۹ پاسخ

عزیزم نگران نباش.اینا همش میگذره.اتفاقا مادر خیلی خوبی هستی که کل تایمت و وقف پسرت کردی.و همچنین همسر خوبی هم هستی چون تونستی گل پسرت و تو وجودت پرورش بدی و الانم با تمام توانت داری از ثمره عشقتون نگهداری میکنی.اینم بدون تو تنها کسی نیستی که همچین شرایطی براش پیش اومده.آخرین نفرم نیستی.برای خیلی از خانوما این اتفاق میوفته و طبیعیه.به خودت سخت نگیر به زمان نیاز داری تا روحت و جسمت و زندگی جدیدت باهمدیگه هماهنگ بشن.

عزیزم همه مثل هم هستیم ... شما تازه زایمان کردید... خسته هستید واقعا چه انتظاری داری از خودت... تو فوق العاده ای که ۹ماه فرزندت در دلت بود و طاقت آوردی الان هم فقط به فرزندت برس ... اصلا به هیچی فکر نکن کم کم همه چیز درست میشه و زندگیتون روال عادی میگیره و میتونی به خونه و زندگیت برسی... خداروشکر که همسرت کنارته چی از این بهتر ! ....

به یکی بگو بیاد کمکت یا حداقل کارای خونه را برات انجام بده. برا کولیک هم بگرد یه دکتر خوب پیدا کن. من دوستم همینطور بود گفت هردکتری بردمش بی فایده بود تا اینکه یه جایی پیدا کرده بود کاملا خوب شده بود. البته ما اصفهانیم

منم همینجوری هستم نگران نباش ولی رفته رفته دارم عادت می کنم زود خودت رو نباز منم بعضی وقتا کم میارم ولی بلند میشم سعی می کنم بهترین باشم

عزیزم وضعیت منم همینه همش گریه میکردم میگفتم شدم مثل کارتون خوابا حتی وقت نمی‌کردم مو شونه کنم ده روز یبار حموم میرم همش خونه بهم ریخته اس ناهار زیاد میذارم که شبم شام باشه نمازهام قضا میشه یا آخر وقت میخونم ولی خداروشکر بچه هامون سالمن کنارمون بچه بزرگ بشه یادش نمی‌مونه خونه تمیز بوده یانه فقط لحظه های که باتو گذرونده یادش میمونه الان بچه هامون بهمون نیاز دارن وقت اینکه به بقیه چیزها برسیمم میرسه

نگران این چیزا نباش بچه منم همینجوری لولیک داره ولی با عین حال حالتو بد نکن چون نگرانی و استرس اینجور تلقینا بخودت رو شیرت تاثیر میزاره و بچه دل دردش بیشتر میشه همه ما این روزا رو داریم تو هم همسر خوبی و همه مادر خوبی هستی الکلی واسه خودت اراجیف نباف

درست میشه عزیزم

عالی هستی عااالی

عزیزدلم،خوب میشه،اینوهمش بخودت بگو.
براتمیزی گازوخونه میتونی هفته ای یروز چندساعت بگی یه نفربیاد

سوال های مرتبط

مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۲ ماهگی
سلام مامانا من حدود بیست و چهار روزه زایمان کردم ولی یک شب با شوهرم خوابیدم یعنی در کل منظورم این هستش که خیلی من شوهرم از هم سرد شدیم من نه ها شوهرم آخه بعد این همه روز دو شب پیش کنارم خوابید اونم با اسرار خودم بعد فردا شب دو باره جاشو ازم جدا کرد وقت میپرسم میگه دختر زیاد گریه می‌کنه نمیتونم بخابم آخه مگه تنها دختر منه مگه تنها من خواستم به دار بشیم و اینکه بگم یک پسر سه ساله هم داریم که من و خیلی بهش وابسته هستم اونم همینطور نمی‌دونم چیکار کنم اگه شوهرم کنارم بخوابه نمی‌دونم پسرمو کجا بخوابونم نمیخام ازم دور بخوابه چون همیشه یه طرفم پسرم بود یه طرفم باباش ولی الان یه طرف دخترمه یه طرفم پسرمو میخابونم نمی‌دونم چیکار کنم اگه شوهرمو زیادی اسرار کنم پیشم بخوابه باید پسرمو جاشو جدا کنم و خود شوهرم بخاطر که بی خواب نشه نمیاد پیشم بخوابه ولی اگه همینطور پیش بریم خیلی از هم دور میشیم بنظر شما چیکار کنم که نه شوهرمو از دست بدم نه پسرمو از خودم دور کنم بخصوص حالا که یک آبجی هم داره و بهش حسودی می‌کنه