سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۶ ماهگی
من دیگ کلا نا امید شدم و گفتم دیگ برای معاینه خودم اذیت نمیکنم تا 41 هفته که برم با سوزن فشار زایمان کنم
تا دیگ توی 39 هفته 2 روز رفتم باز معاینه که بهم گفت 2 سانت شدم و خیلی خوبه برات معاینه تحریکی انجام میده ان شاء الله ک تا آخر هفته زایمان میکنی،من همون روز شرایط پیاده روی نداشتم و شبش عقد دوستم دعوت بودم،من بعد معاینه درد های خفيف داشتم تا اینکه رفتم خونه آماده شدم برای مراسم عقد ،توی مراسم هم درد هام همینطور داشت بیشتر میشد من بهش خیلی توجه نمیکردم و تا آخر مراسم دیگ دردام منظم شده بود 7 دقیقه ی بار 5 دق ی بار
دیگ مراسم که تمام شد دردام خیلی زیاد شده بود در حدی ک به 4 دقیقه ی بار رسیده بود،شوهرم گفت تا بریم بیمارستان گفتم نه صبر کن صبح میریم تا دردام بیشتر بشه هنوزم میتونم تحمل کنم دیگ ساعت 3 اون خوابید من بیدار بودم و بخاطر دردا خوابم نمی‌برد و باز گفتم تحمل میکنم تا صبح که شیفت بیمارستان عوض بشه بعد میرم ،دیگ ساعت 6 بود که دردا غیر قابل تحمل شده بود و پشت سر هم و من دیگ تحمل دردام نداشتم،شوهرم بیدار کردم گفتم پاشو صبحانه بخوریم و بریم بیمارستان،اینقدر بی حال بودم که نتونستم حتی صبحانه بخورم
پاشدم آماده شدیم رفتیم سمت بیمارستان
ادامه تاپیک بعد😥
مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب بلاخره بعد چند روز فرصت کردم تجربه زایمانم رو بنویسم گفتم شاید ب دردتون بخوره .
خب من ۳۷ هفته و ۵ روز بودم و تا این هفته اصلا هیچ‌ ورزش یا پیاده روی نداشتم فعلا شروع نکرده بودم ک ورزش کنم یا چیزی بخورم برای باز شدن دهانه رحم میگفتم فعلا زوده وقت هست .اینم بگم از وقتی وارد ماه نهم شده بودم دردهای ریز پریودی داشتم ک خیلی کم بود ‌.۱۲ ادریبهشت شب بود ساعت ۱۱ اینا احساس دلپیچه داشتم فکر میکردم چیزی خوردم بخاطر اونه دلپیچه گرفتم یکم کمر‌ درد هم داشتم ک دردش اصلا در اون حد نبود ک بخام فکر کنم وقت زایمانمه .
خلاصه شب خابیدم ولی اصلا توی شکمم یجوری بود نمیتونستم خوب بخابم تا اینکه ساعت ۶ صبح با درد بیدار شدم فهمیدم درد زایمانه ولی خیلی کم بود با خودم گفتم بزار دردم ک زیاد شد برم بیمارستان خلاصه شوهرم و بیدار نکردم بلند شدم سرپا راه میرفتم از درد
دردم زیاد شده بود ولی خب چون اینجا توی گهواره خانوما گفته بودن درد رو تو خونه بکشین بعد برین بیمارستان بخاطر همین نرفتم گفتم بزار شدید بشه ک رفتم بستریم کنن .هر پنج دقیقه میگرفت ول میکرد ولی قابل تحمل بود
تا اینکه ساعت ۷ کیسه آبم پاره شد همون لحظه ک آب ازم اومد دردم خیلی شدید شد جوری ک کنار همسرم دراز کشیده بودم دستمو رسوندم بهش چنگ زدم از قیافم فهمید گفت بریم بیمارستان گفتم بریم .اصلا نمیتونستم از شدت درد از جام تکون بخورم ب زور لباس پوشیدم حالا ساعت ۷ صبح هم مگه آژانس یا ماشین پیدا میشد ک ما رو ببره بعد پنج دقیقه اینا آژانس اومد بیمارستان نزدیک بود رسیدیم دیگه راه رفتن هم برام سخت شده بود دردم هر یک دقیقه میگرفت ول میکرد رفتم زایشگاه گفتم کیسه آبم پاره شده

*ادامه رو پایین میزارم لایک کنید بالا بمونه *
مامان میران مامان میران ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان ماهان مامان ماهان ۹ ماهگی
سلام خانما من۱۱روزه زایمان کردم خواستم تجربه زایمانم رو با شما درمیون بزارم من زیاد ورزش نکردم درطول بارداری ولی تحرک داشتم یه روز درمیون هم پیاده روی داشتم درحدیه ربع بیست دقیقه حرکت پروانه رو تو خونه خیلی میرفتم و اینکه چهاردستو تو خونه راه میرفتم شب راطه داشتم صبح ساعتا۵و نیم بیدارشدم دیدم درد دارم یکم ولی کم بودو غیرمنظم دیگه گفتم شاید ماه درد۳۸هفته۵روز بودم تا ساعتای۹زمان گرفتم دیدم داره کم کم منظم میشه با همسرم رفتم بیمارستان گفتن۳سانتی راه برو تا دکتر بیاد معاینه کنه منم پله رفتم رو جدول راه رفتم اسکات زدم دیگه وقتی رفتم دکتر اومده بود ساعت۱۰ونیم ۵سانت شده بود دردام شدتش بیشتر شده بود دکتر بهم گفت روند زایمانم سریعه یه نیم ساعت یه ساعت آخر دردم خیلی زیاد بودساعت۱۲و۲۰دقیقه زایمان کردم پسرم۳۴۰۰وزنش بود کلا از زایمانم راضی بود خیلی درد نکشیدم کل ساعتایی که درد داشتم۶ساعت بود اونم قابل تحمل امیداورم شماهم زایمان خوبی داشته باشی.