینکه دردام کمتر شه شیاف میزدم هر چند ساعت یه بار دو تا دوتا
اگه سوالی هست و چیزی نگفتم بپرسین جواب میدم😊❤️
مامان ارغوان مامان ارغوان ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
سلام مامانای قشنگ. دختر من ارغوان سادات روز ۱۴۰۳/۰۷/۲۱ ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه بیمارستان کسری توسط خانم دکتر زهره محب علی بدنیا اومد. وزنش ۳۵۰۰ ،قد ۵۲
از تجربه زایمانم بخوابم بگم، خیلی راحت بود. از اولین ترسم که سوند گذاشتن بود اصلا درد نداشت باید خودتو شل کنی و براحتی برات انجام میدن. دومین ترسم آمپول بی حسی بود که اونم اصلا درد نداشت و زمانی که منو بی حس کردن نمی‌دونم چرا داخل اتاق عمل خوابم برد و زمانی که صدای دخترم رو شنیدم از خواب بیدار شدم اولین دیدار خیلی حس قشنگ و توصیف ناپذیر هستش. بعد عمل اتاق ریکاوری وقتی بی حسی داشت از بین می‌رفت دردم شروع میشد سریع درخواست پمپ درد کردم و واقعا کمک بزرگی بود و اصلا دردی متوجه نشدم و حتما از پمپ درد استفاده کنید. موقع بلند شدن و برای راه رفتن اون خب یکم درد داشت که قابل تحمل هستش و با کمک میتونی به راحتی انجامش بدی. من شیرم روز دوم شروع به اومدن کرد و قطره شیر افزا عالی بود و کمک بزرگی کرد. من از انجام سزارین خیلی راضی هستم اصلا درد و ترس نداشت. دوستای کرجی من به شخصه از بیمارستان کسری خیلی راضی هستم همه چیزش عالی بود
امیدوارم تجربه زایمان من بدردتون خورده باشه.
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
تجربه سزارین ۳
رفتم اتاق عمل درحدی ریلکس بودم همه میگفتن چه مامان خندونی این وقت شب
ساعت یه ربع به ۱۱اینابود بردنم اتاق عمل
خلاصه رفتیم اتاق عمل منوروتخت نشوندن تادکتر آمپول بی حسی تزریق کنه این مرحلم بدون درد نبود امادرحد ثانیه بود دردش بازم اصلااااااا اون چیزی که بقیه منوترسوندن نبود خیلی خیلی راحت تر از حرفای بقیه بود توهمون ثانیه اول پاهام داغ وبی حس شد دکتر اومد بالاسرم عمل شروع کرد بعدچنددقیقه صدای گریه پسرمو شنیدم🥺خیلی لحظه شیرینی بود انشالله قسمت همه چشم انتظاراعمل که تموم شد بردنم ریکاوری داخل اتاق عمل شکممو فشاردادن دیگه گفتن توبخش فشار نمیدن
فقط یچیزی که اذیتم‌کرد
کمکی هاخانوم بودن قدرت کافی برای جابجایی مریضونداشتن موقع جابجایی بدنم ازهم کش اومد اذیت شدم پاهامم که بی حس بود نمیتونستم خودمو جمع وجورکنم رفتم بخش وبلافاصله پسرمو آوردن برای دردامم هر۴ساعت شیاف میزاشتن روز بعدشم اومدن سون کشیدن وباید راه میرفتم خیلی ترس داشتم باچیزایی که شنیده بودم ولی خودشون اومدن کمکم کردن سخت بود ولی قابل تحمل فقط بهتون بگم اصلااااااا به شنیده هااعتمادنکنین اینکه خودتون تجربه کنید خیلی فرق داره راه رفتم وبهم قرص دایمیکتون دادن بعدم شیاف وشربت برای کارکردن شکم این مرحلم گذشت برگه ترخیص بالاخره صادر شد