سلام مامانا
فقط برنامه امروز منو ببینید و بهم بگید حق داری اگه نابودی🤣
صب زود پسرم ساعت۶انقد که جیش کرده بود پس داده بود به لباسش بیدارمون کرد. ابگرمکن دوباره مشکل پیدا کرده و ما با کتری اب گرم کردم شستیمش بعدم تا یک ساعت بیدار بود
منم یکم خوابیدم وقتی خوابید
دوباره بیدار شده گرسنش بود سریع صبحانشو اماده کردم پوشک و لباساشو عوض کردم تا گزاشتم رو زمین پی پی کرد بعد با اون اوضاع دوباره اب گم کردم و با هزاران غر و گریه شستمش. صبونه خورده سریع داشتم ناهار میزاشتم همسرم زنگ زد که تعمیرکار پکیج داره میاد. همون موقع مامانم زنگ زده که داره میاد خونمون و همزمان دوستمم بعدش زنگ زده و بابت توضیح مشکلش چهل دقیقه حرف زده و منم با بچه ی تو بغل و یه دست تو غذا یه دستمم گوشی و تعمیرکارم پشت در! تعمیرکار که مشغول شد یادم اومد ناهار ایرمانو نزاشتم و بلخره ساعت۱۲ظهر از گرسنگی یادم اود هیچی نخوردم! ابگرمکن درست شده بعد از سه روز بردمش حمام خودمم رفتم و ناهارشم دادم انقد چسبیده به پام سرپا روی گازچند قاشق ناهار خوردم
اگه بخوام بقیشو بگم جا نمیشه اما امروز خیلی خیلی سخت بود
خیلی خستم فقط همینو بگم
کلا فقط غر میزد و بغل میخواست
دایم پامو گرفته خودشو اویزون میکنه به لباسم😅
انقد کلافه بودم امشب که حتی شام نخوردم درست و حسابی
🥺🥺🥺

۷ پاسخ

ای بابا بازم ک تاپیکات برام نمیاد! الان اومدم تو پیجت دیدم
خسته نباشی عزیزم شما همیشه سوپرماما و سوپر وومِن(women) هستی و من یکی ک از گزارشات شدیدا کیف میکنم 😍

خدا قوت 😩

خداقوت خانمی، ولی درمورد تلفن صحبت کردن من خودم به شخصه اگر بخاطر بچه نتونم صحبت کنم عذرخواهی میکنم و میگم فعلا نمیتونم صحبت کنم، طرف مقتبل هم درک میکنه بخاطر‌بچه. شماهم اگر‌واقعا سختتون بود بنظر میگفتین به دوستتون تا بهتون فشار نیاد. در مورد خوتب صبح هم درک میکنم پسرمنم بعضی روزا از جمله امروز ساعت ۶ یا ۶ونیم بیدارمیشه😄

نه واقعا حق داشتی😂خدا قوت

سلام خدا قوت ولی حق نداری نابود باشی 🤗🤗🤗
مصمم و پر قدرت ادامه می‌دیم 💪🏻💪🏻💪🏻

خسته نباشی مادر نمونه♥️

خسته نباشی 🤭

سوال های مرتبط

مامان وروجک مامان وروجک ۱۰ ماهگی
بچم رو دعوا کردم عذاب وجدان گرفتم گریه کردم 😭 نزدیک پریودمه قاطی پاتی کردم...بیدارشد شستمش گذاشتم تو لگن دسشویی یکم بمونه مثل همیشه آب بازی کنه بعد پوشک جدید رو تا بستم دیدم داره زور میزنه وایسادم پی پی کرد بعد بردم شستمش اومدم پوشک جدید رو ببندم دیدم جیش زد و دستم و پارچه و زیری رو همه رو جیشی کرد (منم وسواااس) بعد حالا آنقدر وول وول میخورد و هی دست و پاشو بالا پایین میکرد هر چی میدادم بهش که دستش مشغول شه نیاره پایین به پارچه ها بزنه تا من خشک کنم که دوباره برم بشورمش اهمیتی نمی‌داد منم دستشو با اون دستم که تمیز بود نگه داشتم محکم بعد داد زدم بهش لباشو یه جوری کرد که گریه میکنن دلم پاره شد 🥲 باز دوباره گذشت و من براش شیر بادام درست کردم و داشتم کنارش توش موز میریختم (چون همش دلش میخواد پیشش باشیم همش گریه می‌کنه😵‍💫 خسته شدم هی میرم میام میرم میام برای غذا درست کردن و اینا دیگه بعضی وقتا که نمیتونم سریع برم پیشش میزارم گریه کنه تا تموم شه کارم) حالا داشتم تو آشپزخونه غذاشو آماده میکردم شروع کرد گریه دیگه ادامشو اومدم پیشش دست دست زد انقدر که یه تیکه موز افتاد رو تشک و من بی هوا داد زدم گفتم عه یهو ترسید و گریه کرد بغلش کردم آروم شد😭😭
مامان دوتاشیرین عسل مامان دوتاشیرین عسل ۱۱ ماهگی
مامان پناه مامان پناه ۱۵ ماهگی
دوستان همسر من خیلی عصبیه همش دنبال شره واسه دعوا امشب رفتیم با خانوادم شام بیرون موقع برگشت دخترم گریه کرد رفت تو ماشین بابام اینا کلا ۳دقیقه اونجا بود بعد اومد تو ماشین خودمون شروع کرد هرچی بلد بود به منو خانوادم فحشای خیلی خیلی زشت به من داد که حالا که رفته تو اون ماشین باید تو ماشین خانواده منم بره اصلا خانوادش با ما نبودنا دخترم بیدار بود انقدر داد زد فحشای زشت داد که بچم از ترس چسبیده بود به من یهو خوابید دخترم فقط زیر سینه میخوابه ولی امشب از ترسش منو محکم چسبیده بود چند بار با سرعت زیاد زد یهو رو ترمز پیاده شد از ماشین که بیاد منو بزنه میگفت باید بذاری تو ماشین مامان بابای منم بره شروع کرد مرده هامو فحش دادن بابامو مامانمو نفرین کردن بعد میخندید به خدا دخترم از ترس غش کرده چیکار منم دارم میمیرم فقط با مردن یادم میره این اتفاقو میخوام کریه کنم بغض داره خفم میکنه اما نمیتونم هیچکاری بکنم دخترمم شیر خودمو میخوره چجوری بهش شیر بدم اخه یاد معصومیتش میوفتم که اونجوری از ترس منو چسبیده بود دلم می‌خواد بمیرم