سلام مامان ها صبح بخیر
رادین خیییییلی زودرنجهههه 😮😮😮 آخه از این سن از الان؟؟؟
باباش خیلی زودرنجه اوایل ازدواج خیلی شدید بود الان بهتر شده. حتما به باباش رفته 😭
نیم ساعت پیش بیدارشد شیر خواست دیدم جیشش پس داده عوضش کردم خوابوندمش رو تشک خودم که کنارش میخوابم شیشه شیر دادم دستش ملافه رو تشک و رو بالشی رو هم دروردم دیدم یه ذره به ملافه ی خود تشک هم نم داده. رادین شیرش تموم شد میخواست غلت بزنه بره سرجاش بخوابه بغلش کردم باز خوابوندم تو جای خودم گفتن مامانی سرجای من بخواب فعلا تشکت جیشی شده. تشکش رو زدم بالا که بعدا ملافه اونم در بیارم. واااای همین که تشکش رو زدم بالا یه گریه ای کرد یکم صبر کردم گفتم قطع میشه نشد شدیدتر شد. بدو بدو یه ملافه چندلاکردم انداختم رو تشکه گذاشتمش سرجاش بخوابه همچنان گریه میکرد بغلش کردم عروسکشو نشونش دادم باهاش حرف زدم یکم دورش دادم برگشتیم تو اتاق آروم شد همینجور که تو بغلم گرفته بودمش چشماش سنگین شد خوابش برد الان جرات نمیکنم از پیشش تکون بخورم میترسم بیدار شه این بار بهش بربخوره که رفتم از اتاق بیرون همونجوری گریه کنه 😅😅😅 گرسنمههه صبحانه میخوام کار دارم 🥴

۱۲ پاسخ

بچه من هم خیلی ب تشکش وابسته هست و وقتی جابجاش کنم گریه میکنه

وای پسر منم همینحور با صدای بزرگ یکی یا خودمون صداش کنیم گریه میشه

موقع خواب یه کم حساس تر میشن فکر کنم
منم بعضی وقتا که فرشته می‌خوابه و میخوام بذارمش تو جاش، اگه یه ذره اشتباه کنم و بیدار بشه، چنان کولی بازی در میاره که میگم غلط کردم
ولی توصیه میکنم جاشو از خودتون جدا کنید. یعنی توصیه روانشناسا همینه. قبل از این که بیشتر عاقل بشه و وابستگیش زیاد بشه
من الان دو سه هفته ست تو تخت خودش میخوابونمش. اگرچه تا صبح حداقل دو سه بار مجبور میشم پاشم بش شیر بدم و بذارمش سر جاش، ولی خیلی راضی ترم تا وقتی پیش خودم بود. حس میکنم بهتر میخوابه. و گاهی همین که سیر شده و میذارمش تو تخت، اروم میشه و خوابش میگیره. این کمک میکنه بعدا که بزرگتر شد راحتتر خودش بخوابه

ای جااان عزیزم😍
بیشتر به خاطر راحت بودن جای خوابش احتمالا گریه کرده که برگردونی سر جای خودش

نه زودرنجی نیست تشکشو دوست داشته میخواسته اونم باشه

دختر من بدجور وابسته شده ،دیشب مهمون داشتم با یه دست آشپزی کردم ،پریودم بودم بعد ۷ماه واقعا اذیت شدم

بااین

تصویر

حالا شمانظربدین آیا این لباس دخترونه یا پسرونه؟

تصویر

فکر کنم طبیعیه آخه دختر منم چند روز پیش کار داشتم گفتم بمونه تو اتاق پیش بابابزرگ و داییش بعد من اومدم تو بالکن در بستم یک جیغ عجیبی زد و بعدم کلی تو بغلم گریه کرد که چرا اینکارو کردی😄

گفتم مگه خریدلباس عروسی وجشنه ک اینطوری میگی؟دیگه قرار نیست ک هزارنفربیاین براخریدسیسمونیه پسرم گفت بی سلیقه اید.یعنی این حرفو ک اس ام اس کردبرام خیلی آتیشی شدم.گفتم سلیقتونوتو تن بچه هات دیدم. خودش می‌دونه ک اگه اون دوتا بگه من بیشترازاینابهش میگم.خودشم ک دیگه کم اوردو زرم دیگه نزد

ازاینورم سیسمونیه پسرم می‌گفت مگه دخترسه چرخه میخواد؟گفتم دختروپسرنداره اسپرته.ازاینورم گفتش پس چرا اینجوری خریدکردین ؟گفتم خودم دوست داشتم گفت سلیقه هاتون خوب نیس بی سلیقه آید می‌گفت چرا ب من زنگ نزدی بیام براسیسمونی پسرت ب خانوادت بگم چی بخره چی نخره؟

ببین عزیزم هربچه ای قلقه خودشو داره مگه حرف فامیل یا اطرافیانتوبایدگوش بدی؟اصلآگوش نده کارخودتوبکن .اختیارزندگیوبچتم نده ب دسته اونواون.اونا چ کاره ان؟,اول ک‌تربیت بچه ب عهده خودمادره .ن ب عهده ی هرکسی.والا خواهرشوهرم‌‌ سرخونه زندگیمون دخالت میکرد.منم جلویه دخالتوگرفتم.اومدگفت. ک بچت اونموقع ک‌قبلا پسرم س ماهش بود یعنی ازقبل دوماهگی ونیم شیرخشکی بوده دیگه بعدشیرخشکش .درگیربیمارستان ودرگیریه پسرم بودم سرماخورده بودشدید فکرکنم بهش شیرخشک نساخت آخه قبلآ نان بود بیشترشونان میخورداونوقت لحظه رسیدنش تو س ماه شیرخشک آبتامیل براش خریدم دیدم ی ذره خوردودیگه نخورد.دیگه انداختمش ب سینم پاشد ب زنداداشم وخانوادم خواهرشوهرم زنگ زدوگله ای کرد ک چرا ب پسرم شیرخشک نمیدم سفتومحکم وایسادم جلوشونوگفتم ب کسی مربوط نیس من مادرشم ن کسی.گفتم مگه من توکاربچه هات دخالت میکنم ک تودخالت میکنی؟؟یعنی واقعآگویه خودشوخورد

سوال های مرتبط

مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۱ سالگی
دیشب ساعت ۱ خابیدم ۳پاشدم تا ۵بیدار بودم ۵خابیدم مجدد ۶.۵پسرم بیدارم کرد دلم میخاست گریه کنم از خستگی و بی خابی وکلی داروی سرماخوردگی هم خورده بود به زور پاشدم کسل کسل شروع کردم به دادن داروهای پسرم بعد دیدم همش داره غر میزنه کلا پسرم وقتی حال من خوب نباشه عین من میشه به این ایمان دارم که من هر طوری باشم اونم هست خلاصه کلی با خودم کلنجار رفتم که تو میتونی تو کسی رو نداری کمکت کنه تو خیلی قوی هستی صبحانه پسرم رو آماده کردم اول مال خودم رو خوردم که جون بگیرم ۳تا چایی هم خوردم صبحانه پسرم رو دادم سوپش رو آماده کردم موادش رو بار گذاشتم ناهار خودمون ماکارانی هست سسش رو آماده کردم فقط باید بریزم لای ماکارانی ۳کیلو بامیه رو شستم دم هاشونو گرفتم سرخ کردم بسته بندی کردم گذاشتم فریزر یخچال رو ریختم بیرون خیلی شلوغ بود پاک کردم ظرفای اضافی رو خالی کردم شستم میوه هایی که دیشب همسر گرفته بود رو شستم پاک کردم چیدم تو یخچال خونه رو یه جاروی سطحی زدم بعد کلی اسباب بازی آوردم تو سالن گذاشتم جلوی پسرم تا حواسش پرت شه و یه دوش بگیرم به محض اینکه رفتم تو حموم چن دقیقه گذشت دیدم داره گریه میکنه و دنبالم میگرده مجبور شدم درو باز بزارم و یخ زدم بعد اومدم بیرون میان وعده دادم به پسرم کلی دوباره ظرف کثیف شد شستم اونارو الان رو پامه دارم میخابونمش ایشالله یه ساعت بخابه منم بتونم یه استراحتی بکنم بزای غروب چون هم پسرم رو ببرم حموم هم شوهرم رو چون دستش شکسته و تا کتف تو گچه و هیچ کاری نمیتونه انجام بده
مامان طاها و همتا مامان طاها و همتا ۲ سالگی
سلام مامان قشنگاااا
روزتون بخیر

دیشب نوشتم میگم طاها رو از پستونک خوردن شبانه بگیرم و امروز اومدم از روندی که پیش رفته تا الان بهتون بگم ... تا شاید کمکی به ی مامان دیگه باشه 🧡

خب اول اینکه طاها کلا پستونک رو فقط موقع خواب میخورد و اگه نصف شب از دهنش میفتاد و خودش پیداش نمیکرد گریه میکرد تا من برم بزارم پستونک رو دهنش .
اما دیشب ...
انفاقی که افتاد روند خوابوندنش طولانی تر شد ، یعنی همیشه تا شیر میخورد ، پستونک میذاشتم دهنش میخوابید ، اما دیشب معلوم بود دنبال ی چیزیه و کلافه بود ...
با گوشه بالشش بازی کرد ، با شیشه شیرش بازی کرد ، با ملحفه اش بازی کرد و هی میکرد توی دهنش و در میاورد ، هی پا میشد بازی میکرد تا خسته شد و خوابید.
نصف شب هم ی بار بیدار شد نازش کردم خوابید ، بار دوم که بیدار شد با ناز نخوابید ، گذاشتمش روی زمین و کنارش خوابیدم تا خوابش برد ولی تا میخواستم بلندش کنم بیدار میشد ،( این اتفاق قبلنا و گاهی شبا هم میفتاد) برای همین تا صبح کنارش روی زمین خوابیدم.

امروز هم روند خوابوندنش توی ظهر طولانی تر بود ، از ساعت ۱۲:۳۰ بهونه و گریه خواب رو گرفت تا همین الان که خوابید .

خب باید بگم دیشب انقدر تحت تاثیر بودم که از اتاق اومدم بیرون خودم نشستم گریه کردم ، ولی با توجه به مشورتی که گرفته بودم ، هر چی توی سن پایین که معنیه وابستگی رو کمتر متوجه میشن ، زود فراموش میکنند ، حس مالکیت هنوز توشون تقویت نشده این کار انجام میشد بهتر بود و خداروشکر به من نیرویی داد تا استارت این کار رو بزنم. 👇👇