تجربه زایمان
۳۷ هفته تمام

دیروز ساعت ۵ کیسه آبم پاره شد هیچ دردی نداشتم اما متوجه شدم وقتشه برم بیمارستان اصلا استرس هم نداشتم وسایلامو برداشتم لباس پوشیدم رفتیم بیمارستان
اونجا زود منو بستری کردن هنوز درد نداشتم اومدن معاینم کردن گفتم هنوز باز نشدی زایمانت احتمالا فردا شیه
خلاصه نوار قلب جنین گرفتن و پرستار ها با نگاه بهم میگفتن که نوار قلبش خوب نیس
کم کم دیدم پچ پچ میکنن با هم و صد بار نوار قلب گرفتن و خیلی هم بی اعصاب بودن هیچی رو به من توضیح نمیدادن و من از نگرانی مردم
۴ ساعت با استرس گذشت و دردهامم شروع شده بود بقیش تایپینک بعد

۲ پاسخ

سلام عزیز سی و هفت هفته چند کیلو بود؟

تاپیک رو بذار می‌خوام بخونم

مقالات مرتبط

ختنه کردن نوزاد با حلقه | مراقبت های بعد از ختنه با حلقه مراحل افتادن آن
ختنه کردن نوزاد با حلقه | مراقبت های بعد از ختنه با حلقه م...
کمبود شیر مادر
11 علت کم شدن شیر مادر + علائم کم بودن شیر مادر
رفتار با کودک حساس
رفتار با کودک حساس و زود رنج | راهکارهای تربیتی کودک حساس
ضربان قلب طبیعی نوزاد
ضربان قلب نوزاد پسر و دختر به‌صورت نرمال چند است؟

سوال های مرتبط

مامان جوجه🐣 مامان جوجه🐣 تولد
سلام فردا ۴۰ هفته میشم اگه درد نداشتم باید برم بیمارستان واسه نوار قلب ؟
اگه خوب بود بازم منو بستری میکنن
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان پناه و پرهام مامان پناه و پرهام ۱ ماهگی
میگم دوسانت دهانه رحمم باز شده گف خیلی نرم هم شده دوتا دیگه درد خوب بگیری زایمان میکنی ولی من هیچ دردی ندارم برا همین دوسانت هم باز شده علائم نداشتم بعد از معاینه یکم درد دارم چیکار کنم تو بیمارستان تا دوباره نوار قلب بگیرن گفتن خوب نیس نوار قلب
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان هوال مامان هوال روزهای ابتدایی تولد
مامانا چیکار کنم من انشب رفتم بیمارستان درد هم داشتم واسه نوار قلب بچه رفتم از ۴۰ هفتگی گذشتم معاینم کردن گفتن نیم سانت باز شدی نوار قلب بچم دوبار گرفتن اول خوب نبود درد هم داشتم چرا بستریم نمی کنن خسته شودم خواب ندارم چیکار کنم هی ورزش شیاف پیاده روی هرچی کردم هنوز هیچی باز نشودم
مامان دلسا♥️ مامان دلسا♥️ روزهای ابتدایی تولد
من صبح رفتم ان اس تی گفتن نوار قلب بچه خوب نیس
گفتن باید بستری بشی
من قبول نکردم گفتم میرم خونه حموم و برمیگردم میام بستری میشم
رفتم خونه ابگوشت خوردم خرما با ابمیوه
یه دوش گرفتم وسایلارو برداشتم رفتم بیمارستان یه ساعت بیشتر نشد
باز نوار قلب گرفتن اوکی بود و بستریم نکردن😕
یه استرسی من امروز کشیدم از استرس زاییدن بیشترررر
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان کارن مامان کارن ۱ ماهگی
بعد از ۲۲روز گفتم بیام منم تجربه زایمانم رو بگم
چون من ۴۰هفته رو تموم کرده بودم و هیچ دردی نداشتم شنبه۶بهمن رفتم که دکتر برام معاینه تحریکی انجام بده اما بعد از معاینه تحریکی هم دردام شروع نشد فقط یکم لکه بینی داشتم دوشنبه۸بهمن صبح به دکترم زنگ زدم گفتم هنوز لکه بینیم قطع نشده گفت شب برو بیمارستان بستری شو که با آمپول فشار زایمان کنی
عصر ساعت شیش و نیم رفتم بیمارستان معاینم کرد گفت یک سانتی و احتمالا تا فردا شب طول می‌کشه تا زایمان کنی
کارای بستریمو انجام دادن و وارد زایشگاه شدم نوار قلب از بچه گرفتن حدود یک ساعت و نیم و گفتن ضربان قلب بچه نامنظم شده و باید سزارین اورژانسی بشی
سریع شوند برام وصل کردن که درد نداشت فقط سوزش داشت و منو بردن اتاق عمل و ساعت ۹و۵۵دقیقه پسرم بدنیا اومد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان مهرآمین مامان مهرآمین ۱ ماهگی
سلام دوستان من خونه شکم درد داشتم رفتم بیمارستان نوار قلب گرفتن چیزی نشون نداد اونجا باز خونه هم اومدم همون بود
مامان 𝙆𝙞𝙖𝙣👶🏻🫀 مامان 𝙆𝙞𝙖𝙣👶🏻🫀 ۲ ماهگی
تجربه۱( زایمان طبیعی و سزارین):🙂🖤
روز شنبه ساعت ۷صبح بیدار شدم که برم تریاژ مامایی برای بستری رفتم اونجا با خوشحالی بستریم کنن یه نوار قلب گرفتن و معاینه شدم بهش گفتم چند سانتم گفت هنوز دو سانتی گفتم وای چیکار کنم میگه نگران نباش بستریت میکنن ۴۰هفته و شش روز بودم اونجا یه چند تا سوال پرسید بیماری خاصی چیزی نداری گفتم نه بعد زنگ زد اونجا به یه خانمی گفت ویلچر بیارین ببرین برا زایمان طبیعی خیلی خوشحال با ذوق و شوق داشتن منو میبردن شوهرم دستم گرفته بود یکم استرس داشتم مامانمم بود بردن منو زایشگاه نزاشتن با شوهرم خدافظی کنم بردن منو داخل یه اتاقی بهم لباس دادن یه دختر دانشجو اومد لباس بهم داد بهم گفت بگیر اینو بپوش پوشیدم ساعت ۹صبح شده بود یه اتاق بود که اونجا قرار بود زایمان کنم گفت برو رو تخت نوار قلب بگیرم نوار قلب بهم وصل کردن از ساعت ۹صبح تا ۱۲و نیم بهم وصل بود دیدم دکتر با پنج تا دانشجو دوتا پسر سه دختر اومدن دکتر اومد جلو اون دوتا پسر منو میخاست معاینه کنه گفتم تورو خدا نکنین من نمیزارم خیلی زشت بود اصلا حالم بد شد دیگ بود بزنم زیر گریه ساعت ۱شد برام ناهار اوردن سوپ بود مزه گندی میداد
ادامش تاپیک بعد...
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان گومبولی مامان گومبولی ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳

زنگ زدم از چند نفر پرسیدم گفتن کیسه آبت پارس برو بیمارستان رفتیم دنبال مامان و مادرشوهرم رفتیم بیمارستان معاینه کردن و فتن کیسه آبت پارس ولی لگن برای زایمان طبیعی عالیه رفتم بستری شدم زایشگاه بهم سرم زدن و نوار قلب گرفتن و همون روز زایشگاه خیلی شلوغ بود تو اتاق اها پر بود ساعت ۳و نیم بستری شدم ساعت ۴و نیم بهم قرص فشار دادن زیر زبونم گذاشتم ولی اصلا درد نداشتم دکترم اومد معاینه کرد گفتن ۱سانتی تاساغت ۷و نیم وضعیت همین بود
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان دیانا ♥️ مامان دیانا ♥️ ۲ ماهگی
من رفتم بیمارستان نوار قلب گرفتن معاینه کردن
هیچ خبری از زایمان نبود دکترم گفت طبیعیه
برگشتم خونه😂
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
روز ۴ شنبه بود ۳ بهمن ماه درد های زیادی داشتم دردم اونقدر زیاد بود که شب از درد پریدم و خوابم نمی برد تا صبح نشستم نرفتم بیمارستان صبح ساعت ۷و نیم رفتم بیمارستان ۴۰ هفته بودم گفتم درد دارم و ازم نوار قلب گرفتن ۳ بار گفت یکم مشکل داره نوار قلب بزار معاینه ات کنم معاینه کرد یک سانت بود گفت طبیعیه ولی چون نوار قلب یکم مشکل داشت برو سنو رفتم سنو گفت آب دور جنین نیست و بدون آب هست جوری جواب سنو رو نوشت که بستری کنن منو منم نشون بیمارستان دادم منو بستری کردن
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۳ ماهگی
سلام مامانا اومدم با تجربه ی زایمانم
پارت ۱
من دکترم بهم ۱۷ آذر نامه داد ساعت ۶ و نیم صبح گفت بستری شم
خودم اختیاری سزارین میخاستم
خلاصه ک ساعت ۶ و نیم صبح رسیدم بیمارستان رفتم ت بخش زایشگاه اونجا من و بستری کردن انژوکت بهم وصل کردن نوار قلب بچه رو گرفتن و سوند وصل کردن ک اصل درد نداشت بهم گفته بودن خودمو شل کنم با اینحال ک یکم خودمو سفت کرده بودم بازم درد نداشت اصلا خیالتون راحت
من یک ساعتی ک اونجا بستری بودم خیلی دلم بیرون بود چون همه آدم هایی ک دوسشون داشتم بیرون بودن و منتظر من اون لحظه دلتنگشون شده بودم🥲
خلاصه ک ویلچر آوردن من و بردن اتاق عمل قبلش استرس نداشتم ولی داشتن من و میبردن یه استرس عجیبی گرفته بودم
بعد رفتم داخل همه میگفتن چ مامان کوچولویی😂
رفتم داخل بهم گفتن ک بشینم و دستامو بزارم رو زانوهام
بعد گفتن تکون نخورم سوزن و زدن اصلا مثل درد سوزن معمولیه نترسین
انکار پاهام و برق گرفته بود یه لحظه سریع گرم شد بی حس شد
مامان سلما مامان سلما ۲ ماهگی
#تجربه_زایمان_طبیعی
پارت دو



دیگه فرداش رفتم بیمارستان اون پرستاری که پذیرش می‌کرد وقتی بهش گفتم به فلان دلیل اومدم برای نوار قلب با بداخلاقی گفت نوار قلب لازم نیست منم اصرار کردم گفتم دکتر خودم الان شیفته خودش گفته بیام با اکراه قبول کرد که نوار قلب بگیره
وقتی گرفت گفت جوابش خوب نیست چیزی خوردی گفتم آره آبمیوه و کیک و اینا خوردم قبلش گفت ناهار چی گفتم نه دوباره کلی دعوا کرد که مارو علاف کردی مگه ما مسخره توییم اومدی الکی بستری بشی برو یچی بخور دوباره بیا
رفتم یه سیخ جوجه و یه سیخ کباب خوردم دوباره رفتم برای نوار قلب دیدم پرستاره خیلی مهربون شده هی عزیزم عزیزم میکنه یهو دیدم دکترم پشت سرشه و خودش اومد برای چک کردن نوار قلب
بار دوم هم نوار قلب خوب نبود دکترم گفت برات سرم میزنیم اگه بازم خوب نباشه باید بستری بشی
دیگه من رفتم سرم هم تزریق کردم بازم نوار قلب خوب نبود و بستری شدم من از اول تصمیمم زایمان طبیعی بود بخاطر همین استرس نداشتم فقط نگران سلامتی دخترم بودم
و اینکه من تصميم داشتم برم بیمارستان خصوصی زایمان طبیعی با اپیدورال بگیرم که نشد ماماهمراه هم گرفته بودم
مامان جانان 💜 مامان جانان 💜 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی « ۱ »
تاریخ زایمانم با ان تی 24/10 بود هیچ دردی نداشتم تا 28/10وقت دادن ک دردام شروع بشه و هیچگونه دردی نبود 26رفتم واسه نوار قلب گفتن ک با سوزن فشار زایمان کن ک قبول نکردم بعد ک نوار قلب گرفتن گفتن ک حرکاتش کمه باید بستری بشی خلاصه بستری شدیم سوزن فشار بهم وصل کردن گفت ک 8ساعت باید وصل باشه و با اینم دردی شروع نشد گفتن ک فردا بازم شروع میکنیم ساعت 6صبح درد پریودی شروع شد و بیشتر شد تا ساعت 8دیگه نداشتم ساعت 9نیم 10بود ک سوزنو وصل کردن هرکه میرسید معاینه میکرد هر کدوم کمتر از اون یکی میگفت ی ماما اومد نمیدونم چی بگم بهش ک اینجور مارو ترسوند ماماهه گفت ک بچت وزنش زیاده 3کیلو 800هست ممکنه موقع زایمان بچه کبود بشه کتفش چیزیش بشه یا گیر کنه بچه برین ازاد سزارین
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان جانان مامان جانان روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم زایمان🤰🏻💖
تاریخ 1403/11/29 روز دوشنبه
ساعت ۶ صبح رفتیم بیمارستان برای بستری
سونو نوار قلب گرفتن و چندتا سوال پرسیدن
لباس پوشیدم و رفتم بستری شدم
ساعت خیلی کند حرکت می‌کرد و انتظار سخت🥺
خیلی تشنه ام بود به مامانم گفتم قایمکی برام آب بیار گفت خانوم پرستار این خانوم میگه قایمکی آبمیوه و کیک بیار😂😐
هیچی دیگه بعد من هر کس اومد رفت زایمان کرد اومد ولی دکتر من چون عمل اضطراری داشت دیر کرد
خیلی استرس سوند داشتم چون گفته بودن درد داره
واسه هر کس وصل میکردن بهم میگفتن نگاه کن درد نداره صداشون درنمیاد
هیچی دیگه ساعت ۱۲ اومدن برای سوند
یه کولی بازی دراوردم که نگو😂
ولی وصل کردن و من چیزی نفهمیدم چون اصلا دردی نداشت
پس استرس نداشته باشین
بریم پارت بعدی که داستان داریم😂🤦🏻‍♀️
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان محمد مامان محمد ۱ ماهگی
سلام
مامانا
می خواستم تجربه زیمان زیمان طبیعی به زیمان سزارین رو بهتون بگم
من ۷ بهمن ظهر بود احساس کردم آبریزش دارم یا کیسه آبم پاره شده به همسرم زنگ زدم رفتیم بیمارستان قائم رشت . معاینه کردن دهانه رحمم بسته بود گفتن آبریزش هم داری بعد به دکترم زنگ زدن گفت باید بستری بشی .منو به اتاق زیمان طبیعی بردن نوار قلب گرفتن سرم وصل کردن فکر کنم آمپول درد به سرم زدن . کم کم درد هام شروع شد ورزش رو توپ و چرخش کمر و یه حرکت دیگه هم ماما بیمارستان گفت انجام دادم . آبریزش و خونریزی داشتم. دکترم اومد معاینه کرد فکر کنم ساعت ۳ یا ۴ بود گفت بسته ای. غروب برای شام سوپ آوردم درد داشتم زیاد نخوردم بین درد ها نوار قلب ان اس تی میگرفتن. ادامه پایین
مشاهده ۱ پاسخ دیگر