زایمان طبیعی من…
اینجوری شد که….
شغل شوهرم یه جوری بود که مجبور بودش هر چند وقت یه بار هی بره ساری و بیاد…منم تو استارا غریب بودم
بهش گفتم ک بابااا دردم بگیره چی؟؟؟ دیگه ماه نهم خطر داره🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️…گفتم منم ببر ساری با خودت!
اقا منم بلند شدم رفتم ساری چند شب هتل بودیم تا یه خونه نزدیک محل کار همسرم پیدا کردیم چند روزم اونجا بودیم..تو ۳۸ هفته و ۵ روز بودم که احساس کردم یه کوچولو درد پریود دارم ولی کفتم حتما طبیعیه دیگه! بعد رفتم دستشویی احساس کردم بجز ادرار یه چیز دیگ ازم بیرون ریخت بعد هی خودم و شوهرم میگفتیم نه بابا توهمه چیزی نیس..دیگه دراز کشیده بودم تو گوشیم بودم شوهرمم خواب بود ساعت ۱۱ بود.احساس کردم یکم دیگه آب ازم اومد سریع بلند شدم لباس زیرمو دست زدم دیدم خیسه ب همسرم گفتم پاشو پاشو حس میکنم کیسه ابم…هنوز جملم کامل نشده یهو اندازه یه لیوان اب ریخت بیرون..یه لحظه هول شدیم ولی بعد خودمو جمع کردم گفتم عیب نداره دیگه داره دنیا میاد ۲ ساعت وقت داریم برسیم بیمارستان..همسرم گفتش کدوم بیمارستان؟ گفتم یه بیمارستان نیمه دولتی هست توی ساری بهم گفتن خوبه ..سرچ کردیم دیدیم یه ربع فاصله داره…پا شدیم دوتایی رفتیم بیمارستان خودمون خندمون گرفته بود ب وضعیتمون…رسیدیم ببمارستان من یه کوچولوووو درد داشتم دوتا پرستار خیر ندیده اونجا بودن گفتن بخواب تا معاینه کنیم !!! حاالا این وسطه من ب هزاررر نفر توضیح دادم که چرا ماه نهم اومدم ساری..انگار برا تفریح رفتم..وای من همین جوری کیسه ابم اب میومد راه میرفتم شر شر میریخت…معاینه کرد گفت یک سانتی..گفتم نمیشه همسرمم پیشم باشه موقع زایمان؟ گفت اگر میخوای همسرت باشه برو بیمارستان نیمه شعبان
گفتم چقد راهه؟ گفت پنج دقیقه..گفت اون خصوصیه.
ادامه…🫤

۴ پاسخ

خب.

یادمه یه رمان خونده بودم این شکلی بود😀
عجب نینی شلوغی
قدمش پرخیر و برکت😍😍

کدوم هتل بودین منم نیمه شعبان زایمان کردم فوق العادس

اي جانم عزيزم من يادمه گفتي ميخواي بري ساري با شوهرت
خب به سلامتي انشالله
قدم ني ني مباركه 💙🥰😍

سوال های مرتبط

مامان تیامیس🤍 مامان تیامیس🤍 ۱ ماهگی
رفتم نیمه شعبان پرستاره اومد جلو در گفتش چیه؟؟؟گفتم کیسه ابم پاره شده گفتش دکترت کیه؟؟گفتم مسافرم
گفت پس نمیشه گفتم تو کوچه زایمان کنم؟ بیمارستانتون دکتر نداره؟؟ با یه حالت وحشیانه ای گفتش حالا بیا تو ب شوهرم گفت تو بمون
گفتم شوهرمم بیاد گفت نمیشه..گفت بخواب معاینت کنم گفتم الان کردن گفتن ۱ سانتم
گفت اینجا دیگه قانونای منه وقتی میگم بخواب برو بخواب😑
اقا اومد با یکی معاینه کرد یهو گفت اوه این زایمانش سخته اصلا از چیزش خوشم نیومد
گفتم از چیزم؟؟؟ گفتش از دهانه واژنت اصلا خوشم نیود سفت ضخیم پرینه ت ضخیم استخونیه..هی میگفتن نمیدونم چی چیت رو به بالاست و لگنت تنگه یه همچین حرفایی …منم هول شدم گفتم خب پس سزارینم کنید.زنگ زد یه ماما اومد شروع کرد نصیحت که ساری چیکار میکنی با این شکمت هوووف منم حوصله نداشتم دیگ هی تک تک توضیح بدم اون وسطه
بعد حالا ماماعه معاینه کرد..هر کی رسید دستشو کرد تو ما…بعد معاینه کرد گفتش نه بابا نمیخواد سزارین از اون دختره اون روزی که دیگ بدتر نیستش …من هنگ بودم چقدر اینا بیخیالن گفتم من میرم بیمارستان قبلی😐پا شدم رفتم قبلی من ساده ی اسکل به شوهرم گفتم رفتارا اونا بهتر بود شاید اگر تشخیص دادن مناسب طبیعی نیستم عملم کنن…برگشتم اونا گفت نه دیگ چون رفتی نمیشه برگردی گفتم یعنی چی😐
ادامه..
مامان آراز مامان آراز ۶ ماهگی
خب خب بالاخره نوبتی هم باشه نوبت منه که تجربه زایمانم و براتون بگم 💙
پارت اول زایمان سزارین
من چند روزی بود حس میکردم ازم آب میاد ولی خیلی نبود در حد کم بود ولی چون ترشح هم داشتم نمی‌دانستم کیسه آب هست یا نه دکترم قرار بود ۵تیر ختم بارداری بده و داد بود ولی بیمارستان قبول نمی‌کرد واسع زایمان طبیعی 🥲چون ۳۸هفنع بودم خیلی ناراحت شدم ولی دیگع چاره نبود پنجشنبه از ساعت ۲ظهر تا ۶بعد از ظهر من ورزش کردم پیاده روی رفتم بعد اومدم رفتم حموم برگشتم ساعت ۱۲ شب بود حس کردم ی‌ ابی از من اومد رفتم نگا کردم دیدم اره ب مادرشوهرم اینا گفتم گفتن دستمال بزار ببین میاد یا نه دستمال گذاشتم دیگه نیومد منم خوابیدم صب تو خواب و بیداری بودم حس کردم خیس شدم پاشدم دیدم مثل شب چن قطره افتاده بعد اون دیگه همینجوری کم کم اومد رفتم دوباره حموم و اینا اومدم دیدم بازم میاد ب همسرم گفتم گفت بریم بیمارستان چون انقد رفته بودم میترسیدم باز برم بستری نکنن زنگ زدم ب دختر عموی همسرم گفتم حس میکنم آبریزش دارم گفت برو سریع بیمارستان (دختر عموی همسرم پرستار مامایی هست) رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت بسته ای گفتم ابریزش دارم گفت من هیچی حس نمیکنم اون ترشح هست تو فکر می‌کنی ابریزشه هی اون گفت من گفتم بعد گفت برا محض اطمینان امیناشور بگیر بیا بزنم نوار قلب اینا خوب بودن همشون همسرم تست گرفت آورد زدن بعد 5دقیقع گفتن مثبتع بستری 🥲 اون لحظه هم خوشحال بودم هم ناراحت 🥲🥺
مامان مهدیار👼🪴💚 مامان مهدیار👼🪴💚 ۲ ماهگی
خب بچه ها پارت اول زایمان طبیعی #
دیشب ۲۲ مهر خیلی دلم زیارت میخواست برم حرم.با شوهرم رفتیم و کلی پیاده روی کردم شکمم خیلی سفت میشد قبلشم ۶ روز پیش معاینه تحریکی شدم بیمارستان ک قبلش ۱ سانت بودم طوری بد معاینه کرد گفت تا فردا سه سانتی .اما فرداش دوباره رفتم یه سانت بودم و دریغ از یه زره پیشرفت.روزی دو ساعت راه میرفتم ورزشا رابطه شیاف گل مغربی هر کار بگی میکردم خلاصه ۱۲ شب از حرم برگشتیم و من یکم انقباض داشتم ک تقریبا منظم بود ولی محل ندادم گفتم حتما مثل اوندفه کاذبه و شکمم سفت سفت شده بود گرفتم یه لیوان تخم شوید دم کردم با نبات خوردم اما دردم کم بود قابل تحمل بود و ماما همراهم گفت تا دردت شدید نشده بیمارستان نرو .منم‌میگفتم ولشکن نمیرم و اینکه چند روز یود ترشح داشتم ترشحات خونی کم .و ۴۰ هفته و یه روز به حساب انتی بودم.خلاصه هر کار میکردم بخوابم خوابم نمی‌برد گفتم شاید از خستگی پیاده رویه.اما نه دیدم ساعت ۴ یهو یه آبی ازم خارج شد اندازه نصف لیوان معاینه کردم دیدم سفیده شک کردم گفتم حتما کیسه آبه.راه رفتم رفتم حموم ۵۰ تا اسکات زوم قر دادم راه رفتم ظرفارو شستم گفتم اگر کیسه اب باشه بیشتر میشه یهو دیدم هی داره زیادتر میره و شلوارم خیس میشه خلاصه یکم تو خونه راه رفتم در حد ۴۰ دقیقه بعد رفتم بیمارستان و گفتم کیسه آبم پاره شده معاینه کرد یه سانت بودم همچنان و بردن و منو بستری کردن ....ادامه ...
مامان نون خامه ای مامان نون خامه ای ۴ ماهگی
پارت سه .
رسیدم اونجا گفتم من درد دارم که زودتر فرستادنم داخل دکتر معاینه کرد گفت دو سانتو نیم شدی گفتم این هممه ورزش تو ۱۰ روز فقط دو سانت پیشرفت داشتم خیلی نا امید شدم و ترسیدم که دکترم گفت عوضش بچه خییلی اومده پایین و دهانه خیلی خیلی نرمه خلاصه از مطب دکتر رفتم خونه مامانم مهمونی 😂😂 شام دعوت بودیم ماما همراهم زنگ زد که دردات شدید تر شد ؟ گفتم نههه بهتر شدم گفت حالا محض احتیاط فردا ۸ صبح برو ان اس تی بده گفتم باشه . اون شب بعد مهمونی با همسرم رفتیم پارک پیاده روی که یه انقباض دردناک دیگه ام موقع پیاده روی گرفتم دیگه اومدم خونه ساعت ۱ بود خوابیدم ساعت ۱ و نیم از درد بیدار شدم مثل پریودی بود فکر کردم بازم کاذبه اهمیت ندادم ولی دو بار تکرار شد و من بعدش خوابم برد ساعت ۲ بود که یهو گرررم شدم و سریع رفتم تو حموم دیدم شر شر داره آب میاد همسرمو بیدار کردم به ماما همراهم خبر دادم عقب ماشین دراز کشیدم و رفتیم تو راه مامانمو برداشتیم هی فاصله دردام تو ماشین کمتر میشد و دردا نزدیکای بیمارستان دیگه خیلی شدید بود تو بیمارستان وقتی رسیدم سریع معاینه کردن گفتن ۴ سانت .
مامان 🐣یاسین مامان 🐣یاسین ۱ ماهگی
خب بگم زایمانم چطور بود
من چهارشنبه معاینه شدم گفت دیگه وقته شروع بشه امشب فردا منم تیکه تیکه داشتم ولی مثل پریود چند ساعت یبار ی حالت دلدرد ریزی بعد دیگه پنجشنبه شب ازدو صبخ تا چهار هی دردم میگرفتم کفتم ادامه دار بود میرم دکتر دیگه زیاد نبود صبح رفتم بیمارستان گفت ماما داری خودش باید بیاد معاینه دیگه ب زور گفتم معاینه کرد میگف ب زور ی سانتی گفتم من چند روز پیش ی سانت بود دیشب معاینه شدم گفتن بیشتر گفت نمیدونم منم اومدم خونه دیگه ولی مثلا تیکه ای درد داشتم فقط درحد پریود اونم ن شدید اومدم تا عصر ادامه داشت ماما هم زنگ زدم گفتم گفت شب بیا باهم بریم بیمارستان شب ساعت ۸ رفتم بیمارستان خودش معاینم کرد گفت خوبه دو سه سانت بودم فک کنم حداقل بستری شدم سرم زد یکم هم امپول فشار زد توش ولی کنترل شده
اتاقم رفتیم اتاق زایمان دیگه اونجا بودیم گاهی سرم کم میکرد قطرع ریز گاهی قطع گاهی هم یکم قطرع قطره منم دردادم داشت شروع میشد معاینه ای کرد و کیسه اب زد ترکوند گفتم چرا ترکوندی زوده گفت دردات باید شروع بشه کمن دردات چون اب بچه کم بود ابی هم ک ریخت کف دستی بدون حساب انگشت بود 🥲
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۵ ماهگی
تجربه زایمان ۲ :
دیگه یه جوری شده بودم ک گاهی وقتا خونریزی داشتم . گاهی میشد لکه‌بینی گاهی هم لخته های کش‌دار ازم میومد .. درد زیر دل و کمر هم ک مثل درد پریودی بود دقیقا ..
و من همش میگفتم خب دکتر گفته طبیعیه پس چیزی نیس..
شب خوابیدم و ب شوهرم گفتم کمرمو برام چرب کرد و ماساژ داد ک دردام کمتر شد
شب تا صبح نتونستم درست بخوابم ، دردهای عجیب هی میومد سراغم ، صبح با درد شدید زیردل بیدار شدم
از ساعت ۸ و نیم ک بیدارشدم همینجوری داشتم درد میکشیدم ک ساعت ۹ با خودم گفتم بذار تایم هامو یادداشت کنم ببینم هر چند دقیقه میگیره و ول میکنه ؟! دیدم عه ! انقباضام هر ۵ دقیقه‌اس..
باز با خودم میگفتم نهههه اینا طبیعیه دکتر گفته ! هی خودمو آروم میکردم آخه خیلی میترسیدم🤦🏻‍♀️
گفتم ولش کن بذار پاشم یکم راه برم بلکه دردام کمتر بشه ! راه ک رفتم دردام شد هر ۲ دقیقه یکبار 😵‍💫
برا منشی دکترم تایم هامو فرستادم اونم ب دکتر نشون داده بود و دکتر گفته بود بگو بره بیمارستان دیگه رفتیم بیمارستان و اونجا معاینه‌ام کردن (هرچی گفتم من نمیخوام معاینه بشم گفتن نمیشه ما باید بفهمیم چند سانتی!) بعد از معاینه گفت هنوز ۲ سانتی و من وحشت کرده بودم 😵‍💫😵‍💫 ک خدایا من هنوز ۲ سانت شدم اینهمه درد دارم وای ب حال ۱۰ سانت 😫😫😫 دیگه گفت دراز کشیده باش تا ازت ان‌اس‌تی بگیرم اگه خوب بود ک برو خونه عصر بیا دوباره معاینه کنیم گفتم باشه ، چون ناهار نخورده بودم و ساعت ۲ بود تقریبا ک رفته بودم بیمارستان (صبحانه هم از درد ب زور چند لقمه نون پنیر خورده بودم) بچه زیاد تکون نمی‌خورد...
خلاصه ماماعه بهم گفت برو یه کیک و آبمیوه بخور بیا دوباره ‌ان‌اس‌تی بگیرم تا اومدم پاشم ، خیس شدم 😐😐😐 گفتم خانم بیا ببین من خیس شدم نمیدونم خونِ یا آب ..
مامان 🩷 نیهان 🩷 مامان 🩷 نیهان 🩷 ۴ ماهگی
خب خانوما اومدم تجربه زایمانم و بگم🥹
من چند روز پیش رفتم سونو آخر و بدم مثلا که متوجه شدم آب دور دخترم شده 6 با هزار استرس رفتم پیش دکترم گفت باید ختم بارداری بشی خلاصه ساکم و بستم و رفتم بیمارستان 17شهریور مشهد دکتر معاینم کرد که خیلییی درد داشت گفت من حس میکنم سفالیکه و بستریم نکردن گفتن عدد دور آب جنین که شد 5بستری میکنیم برو شنبه سونو بده اگه کم شده بود سز میکنیم فرداش من ترشح ژله ای قهوه ای داشتم گفتم حتما وقتشه اما خبری نشد و از معاینه بود فرداش که شنبه بود رفتم سونو که خداروشکر همه چی خوب بود آب دورش هم شده بود 9 دیگه گفتم خداروشکر دو هفته دیگه وقت دارم عصرش رفتم پیاده روی و خرید دیگه خوب بودم ترشح هم نداشتم دیگه صبح ساعت 9 تو جام بودم و دراز کشیده بودم که یهو حس کردم از ازم آب رفت پاشدم دیدم بعله هی داره ازم آب میرم سریع ازین نوار بزرگ ها گذاشتم و زنگ زدم شوهرم اومد و رفتیم بیمارستان اونجا بستریم کردن بیمارستان 17 شهریور اومدم خلاصه معاینم کردن چند بار تا بفهمن واقعا بریچه بچم یا نه معاینه خیلی درد داشت دیگه بهم سوند وصل کردن همون لحظه یه سوزشی داره و چندشه بعدش دیگه اصلا متوجه نمیشی