دکترها باهم دعواشون شد دعوا درگيري بود
پرستار کیو هل داد دعوا شد 😐
سلامت باشی اوکی تاریخ ۱۴۰۳/۳/۲۷ شب ساعت ۱۲ زیر شکم درد های خفیفی میگرفت و ول میکرد تا ساعت یک صبر کردم. دیدم داره بدتر میشع و کمرمم درد گرفت بلند شدم پیاده روی کردم نه درد کمرم بیشتر شد من روستا بودم تا شهر نیم ساعت راه بود رفتیم زنگ به دکترم زدم گفت برو بستری بشو رفتم بیمارستان بخش زایشگاه گفتم براشون اومدن نوار قلب از نی نی گرفتن و معاینه ام کردن ۲سانت بودم دردهام هم شدید میشود اینقدر درد کشیدم تا شد ساعت ۶ صبح همش برام حس مدفوع کردن میآمد میرفتم سرویس زور میزدم خیلی سخت بود وحشتناک دردهاش خیلی وحشتناک بودن تا ساعت ۸ درد کشیدم بعد پرستار اومد گفت دکترت رفته یک دکتر دیگه میاد زایمانت کنه گفتم یعنی چی رفته کجا رفته جواب نداد رفت بعدش دیدم یک دکتر غریبه اومد بالا سرم گفت کیسه آبش پاره کنید 😭😭😭 کیسه آبم پاره کردن بدون اجازه دکترم آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۱۱ ظهر زجر بود زجر بود میکشیدم پرستار اومد گفت بیا پایین بشین زور بزن رفتم زور زدم مدفوع میکردم گفت بلند شو بیا بالا حالت سجده زور بزن رفتم بالا دکترم رسید پرستار هل داد دعوا درگيري شروع شد بود منم زجر بود میکشیدم تا دکترم اومد بلخره کمکم کرد زایمان کردم اینم تجربه من از زایمان طبیعی
بسلامتی قشنگم تجربتو ،میگی برامون
ب سلامتی 🥰😍
مرسی عزیزانم
قدم نورسیده مبارک
به سلامتی مبارک باشه
مبارک باشه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.