پارت دوم زایمان🤰🏻💖
تاریخ 1403/11/29 روز دوشنبه
ساعت ۶ صبح رفتیم بیمارستان برای بستری
سونو نوار قلب گرفتن و چندتا سوال پرسیدن
لباس پوشیدم و رفتم بستری شدم
ساعت خیلی کند حرکت می‌کرد و انتظار سخت🥺
خیلی تشنه ام بود به مامانم گفتم قایمکی برام آب بیار گفت خانوم پرستار این خانوم میگه قایمکی آبمیوه و کیک بیار😂😐
هیچی دیگه بعد من هر کس اومد رفت زایمان کرد اومد ولی دکتر من چون عمل اضطراری داشت دیر کرد
خیلی استرس سوند داشتم چون گفته بودن درد داره
واسه هر کس وصل میکردن بهم میگفتن نگاه کن درد نداره صداشون درنمیاد
هیچی دیگه ساعت ۱۲ اومدن برای سوند
یه کولی بازی دراوردم که نگو😂
ولی وصل کردن و من چیزی نفهمیدم چون اصلا دردی نداشت
پس استرس نداشته باشین
بریم پارت بعدی که داستان داریم😂🤦🏻‍♀️

تو سوند هم گفتی وای همین بود الکی ترسونده بودنم
من اون موقع از اتاق عمل برگشته بودم

وای تو تخت کنار من بودی
یادمه به منم گفتی بذارید قیافش ببینم و جواب بده که درد داره یا نه
ترکی هم حرف میزدین و اینکه تصویری صحبت میکردین
تو جریان کیکم پرستار گفت عملت کنسل میشه

ولی واس منی که تحمل دردم بالاس و حتی درد عمل رو خیلی خوب تحمل کردم سوند خیلی آزاردهنده بود یه حس چندشو بدی بود

بقیه اش

تند تند بزار دیگههه

من هر دو بار ک سوند وصل کردن برام خدایی اذیت شدم
سر بارداری اولم ک ۴،۳ ساعت قبل عمل وصل کردن برام ک واقعا اذیت شدم
سر دومی ۱۰،۱۵ دقیقه قبل از رفتن ب اتاق عمل وصل کردن ک خوب اونم درد داشتم ولی خب تایم کمتری اذیت شدم

مبارکه😍

مبارکه 😍😍

😻😻😍😍