خب خب بالاخره نوبتی هم باشه نوبت منه که تجربه زایمانم و براتون بگم 💙
پارت اول زایمان سزارین
من چند روزی بود حس میکردم ازم آب میاد ولی خیلی نبود در حد کم بود ولی چون ترشح هم داشتم نمی‌دانستم کیسه آب هست یا نه دکترم قرار بود ۵تیر ختم بارداری بده و داد بود ولی بیمارستان قبول نمی‌کرد واسع زایمان طبیعی 🥲چون ۳۸هفنع بودم خیلی ناراحت شدم ولی دیگع چاره نبود پنجشنبه از ساعت ۲ظهر تا ۶بعد از ظهر من ورزش کردم پیاده روی رفتم بعد اومدم رفتم حموم برگشتم ساعت ۱۲ شب بود حس کردم ی‌ ابی از من اومد رفتم نگا کردم دیدم اره ب مادرشوهرم اینا گفتم گفتن دستمال بزار ببین میاد یا نه دستمال گذاشتم دیگه نیومد منم خوابیدم صب تو خواب و بیداری بودم حس کردم خیس شدم پاشدم دیدم مثل شب چن قطره افتاده بعد اون دیگه همینجوری کم کم اومد رفتم دوباره حموم و اینا اومدم دیدم بازم میاد ب همسرم گفتم گفت بریم بیمارستان چون انقد رفته بودم میترسیدم باز برم بستری نکنن زنگ زدم ب دختر عموی همسرم گفتم حس میکنم آبریزش دارم گفت برو سریع بیمارستان (دختر عموی همسرم پرستار مامایی هست) رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت بسته ای گفتم ابریزش دارم گفت من هیچی حس نمیکنم اون ترشح هست تو فکر می‌کنی ابریزشه هی اون گفت من گفتم بعد گفت برا محض اطمینان امیناشور بگیر بیا بزنم نوار قلب اینا خوب بودن همشون همسرم تست گرفت آورد زدن بعد 5دقیقع گفتن مثبتع بستری 🥲 اون لحظه هم خوشحال بودم هم ناراحت 🥲🥺

۱ پاسخ

واهای چه حسیه اون موقع🥹🥹🥹🥹

سوال های مرتبط

مامان محمد حسن 🩵 مامان محمد حسن 🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت اول:
سلام خانوما من سه شنبه بعدازظهر رفتم دکتر تو ۳۸ هفته و ۵ روز معاینه شدم دکترم گفت لگنت و دهانه رحم برای زایمان خوبه ولی دهانه رحم بستس ان شاءالله هفته دیگه بیا اگه دردات شروع نشد..گفت خاکشیر،دمنوش به دانه،گل گاو زبان بخور پیاده روی و ورزش...من اومدم خونه..گل‌گاو زبان دم کردم خوردم البته بگم رقیق بود صبحش هم رابطه داشتم و رفته بودم حموم
دیگه میل شام نداشتم به همسرم گفتم من استراحت میکنم بعد شام میخورم...ی نیم ساعت چهل دقیقه چرت زدم بیدار شدم نزدیکای ۹بود...همین که نشستم احساس کردم ی مایعی مثل ادرار ازم خارج شد سریع پریدم تو حموم...من ترشح داشتم قبلا ولی این خیلی عجیب بود...مایع گرم بود و مثل آب...زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان تست بگیرن شام خوردم راه افتادیم رفتم بیمارستان یک ساعت اونجا معطل شدم تا معاینه کنن،معاینه کرد گفت کیسه آب پاره شده یک سانت بازی باید بستری بشی من چون اون بیمارستان نمی‌خواستم بستری شم به زور و بحث اومدیم بیرون...نمیزاشتن میگفتن واسه ما مسوولیت داره دیگه به زور اومدیم بیرون زنگ زدم دکترم گفت من ماما همراه رو هماهنگ میکنم برو بیمارستان
مامان تیامیس🤍 مامان تیامیس🤍 ۳ ماهگی
زایمان طبیعی من…
اینجوری شد که….
شغل شوهرم یه جوری بود که مجبور بودش هر چند وقت یه بار هی بره ساری و بیاد…منم تو استارا غریب بودم
بهش گفتم ک بابااا دردم بگیره چی؟؟؟ دیگه ماه نهم خطر داره🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️…گفتم منم ببر ساری با خودت!
اقا منم بلند شدم رفتم ساری چند شب هتل بودیم تا یه خونه نزدیک محل کار همسرم پیدا کردیم چند روزم اونجا بودیم..تو ۳۸ هفته و ۵ روز بودم که احساس کردم یه کوچولو درد پریود دارم ولی کفتم حتما طبیعیه دیگه! بعد رفتم دستشویی احساس کردم بجز ادرار یه چیز دیگ ازم بیرون ریخت بعد هی خودم و شوهرم میگفتیم نه بابا توهمه چیزی نیس..دیگه دراز کشیده بودم تو گوشیم بودم شوهرمم خواب بود ساعت ۱۱ بود.احساس کردم یکم دیگه آب ازم اومد سریع بلند شدم لباس زیرمو دست زدم دیدم خیسه ب همسرم گفتم پاشو پاشو حس میکنم کیسه ابم…هنوز جملم کامل نشده یهو اندازه یه لیوان اب ریخت بیرون..یه لحظه هول شدیم ولی بعد خودمو جمع کردم گفتم عیب نداره دیگه داره دنیا میاد ۲ ساعت وقت داریم برسیم بیمارستان..همسرم گفتش کدوم بیمارستان؟ گفتم یه بیمارستان نیمه دولتی هست توی ساری بهم گفتن خوبه ..سرچ کردیم دیدیم یه ربع فاصله داره…پا شدیم دوتایی رفتیم بیمارستان خودمون خندمون گرفته بود ب وضعیتمون…رسیدیم ببمارستان من یه کوچولوووو درد داشتم دوتا پرستار خیر ندیده اونجا بودن گفتن بخواب تا معاینه کنیم !!! حاالا این وسطه من ب هزاررر نفر توضیح دادم که چرا ماه نهم اومدم ساری..انگار برا تفریح رفتم..وای من همین جوری کیسه ابم اب میومد راه میرفتم شر شر میریخت…معاینه کرد گفت یک سانتی..گفتم نمیشه همسرمم پیشم باشه موقع زایمان؟ گفت اگر میخوای همسرت باشه برو بیمارستان نیمه شعبان
گفتم چقد راهه؟ گفت پنج دقیقه..گفت اون خصوصیه.
ادامه…🫤
مامان سلما مامان سلما ۲ ماهگی
#تجربه_زایمان_طبیعی
پارت دو



دیگه فرداش رفتم بیمارستان اون پرستاری که پذیرش می‌کرد وقتی بهش گفتم به فلان دلیل اومدم برای نوار قلب با بداخلاقی گفت نوار قلب لازم نیست منم اصرار کردم گفتم دکتر خودم الان شیفته خودش گفته بیام با اکراه قبول کرد که نوار قلب بگیره
وقتی گرفت گفت جوابش خوب نیست چیزی خوردی گفتم آره آبمیوه و کیک و اینا خوردم قبلش گفت ناهار چی گفتم نه دوباره کلی دعوا کرد که مارو علاف کردی مگه ما مسخره توییم اومدی الکی بستری بشی برو یچی بخور دوباره بیا
رفتم یه سیخ جوجه و یه سیخ کباب خوردم دوباره رفتم برای نوار قلب دیدم پرستاره خیلی مهربون شده هی عزیزم عزیزم میکنه یهو دیدم دکترم پشت سرشه و خودش اومد برای چک کردن نوار قلب
بار دوم هم نوار قلب خوب نبود دکترم گفت برات سرم میزنیم اگه بازم خوب نباشه باید بستری بشی
دیگه من رفتم سرم هم تزریق کردم بازم نوار قلب خوب نبود و بستری شدم من از اول تصمیمم زایمان طبیعی بود بخاطر همین استرس نداشتم فقط نگران سلامتی دخترم بودم
و اینکه من تصميم داشتم برم بیمارستان خصوصی زایمان طبیعی با اپیدورال بگیرم که نشد ماماهمراه هم گرفته بودم
مامان آقا سامیار💙🫀 مامان آقا سامیار💙🫀 ۲ ماهگی
سلام وقت بخیر.
تجربه زایمان، طبیعی میخاستم ولی اورژانسی سز شدم.
روز ک این تاپیک و گذاشتم و فک نمیکردم زایمان کنم.
دو شب بود پای چپم از کمر تا نوک انگشت خیلی درد میکرد فک کردم برای اینکه همش سمت چپ خوابیدم اینجوری شده، چون من درد پریودی رو تجربه نداشتم درد و نمشناختم پریودیه یا زایمان، البته ۴ ۵ روز قبلش ترشحات موکوسی شروع شده بود و منم منتطر بودم دردهای منطم کمر و شکم با هم بیاد که این حرفو از خانمای گهواره شنیده بودم ک درها باید منطم باشه هی بگیره و ول کنه، شب ۷دی بچه حرکت نداشت فک کردم چون خیلی درد دارم حرکت بچه رو حس نمیکنم، تا فردا صبر کردم حرکتی ندیدم، فردا از خواب پا شدم لک خون دیدم روی ملافه رفتم دستشویی دستنال کشیدم ک خونی غلیظ دیدم، ترسیدم، دوش گرفتم و همسرمو گفتم باید بریم بیمارستان، ساعت ۱۱ بیملرستان رفتم گفتم لک خون دیدم و بچم تکون نمیخوره، ماما معاینه کرد حین معاینه یه آب گرم ازم خارج شد گفت کیسه آبت پاره شده متوجه نشدی گفتم نه من آبریزشی ندیدم فقط صبح خون دیدم، ماما گفت باید بستری بشی، همسرم کارای پذیرشو انجام داد ساعت ۱۲ بستری شدم و نوار قلب گرفت از بچه و گفتن ضربان قلب بچه خیلی تنده ساعت یک گفت باید سزارین بشی، منی ک از هفته ۳۵ پیاده روی و ورزش های آمادگی زاتیمان طبیعی رو شروع کرده بودم خیلی نا راحت شدم😥😥😥 هی ب دکترم زنگ میزدن دکترم گفته بود باید سز بشم و ساعت دو خدارو شکر به سلامتی پسر خشکلم بدنیا اومد.
مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۲ ماهگی
شرح زایمان من ٫٫طبیعی٫٫

پارت اول:

سلام مامانا اومدم بعد یک ماه شرح زایمانم رو تعریف کنم...
اخرای ۳۸ هفته بودم تقریبا ۳۸ هفته و ۵ یا ۶ روز بودم که پیاده روی رو شروع کردم پسرمو پیاده می‌بردم مهد و برمیگشتم و اینم بگم دخترم خیلی اومده بود پایین جوری که بعد پیاده روی دیگه نا نداشتم از بس زیر شکمم درد میکرد،۳۹ هفته بودم رفتم بهداشت خانوم ماما معاینه شکمی کرد گفت دوسه روزه زایمان می‌کنی چون درد داری،گفتم نه من که درد ندارم،گفت متوجه نیستی رحمت سفت شده،برگشتم خونه شب شد خوابیدیم ساعت ۳ نصف شب بود با حس خیس شدن شلوار بیدار شدم ،دیدم بله کناره های شلوارم خیسه پاشدم رفتم دستشویی دیدم کیسه م پاره شده و همش آب میریزه شوهرمو صدا زدم و پد خواستم ازش و گذاشتم و اومدم خونه وسایلام و مدارکا رو جمع کردم و زنگ زدیم به مامانم و راهی بیمارستان شدیم ساعت ۴ اینا بود رسیدیم بیمارستان و من رفتم معاینه و گفت آره کیسه ت پاره شده و ۱ سانتی هنوز برو پرونده تشکیل بده بیا بستریت کنم ،شوهرم و مامانم رفتن پرونده تشکیل دادن و اومدن و با کمک مامانم لباسمو عوض کردم و لباس بیمارستان پوشیدم،تا ساعت ۶ صبح اصلا درد نداشتم
مامان یارا مامان یارا ۲ ماهگی
سلام خانوما منم می‌خوام تجربه مو از زایمان بگم #پارت ۱
خوب من 36 هفته و 2 روز بودم که دکترم بخاطر مسمومیت بارداری ختم بارداری داد دکترم گفت ساعت 8 بیا بیمارستان تا ببینیم کی زایمان می‌کنی منم کنم وایی نه من میترسم و فلان گفت پس هزینه بده تا اختیاری سزارین کنیم بیمارستان منم دولتی بود فقط چون دکترم اونجا بود رفتم اونجا
منم چون هیچ کاری نکرده بودم و کلی استرس داشتم گفتم الان نمیرم و ساعت 6 صبح گفت برو پس فقط نذار کسی معاینه کنه خودشم تو برکه بستریم نوشته بود
منم برگشتم خونه و با همسرم رفتیم کادو زایمان گرفتیم😁🤪 رفتم حموم ولی اون شب با همسرم تا صبح حرف زدیم اصلا خوابمون نبرد از استرس از هیجان
صبح رفتم و وای نگم که فضای بیمارستان چقد سنگین بود تو زایشگاه گوشیمو ازم گرفتن که اینجا قانونش اینه منم مامانم پیشم نبود باید هی بهش زنگ میزدم استرس داشتم باید با همسرم صحبت میکردم چقد حالم بد بود اونجا واقعا استرس بدی داشتم بعد دیگه هی فشار میگرفتن و ان اس تیم تا دوساعت خوب بود بعد یهو ضربان بچم رفت 😭 خدا می‌دونه چقد گریه کردم هم استرس اتاق عمل داشتم و این مسئله اضافه شد چقد اشک ریختم واقعا برای کسی ایشالله پیش نیاد 😭😭