پارت دو.تجربه زایمان
اون روز تا ظهر من دردی نداشتم ولی لک خون میومد هنوز. ظهر به شوهرم گفتم بریم بیمارستان. رفتیم معاینه کرد گفت هنوز دوسانتی. من اول میخواستم برم بیمارستان شریعتی.. بعد دکتر ک اومد دوباره معاینه کرد شده بود 4سانت تو فاصله 45دقیقه.منم همچنان درد نداشتم یعنی درد خفیف عین ماه درد داشتم
به دکتره گفتم من زایمان اولم سخت بوده با دستگاه بود.. دیدم خانم دکتره گفت پس اینجا نمون برو یه بیمارستان دیگه مثلا 7شهریوره امکاناتش از اینجا بهتره. ماما هم بهم گفت الان دهانه رحمت خیلی نرمه زودتر برو ک تو ماشین زایمان نکنی چون تو فاصله کم شد 4سانت.منم هول شدم به شوهرم گفتم و راه افتادیم به سوی بیمارستان شریعتی. تو ماشین شوهرم میخندید میگفت یعنی تو الان میخوای زایمان کنی اینجور سرحال نشستی تو ماشین ..

۱ پاسخ

شکا معاینه لگن شده بودی ؟ کلا لگنت خوب بوده برای زایمان طبیعی یا نه معمولی

مقالات مرتبط

بهترين زمان نزديكی پس از زايمان طبيعی
بهترين زمان نزديكی پس از زايمان طبيعی
تقویت عضلات شکم پس از زایمان
راه‌های تقویت عضلات شکم پس از زایمان
رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران
مراقبت از بخیه زایمان طبیعی
مراقبت‌های لازم از بخیه زایمان طبیعی

سوال های مرتبط

مامان آرش و آیدا🤰 مامان آرش و آیدا🤰 روزهای ابتدایی تولد
پارت سه.. تجربه زایمان..
دیگه ساعت 4راه افتادیم ترافیک بود. تو ماشین داشت دردا شروع می‌شد. شوهرمم گازشو گرفته بود. مسخره بازی می‌کرد میگفت زائو دارم برین کنار😂😂دیگه ساعت 5رسیدیم بیمارستان. راستی قبلش زنگ زدم به ماما همراهم داستان گفتم. گفت تو برو من الان اومدم. از من جلوتر رسیده بود بیمارستان.بنده خدا.. تا من رفتم سریع اومد کمکم تا نوار قلب گرفتن و معاینه کردن گفتن سه سانتی هنوز. گفتم اونجا گفتن 4سانته هی داره میاد پایین☹️خلاصه من شرایطم گفتم و بستری شدم.. دیگه کار ماما شروع شد. خیلی کم درد داشتم. دکتر اومد شرایطم گفتم ک زایمان اولم چطور بوده. به ماماها گفت این خانم هیچی بهش تزریق نکنین تا به روال خودش زایمان کنه..
خانم ماما شروع کرد ورزش دادن به من.. طب سنتی می‌گرفت. مثلا وسط انگشتام فشار میداد. مچ پاهامو.. فشار میداد. دردام داشت بیشتر می‌شد ساعت 8 بود
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان تیـــام (کُنجد) مامان تیـــام (کُنجد) ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🤰🏻
پارت اول🙋🏻‍♀️

سه شنبه نوبت دکتر داشتم
دیگه ۳۸ هفته و ۴ روزم بود و آقا تیام قصد اومدن نداشت

برای چکاپ ۳۶ هفته که رفته بودم،دکتر معاینه کرده بود واحتمال داد که تا ۳۸ هفته زایمان میکنم

خلاصه رفتم دکتر، به شوخی گفتم چرا پس نمیاد من دو هفته اس ساکشو گذاشتم پشت ماشین😂
گفت میخوای زایمان کنی؟ گفتم اره
و یه معاینه دردناک شدم و گفت همین الان برو بیمارستان تا منم بیام😁
زنگ زد بیمارستان هماهنگ کرد، نامه بستریمو داد و با مامان و بابا و همسرم رفتیم بیمارستان😁.
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان جوجه پنبه مامان جوجه پنبه ۴ ماهگی
زایمان طبیعی
قسمت سوم
صبح شد و من وارد ۴۱ هفته شده بودم
یعنی ۴۰ هفته و یه روز بودم دردام بیشتر شده بود همسرم گفتم باز بریم بیمارستان ولی گفتم هنوز زوده رفتیم سنو من تو سنو درد داشتم دردام یه خورده منظم شده بود ولی فاصله درد ها هنوز خیلی نزدیک به هم نبود من تو نوبت سنو رو صندلی بودم هر چند دقیقه یه بار انقباض داشتم ولی تحمل میکردم انگار نه انگار درد زایمان بود راحت اومده بودم سنو و کسی اصلا متوجه نمیشد من درد دارم چون واکنشی نشون نمی‌دادم
بلاخره اسم منو خوندن رفتم تو سنو دادم
همه چیز خوب بود
برگشتیم خونه همسرم باز گفت بریم بیمارستان و من گفتم صبر کنیم بلاخره ظهر شد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 𝐒𝐞𝐥𝐢𝐧🧚‍♀️ مامان 𝐒𝐞𝐥𝐢𝐧🧚‍♀️ روزهای ابتدایی تولد
سلام خانوما میخام از تجربه زایمانم بگم من ۳۵ هفته با وجود اینکه سرکلاژ بودم و استراحت رفتم بیمارستان فهمیدن دهانه رحمم دوسانت بازه ک سرکلتژ باز کردن و گفتن ک زایمان میکنی ک خوب خداروشکر ۳ سانت شدم و ۳ سانت موند آمپول بتا و قرص خوردم تا دوهفته ۳ سانت بود تا اینکه حس میکردم شکمم سفت میشه هی اول نمیخاستم چیزی بگم چون ۳۷ هفته بودم هنوز ولی شوهرم گفت به ماما بگو یوقت چیزی نشه ک گفتم و ماما گفت بیا معاینه کنم ببینم چند سانتی معاینه تحریکی نیس ک زایمان کنی خلاصه رفتم معاینه کرد گفت دهانه رحمت خیلی نرمه سر بچه اومده پایین خون هم اومد حین معاینه ک ماما گفت امروز زایمان میکنی ک من خیلی استرس گرفتم اومدم خونه هی کمرم می‌گرفت و شکمم سفت سفت میشد تا اینکه شب رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن همون سه سانتی هفتتم کمه دیگه با رضایت خودم اومدم خونه گفتم شاید تا یک هفته زایمان نکنم چرا بمونم شب خوابیدم صبح گفتم پاشم کارامو بکنم مگه دردم یادم بره شاید ماه درده ساک و همه وسایل بیمارستانم آماده کرده بودم از قبل دیدم دردام هی دارن بدتر میشن میگیره و ول میکنه درد کمر و زیر دل باهم همراهش شکمم سفت میشد از درد پاهام انگار بی حس میشد ک گفتم نه این درد دیگه خیلی زیاده طبیعی نیس😅گفتم نکنه تو خونه زایمان کنم به شوهرم زنگ زدم هنوز ناهار نخورده بودم ساعت دو بود به ماما هم خبر دادم گفتم دردام یک دقیقه ایه گفت سریع برو بیمارستان ک رفتم معاینه شدم گفتن ایول ۵ سانتی امروز زایمان میکنی
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان آدرین و آرین 💑 مامان آدرین و آرین 💑 ۱ ماهگی
شرمنده بچم بیدار شد تا بهش شیر دادم

با مامانم رفتیم دکتر من روز قلبش رفتم بیمارستان واسه تشکیل پرونده ولی معاینه نکرد گف تا 39 هفته نشی نمیکنم اومدم دکتر بهش گفتم اینجوریم گف تا الان معاینه شدی گفتم ن گف بخاب معاینه کنم تا معاینه کرد گف پاشو برو بیمارستان سه سانتی تو گفتم په چرا درد ندارم گف همین اسهال استفراغ ک هستی نشونه زایمانه اومدم خونه زنگ زدم شوهرم بیاد بریم بیمارستان رفتم اونجا ساعت 6/3۰ عصر بود تا رفتم هی تو راه هم بالا آوردم هیچی جوون نداشتم بیحال بودم کلا فشارمو گرفت آن اس تی گرفت معاینه کرد گف اره انقباض هم داری ولی من درد نداشتم تا ساعت 8/3۰نیم همینجوری درگیر کارای بستری و اینا 9 رفتم داخل اتاق زایمان هیچ دردی نداشتم اصلا دراز کشیدم گفتم استراحت کنم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان راوین 💙 مامان راوین 💙 ۱ ماهگی
#زایمان طبیعی ۲
ماما زنگ زد گفت ساعت پنج بیا بیمارستان چون ترشح هم داری خیلی.
چون درد نداشتم خیلی .صبر کردم شیش و نیم راه افتادیم تایم دردم شده بود هر پنج دیقه
رسیدم بیمارستان معاینه شدم پرستار گفت پنج سانتی درد نداری؟ گفتم ن
ماما همرام اومد ورزش رو شروع کردیم باهم از هفت تا هشت و نیم باز معاینه کرد گفت هشت سانتی عالی
دکترم تو راه بود گفت کیسه ابشو نزن من بیام
اومد خودش زد بعد باز رفتم رو توپ ورزش و اینا
تا ۹ شد گفت فول شدی بیا رو تخت زایمان
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آیگل مامان آیگل ۳ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت دو

دکتر گفت برو راه برو تا حداقل 6سانت بشی اومدم خونه از راه پله رفتم بالا اومدم پایین نفسای اخرم بود رفتم حموم اسکات زدم فشارم13نیم شد حساس میکردم میمیرم کیس ابم سوراخ شد شلوارم خیس می شد به مامانم گفتم گفت برو مرکز نشون بده رفتم معاینه شدم گفتن رحمت5سانته ولی بچه بالاست سری برو بیمارستان داشتم از درد میمردم دیگه نای هیچی رو نداشتم رفتم بیمارستان
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان هویج خانوم💗 مامان هویج خانوم💗 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم

دیگه اومدم خونه ولی درد هام داشت شدت میگرفت و شکمم خیلی سفت میشد انقباض هام دردناک بود.یک ساعتی میشد ک از بیمارستاناومده بودم . ساعت 12ظهر بود. مادرشوهرم اومد خونه مون دید دردهام داره شدید میشه یعنی وقتی میگرفت دلم میخواست گریه کنم. رفتم سرویس دیدم خون ریزی دارم. به مادرشوهرم گفتم سریع گفت بریم بیمارستان. پس رفتیم تا رسیدیم ساعت دو شد. ماما گفت توکه همین چند ساعت پیش اومدی گفتم خیلی درد دارم خون ریزی هم دارم گفت خون ریزی بخاطر معاینه بوده گفت دراز بکش که دوباره معاینه کنم. معاینه کرد گفت 5سانتی. سریع بستری میکنیم. با این همه درد خیلی خوشحال شدم.
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۱ ماهگی
پارت چهارم
دیگه ساعت نزدیکای 10 و نیم شب بود وسایلم جمع کردیم یه لیست خوراکی ماما فرستاده بود گرفتیم و رفتیم به سوی زایشگاه شوهرم بیشتر از من استرس داشت طفلی دیگع ماما زنگم زد گفت کجایی گفتم الان رسیدم بیمارستان اونم گفت که تو راهه و داره میاد من با خواهرشوهر بودم دیگه رفتیم تو زایشگاه و شوهرمم نشست توی بیمارستان چند دقیقه ای شد و ماما آمد رفتیم توی اتاق مخصوصی که خیلی تجهیزات داشت از همه نطر کامل بود.. اصلا احساس خوبی نسبت به اتاق نداشتم ترسیده بودم اما باهاش کنار آمدم و کم کم حالم بهتر شد...
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آریا مامان آریا ۳ ماهگی
سلام
من یه ماما خصوصی گرفتم
از آخر آبان بهم میگه بیا بزایونمت!
دقیقا همینطوری
گفتم من هنوز وقت دارم سر بارداری اولم دردم گرفت تو خونه دردام کشیدم
اصرار که بیا معاینه
معاینه هم شدم گفت اوکیه اوایل آذر بیا بریم بیمارستان زایمان کنی راه برو و گل مغربی ورزش انجام دادم دردم نگرفته
حس خوبی بهش ندارم اصلا چون از آشناهای مامانم هم هست روم نشد گفتم من اون بیمارستان نمیام بیمه ام به مشکل خورده گفت چقدر خسیسی بیا دیگه بزایونمت
من هنوز تاریخ انتی وقت دارم سر بارداری اولم هم دقیقا تاریخ انتی زایمان کردم صبر کنم و به حس ام اعتماد کنم یا به این خانم🥲
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان دختر نازم♥️💖🧁 مامان دختر نازم♥️💖🧁 ۱ ماهگی
قسمت اول زایمان
نوبت دکتر داشتم. ک عصر رفتم و یک سونو برام نوشت چون ۳۹هفته و۶روز بودم. و دقیقا تاریخ زایمانمو ۱۱زده بود. یعنی همین روز.
خیلی هم اذیت بودم از پا درد وکنر درد وهمه چی.
ب خانم دکتر گفتم برم برای زایمان منو بستری میکنن یا ن ؟
گفت پس بزار معاینت کنم.
معاینم کرد ک هنوز یک سانت ونیم بودم. خانم دکتر گفت ن هنوزی برو خونه دردات شروع شد برو ببمارستان. اما شوهرم خیلی دلش میخواست ک زایمان کنم راحت شم چون میدونه خیلی درد دارم ...
گفت بریم بیمارستان اما ب اصرار گفتم ک برگردیم خونه وورزشامو انجام بدم فردا بیایم اما قبول نکرد وگفت ن باید امشب زایمان کنی.
منم میگفتم ک منو بستری نمیکنن امشب. اما هی میخندید 🙃
اول رفتیم بیمارستان دولتی امیر کبیر.
اینحا ساعت ۱۲شده بود. ک خیلی خیلی بد اخلاق بودن و میدیدم با زنا بقیه چطور بد اخلاقی میکردن ومعاینشون چطور بد بود. ک. دعا میکردم من اینجا بستری نشم. خیلی استرس گرفتم از داد زدناشون ورفتار بدشون.
اما شوهرم نداشت ک بیام بیرون 😅
امد سمتم پرستارشون وگفت امدی برا زایمان گفتم بله اما درد ندارم.
گفت کباید معاینت کنم. اینجاااا دلم یعنی از ترس محکم محکم میتپید.
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آنیدا جون مامان آنیدا جون ۱ ماهگی
سلام خانما گلم من امروز رفتم بیمارستان بر معاینه گفت سه ستنت دهانه رحمت باز شده یه کوچولو از دیشب درد هم دارم بعد از معاینه از م خون اومد یعنی به نظرتون آمده زایمان شدم خانم دکتر برام نامه بستر نوشت ولی من نرفتم جون درد نداشتم اونقد برام یه رهنمایی کنین لطفا 🙏🏻 نمیدونم چیکار کنم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان بلوبری مامان بلوبری روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی پارت ۴ مادرشوهرمم باهام بود تو اتاق زایمان هی آبمیوه و انرژی زا میداد بهم گلوم‌شده بود مثل چوب خشک ک هرچی میخوردم انگار ن انگار تا ساعت ۲ همین روال بود دوباره ماما اومد معاینه کنه من دوباره قسم و آیه توروخدا معاینه نکن دیگه با زور دوباره معاینه کرد گفت دو سانت شدی درد هام بیشتر شده بود ولی قابل تحمل بود یه آبی با سرنگ تزریق کرد توی رحمم ک انگار زغال داغ کردن تو واژنم خیلی میسوخت گفت این کمک میکنه دهانه رحمت نرم بشه خلاصه گفت برو دوباره ورزش و سجده ساعت ۴ بود زنگ زدم شوهرم بیاد ماما گفت یه آب زعفرون غلیظ هم بگو بیار بخوری دیگه مامانم و شوهرم با هم اومدن من دردهام بیشتر شده بود و دیگه جون نداشتم از درد معاینه ک بسکه معاینه کرده بودن و من جیغ زده بودم خوابیدم رو تخت یه چرت زدم ماما گفت اگه همکاری کنی تا ساعت ۸ زایمان کردی دیگه شوهرم اومد شروع کرد به ماساژ دادن و حرف زدن و مسخره بازی دراودن تا من دردهام یادم بره تا شوهرم اومد و ماساژ شروع کرد بعد حدود یک ساعت ماما اومد دوبارعه معاینه گفت ۴ سانتی عالیه کاش شوهرت زودتر اومده بود خیلی داره بهمون کمک میکنه بدنت داره خودش هورمون ترشح میکنه تا زودتر زایمان کنی با یه میله حدود بیست سانتی کرد داخل واژنم و کیسه آبم پاره کرد تخت پر آب شد و خون یه آب گرمی ازم خارج شد دوباره با سرنگ دارو زدن داخل واژنم و داد و بیداد من رفت هوا خیلی میسوخت و درد داشت بدنم لرز افتاده بود بهش دندونام روهم نمی موندن تمام جونم میلرزید انگار دیگه تو این دنیا نبودم انقد حالم بد بود ماما گفت اشکال نداره طبیعی علاوه بر لرزشدید تهوع هم گرفته بودم من کلان از تهوع میترسم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان آرسام ورۻا مامان آرسام ورۻا ۱ ماهگی
میخام تجربه زایمان طبیعی بزارم بخونین خیلی کمک کننده هست بنظرم. زایمان طبیعی پارت ۱سلام دوستان من ۳۹هفته ۴روز بودم و چند شب بود که فشار خیلی به مقعدم می اومد و به شوهرم گفتم گفت فردا برو یه چکاب بکن خوته تو من صبح با خواهرم شوهرم رفتم بیمارستان ماینه لگن پرستار اومد ماینه کرد گفت دوسانت خوب هستی برو پیاده روی کن اگه شدی ۳سانت بستری میکنم من فهلا آزمایش هامو نشون نداده بودم آزمایش ها مو دادم بهش و دید کم خونی شدید دارم زنگ زد به دکتر شرایط مو گفت دکتر گفت سری بستری کنید.... کم خونیم رو ۷بود دیگه بودن درد بستری شدم پرستار گفت بهم تا بهد ظهر زایمان میکنم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
«پارت اول زایمان طبیعی »

روز شنبه بود رفتم مطب دکتر ویزیت گرفتم اولین نفر بودم

خداروشکر دکتر زود اومد فقط من بودم تو مطب هنوز کسی نیومده بود سریع رفتم داخل معاینه شدم گفت دو انگشت بازشده اگر دردات زیاد شد برو بیمارستان خونریزی داشتی برو بیمارستان شکمت سفت شد برو بیمارستان ولی اگر همینجوری بودی فردا ساعت هشت صبح برو بیمارستان بستری شو 🥹
مشاهده ۳ پاسخ دیگر