۱۰ پاسخ

ببخشید ولی عن بچت تو‌خانواده شوهرت .
ببین چی حالتو خوب میکنه ،
کیا بهت روحیه میدن .
تنهایی یا شلوغی حالتو بهتر میکنه؟
با مشاور تلفنی در تماس باش .
فیلمای طنز نگاه کن.

وای من ـاز الان فوبیای خانواده شوهر دارم،دوس ندارم ببینمشون از بزرگـ تا کوچیک شون.چون چرت و پرت این مدلی زیاد میگن.فقط مامانمـ میخوام

متاسفم بابت رفتار زشتشون چقد زشت واقعا اونم برای مادری که کلی چالش های ۹ماه بارداری رو گذرونده بعدشم زایمان و دردای بعدش که اطرافیان خیرسرشون تشریف بیارن برای چشم روشنی و اظهار نظرای بیخود کی این فرهنگ عوض میشه واقعا خدا میدونه بزرگ ترین درد ما همین بی فرهنگیه ❤️❤️از همسرت بخواه که حمایتت کنه و تا اونجا که میتونی تو این دوران حداقل تا ۴۰روز بعد زایمانت از ادمای سمی دور باش و اولویتت حال خودت باشه که انرژی داشته باشی به گل پسرت برسی عزیزم 🥰😘قوی باش این دوره هم میگذره و بی شک شما بهترین مادی واسه پسرت و دلسوز تر از هرکسی واسش خودتی قطعا

چقد منی🥺

وای منم دقیقا همینه

خستم خاهر خسته
منم روزای اول مثل تو بودم
الان گریه‌ نمیکنم ولی از مهمون و مزاحمتها خستم

دقیقا منم مثل خودتم
دلم گرفته
دلم میخواست خونه مادرم باشم فقط یکی بهم برسه و من فقط بچه داری یاد بگیرم و ب بچه ام فکر کنم
ولی چ فایده همسایه مامانم هستم
میان خونم بهم سر میزنن
ولی کارای خونه
لباس شستن
ظرف شستن
آشپزی و بچه داری با خودمه
مامانم کمک کارمه
ولی میاد سر میزنه
تو حاملگی دلبسته شوهرم شدم ولی بعد زایمان ی حس دلخوری و کینه بهش پیدا کردم ک‌اصلا نمیتونم تو روشم نگاه کنم
احساس میکنم با تموم تلاشش ولی درکم نمیکنه
دلم میخواست مثل خواهرام یا مادرم کاملا پیشم بود یا من پیشش بودم
ولی اینطوری نیست
مادرم بیچاره کم نمیزاره ولی من کلا دلگیرم
خسته ام از کارای خونه
مخصوصا ک بچمم هفته اول زندگیش کلا درگیر بیمارستان و دکتر بود تو روحیه ام خورد
چیزایی ک‌ب سر تو رفت ب سر منم رفت مخصوصا شیردهی تو روز اول

من خودم الان باردارم ولی به شدت به هم ریخته

چقدر منی

تا یه ماه چهل روز افسردگی طبیعی بعدش اوکی میشید خصوصا اینکه روتین بچه دستتون میاد با این حرفا که مامان پرانرژی میخواد و …. خودتو اذیت نکن طبیعی این چیزا

سوال های مرتبط

مامان رادمان جون مامان رادمان جون ۲ ماهگی
سلام مامانا
من یه عذاب وجدان و ناراحتی دارم.کاشکی یه چیزی بگین آروم بشم.خودم هر کاری میکنم نمیتونم خودمو آروم کنم.
من چون توی ۳۵ هفته و دو روز کیسه آبم پاره شد و مجبور شدم زایمان کنم با اینکه وزن بچم تو سونوها داشت خوب پیش میرفت و کاملا نرمال بود ولی چون ۲۰ روز زودتر به دنیا اومد وزنش یکم کم بود.پنج روز هم تو دستگاه بود.من قبل از این ماجرا فکر میکردم خیلی شیر زیادی خواهم داشت و بیشتر شیر خودمو میدم.ولی به خاطر استرس زیادی که بهم وارد شد و پنج روز پچم پیشم نبود با اینکه روزای اول شیرم زیاد بود ولی نتونستم به بچم زیاد شیر بدم.و چون وزنش کم بود دکتر گفت حتما باید شیر خشک بدی که وزنش بیاد بالا. خلاصه من مرتب شیر خشک میدادم تا بچم وزنش نرمال بشه.وکارم همش گریه بود روزای اول.و پسرم اصلا سینمو نمیگرفت.
حالا دیگه شیر اونقدر زیاد نیست و بچه عادت کرده به شیشه شیر.شیر هم میدوشم ولی خیلی زیاد نیست.واقعا ناراحتم که نتونستم شیر خودمو درست بدم.چکار کنم با این عذاب وجدان.هر چی هم میخورم شیرم زیاد نمیشه.همش میگم نکنه به خاطر کم خوردن شیر مادر در اینده پسرم مشکلی داشته باشه. خیلی از اطرافیان هم اصلا درک نمیکنن و مرتب میگن شیر خودتو میدی دیگه؟ با اینکه خودشون زن و مادر هستند ولی درک نمیکنن که اون فشار عصبی چه بلایی سر من آورد.الانم عذاب وجدان کم شدن شیرم خیلی اذیتم میکنه.واقعا باید چکار کنم
مامان ماهلین🧚👶🫀 مامان ماهلین🧚👶🫀 ۴ ماهگی
خانوما من دخترم دیگه کاملا شیرخشکی شد و انقد سینمو نگرفت که شیرم خشک شد من همه تلاشمو کردم ولی نشد😞من خیلی حس بدی دارم حس میکنم من اصلا مامان خوبی براش نیستم حس ناکافی بودن تمام روانم بهم ریخته همین الان دارم با اشک مینویسم من اصلا حالم خوب نیست و افسردگی که تو بارداری داشتم بعد از زایمان بیشتر شده همش غمگینم رو بچم بشدت حساس شدم هی نفساشو چک میکنم هی میترسم بچم خدای نکرده چیزیش بشه اصلا حال و حوصله ی هیچی رو ندارم و فقط کارم شده گریه حتی حال ندارم برم دکتر با اینکه شوهرم خیلی خوبه خیلی هوامو داره خیلی دلداریم میده و همش داره سعی میکنه از این حال درم بیاره ولی بازم من حالم خوب نمیشه و حس میکنم ن میتونم مادری خوبی برای بچم باشم ن همسر خوبی واسه شوهرم و اینکه دیگران هی نظر میدن که چرا داری ب بچت شیرخشک میدی چرا تو اینجوری میکنی مگه فقط تو مادری و بچه اوردی و.... این درک نشدن از طرف دیگران هم بیشتر کلافه م میکنه و حس بوچی میکنم ولی بخدا که دست خودم نیست کاش یکی بود درکم میکرد😔