دخترم رنگ پوستش مثل خانواده همسرم هست سبزه ست . خودم سفیدم .
ی چیزی بگم از بچگیام ... مادرم خیلی سفید پوسته و چشماش هم ابیه . من تو هر جمعی حاضر میشدم همه با حسرت فقط از این موضوع حرف میزدن که اااا چرا نیلوفر چشماش ابی نشد حیف ... من با اینکه چهره ی خوبی داشتم ولی هیچ وقت اعتماد به نفس نداشتم سر همین موضوع و اینکه مادرم هم با بقیه همراهی میکرد ، بیشتر ناراحتم میکرد
الان هم هر کسی منو دخترمو میبینه با حسرت میگه چرا سفید نشده دخترت بزرگ شه سفید تر میشه نگران نباش !!!! تا چند ماهه اول زایمان که دخترم تیره تر بود رنگ پوستش ، خانواده م اونقدر میگفتن چرا سیاهه چرا اینجوری شده که به شدتِ افسردگیم اضافه کرده بودن
میگم کاش اینجوری حرف نزنیم ... کاش دل همو نشکنیم ... کاش حواسمون به بچه ها باشه جلوشون هر حرفی رو نزنیم ... به کسی ک تازه مادر شده راجع به بچه ش حرفی نزنیم ... همه زیبا هستن ... مگه جز زیبایی چیز دیگه ای خدا افریده ؟!

۱۱ پاسخ

والا من نمیفهمم مردم کی میخوان یاد بگیرن که رنگ پوست و چشم و مو و قد و هیکل کلا دست خود ادم نیست که انتخاب کنه
حالا باز قد و وزن رو شاید بشه با تغدیه مناسب و حواب خوب و اینا یکم بهتر کرد اونم نه ۱۰۰ درصد

اخه میدونی چیه فکر میکنن اگه حرف نزنن فکر میکنیم لال هستن

شوهر من خیلی خوشگله ولی خواهرش و برادرش نه‌. وقتی لاوین دنیا اومده بود به من ک اصلا نرفته مادرشوهرم میگفت ما گفتیم شکل محمد میشه خوشگل میشه شد عین عموش زشت شد نفهم به اون یکی پسرش هم توهین می‌کرد اینا یه مشت بیسواد احمقن فقط نظر میدن

من همیشه میگم انشالله آیندشون درخشان باشه و خوشبختی ک دوسدارن بهش برسن قیافه و قد و وزن هیچ ملاکی حساب نمیشه الان کوچیکن دقدقمون ایناست بزرگ بشن می فهمیم ک چقد اشتباه کرویم چیزایه ب این کوچیکی رو برا خودمون بزرگ کردیم،من یه دوست دارم تو مدرسه ک بودیم قیافش از هممون معمولی تر بود حالا هم از نظر شعلی هم ازدواج خیلی موفق شده،شوهرش ۷۰درصد از خودش قشنگتره شغلشم عالی

حالامن شوهرم دیشب این حرف روزدکه آره مامانت وبابات سفیدم توداداشت به کی رفتی سبزه اید

منم این جمله رو زیاد میشنوم

چرا بچه هات چشم هاشون رنگی نیس....
انگار دست من بوده.
تازه یه جورایی من راضی ترم که قیافه معمولی تری دارن.
بعدها تو چشم نیستن.و دائم نمیگن بهشون که چقدر خوشگلن.

و باعث اعتماد به نفس کاذب نشه براشون

حالا ما برعکسیم مردم حرف برا گفتن خیلی دارن من همسرم سبزه است از سبزه یکم تیره تر پوستش ولی پسرم مثل خودم شده باز میگن پسرت سفید شده

آفرین قشنگ بود من هم همینجوری بودم

آفرین چقدر قشنگ گفتید. منم موهام فر هست از بچگی اطرافیان و مادرم یه جوری برخورد کرده بودن که من همیشه فکر میکردم این برای من عیب حساب میشه الان که دخترم موهاش فر هست همش وقتی قربون صدقش میرم بهش میگم چه موهای قشنگی داری که تو ذهنش بمونه و بقول شما بعدا باعث عدم اعتماد به نفسش نشه و برا خودش عیب حساب نکنه

حرفت دقیقا درسته کاش یاد بگیریم‌مهربانتر باشیم...
همیشه به‌خودم میگم من پیر شدم هیچوقت اینحرفا را به کسی نمیزنم

دقیقا من برعکس مادرم و خواهرام سفیدن من ب خاله هام رفتم سبزه گندمی شدم همشم همه میگفتن تو چرا شبیه خواهراتو مادرت نشدی چقد ناراحت میشدم اون موقع ها الان پسرم موهاش فره درحالی ک موی فر جز مادرم نداریم تو خانواده بازم هی میگن چرا فره چرا اله بله ب نظرم نباید ب حرف بقیه توجه کرد مهم ذات و باطن آدماس ن ظاهر یکیو میبینه خیلی خوشکله ولی هیچ فهمو شعور نداره و برعکس

اره منم چشای بابام سبزه، ولی من و آجیم چشامون قهوه ای بچه ممکنه به، هرکسی بره

سوال های مرتبط

مامان ahoora🧿💙 مامان ahoora🧿💙 ۲ سالگی
یه تجربه بهتون بگم شاید به دردتون بخوره
برای هر چیزی عجله نکنید
مثلاً عجله برای گرفتن پوشک،شیر یا پستونک
شاید این حرف آرومتون کنه که هیچ بچه ای با پوشک مدرسه یا پیش دبستانی نمیره
چند روز پیش با زن داداشم صحبت میکردم و بعدش هم با پزشک اهورا مشورت کردم اون هم همین و بهم گفت
من برای هیچ کاری در مورد اهورا عجله نمیکنم
برای قطع شیرش تازه یک هفته است که ترک کرده و اصلا به حرف بقیه گوش ندادم، از یک و نیم سالگی اطرافیان مرتب میگفتن از شیر بگیرش اما من یه کار خودم ادامه دادم
برای پوشک هم دکترش گفت از 2/5 سالگی به بعد و البته هر بچه ای با بچه دیگه متفاوت و ممکن سن از پوشک گرفتن در بچه ی دیگه مثلا 3/5 سالگی باشه
مهمترین نکته اینکه وقتی بچه رو از این موارد بالا ترک بدید که حوصله داشته باشید و با حوصله پیش برید وگرنه کارتون خیلی سخت میشه
بهانه گیری و گریه هم کاملا طبیعی
ضمناً پزشکش می‌گفت اکثر افرادی که حالا وسواسی هستن به خاطر اینکه خیلی زود از پوشک گرفته شدن، که روی این موضوع من با چندین و چند نفرت هم مشورت کردم و همه این و تأیید کردن
امیدوارم عجله نکنید ❤️
مامان رمان نویس مامان رمان نویس ۳ سالگی
&محکومم به عشقت&پارت 16چراغا خاموش شد با امدن پسره همه زنا لباساشو تنشون کردن نگاهی انداختم بهش که داشت میومد سمت من رومو کردم سمت دیگه با دیدن مادر پسره که داشت نگامون میکرد و مامانم که هی چشم غره بهم میرفت با حرصی که بهم دست داد سرمو انداختم پایین متوجه شدم کسی بالای سرم واستاده
میدونستم کیه همون پسره هست خیلی سختم بود خیلی ناچار سرمو بالا اوردم با دیدن همه که داشتن نگام میکردن مجبور شدم ازجام پاشم که دستم دوباره داغ شد نگاهی به مامان کردم که هی چشم ابرو میومد دستم انگار تو آتیش بود حس خوبی نداشتم ولی مگه ول کن بودن صدای اهنگ بلند شد دستم کشیده شد وسط خدایا چیکار میکردم انگار شده بودم عروسک خیمه شب بازی دلم به هیچی راضی نبود همش اجبار اجبار اجبار نگاهی به جمعیتی انداختم که دورم جمع شده بودن و سوت کف میزدن چونم لرزید دستامو بالا اوردم پشتم بهش بود دلم خواست برگردم به سمت این پسره ولی به جاش محمدم رو میدیم با چشمای اشکی برگشتم سمتش اصلا دلم نمیخواست نگاش کنم اروم با ریتم اهنگ شروع کردم به رقصیدن اجباری با هر حرکاتی که انجام میدادم یک گوله اشک میرخت روی گونم چرا تمومی نداشت این اهنگ لعنتی چرا دیگه دست از کف زدن برنمیداشتن چرا این پسره از پیشم نمیرفت همش میرقصید خوشبحالش چقدر دلش خوشه ناخودآگاه نگاهی بهش انداختم پسری قد بلند چهارشونه با موهای مشکی با لبخندی که شبیهه محمدم بود ولی این اصلا به چشمم نیومد محمد من یک چیز دیگه بود یک چیز دست نیافتنی کاش بودی عشق جانم دلتنگتم تا ابد دوباره قطره اشکی چکید از گوشه چشمم با صدای سوت دست که پسره داشت میرقصید و پول میرختن روی سرمون به این همه اجبار لبخند غمگینی زدم
انگار مجلس ختم عزای من بود نه عروسیم