۲ پاسخ

خیلی مواظب خودت باش عزیزم
زایمان اصلا چیز خاصی نیست
مسائل بعدش خیلی سخت ترره
تا وقتی کمک داری خوب استراحت کن
ب تغذیت اهمیت بده نذار یبوست بشی ک خیلیییی داستان داره من درگیرشم🥲🥲

مزخرفههه سوند

سوال های مرتبط

مامان مهدی وماهان مامان مهدی وماهان روزهای ابتدایی تولد
مامان دلوین مامان دلوین ۱ ماهگی
تجربه سزارین
پارت ۲

هرچقد التماس کردم‌و‌ اسرار کردم با اینکه مامانم اسنا داشت تو بیمارستان ولی پرستار قبول نکرد که سوندو تو اتاق عمل وصل کنن و گفت اتاق عمل شلوغه

خلاصه رفتم که سوند و وصل کنه اینقد ترسیده بودم و استرس داشتم که‌حد نداشت گفت اروم میزنم نترس درد نداره اصلا
روان کننده زد و سوندو فرو کرد اینقد جیغ زدم اینقد جیغ‌زدم که میگفت صداتو بیار پایین مرد تو سالنه

مثل بچه ای که یتیمه و کتکش زدن و کسیو نداره شکایت کنه بغض کردم و تنم شد یخ خیلی سرذم شد خیلیییی لرز گرفته بودم بخاطر سوند
نشستم رو‌ویلچرو بردنم سمت اتاق عمل
دیگه نتونستم تحمل کنم همونجا زدم زیر گریه پرستارای اونجا و دکترای بیهوشی اومدن بالا سرم و‌دلداری میدادن یکم ولی اصلا حالم بهتر نشد
نشستم رو‌تخت اتاق عمل. دکتر بیهوشی اومد اولش خیلی مهربون باهام‌حرف زد
و بعد بیحسی رو‌ زد اینقد بدنم گرم شد کهاز ته دل کفتم‌اخیششش

اصلا اصلا درد نداشت انژوکت و سوند دردش خیلی بیشتر بود
مامان هلو🍑(سامیارم) مامان هلو🍑(سامیارم) ۶ ماهگی
تجربه سزارین پارت سه

من همونجا خشک شدم موندم یعنی چی طبیعی🤯😩
بعد اینکه پرستار رف مامانم آرومم کرد گف خاک تو سرت یکم فکر کن ببین چرا دکترت میگه هیچی نخور حتما نمیخواد پرستارا بدونن که قراره سزارین اختیاری شی بعد یه ساعت دکترم اومد بالا سرم تا اونموقع هم من درد داشتم اومد باز ان اس تی وصل کرد قلب بچم نامیزان بود درد داشتم رحمم بسته بود یهو گف اتاق عملو حاضر کنین🫨
خدایا استرس داشت منو جر میداد خیلی میترسیدم یه پرستار اومد لباسمو درآوردن لباس بیمارستان تنم کردن سوند وصل کردن هیچی نفهمیدم ازش اصلا درد نداشت فقط مامانم از بغل میگف نفس فمیق بکش آروم باش بعد دیدم تموم شد یواش یواش سرم هارو وصل کردن یه پرستار خانوم اومد منو یردن اتاق عمل همه این اتفاقا فیلمشو دارم پرستار دوستمون ازم گرفته وقتی دارن میبرنم اتاق عمل تا لحظه خود عمل که دکتر پسرمو از شکمم درمیاره همشو فیلم گرفتن کلیپ درست کردم باهاش یادگاری بمونه رفتم تو دکتر بیهوشی اومد آمپول بیحسی رو زد ازونم هیچی حس نکردم سرمو مشغول کردن حرف زدن باهام بعد یهو دیدم پاهام داغ شد گفتن زود دراز بکش بعد پرده کشیدن جلو چشمم و عمل شروع شد...
مامان حلما🎀🩷 مامان حلما🎀🩷 ۲ ماهگی
پارت دوم سزارین من🫧💛
بلاخره انقدر به دکتر زنگ زدن جواب داد قضیه رو بهش گفتن اونم گفت ۱۰دقیقه دیگه خودشو میرسونه و به پرستارا گفت اماده اتاق عملش کنید تا من میرسم اماده باشه.سریع بهم اکسیژن وصل کرد و امدن سوند وصل کنن اصلا سوند وصل کردن درد نداشت من خیلی شنیدم میگفتن درد داره میترسیدم ولی اصلا درد نداشت بعدش فقط یذره سوزش امد بعدش دیگه هیچی.لباس هامو پوشیدمو منو گذاشتن رو ویلچر و بردن اتاق عمل وقتی اتاق عمل رو دیدم خیلی ترسیدم و استرس گرفتم دلم داشت کنده میشد میخواستم بگم نمیخوام زایمان کنم منو نبرید داخل ولی چاره ایی نداشتم دکتر بی هوشی امد منو بردن روی تخت با کمک همکارش سوزن و زدن سوزنش درد داشت و یکمم سوزش .بعد سوزن سریع منو خوابوندن رو تخت همون لحظه پاهام داغ شد و بدنم سِر شد.بقیه پرستارا امدن دوتا رگ گرفتن و سرم بهم وصل کرد با دستگاه فشار و اکسیژن و چیزای دیگه که اسمشون رو نمیدونم که دیدم دکترم امد جلومو یه پرده زدن من از بس استرس داشتم اصلا حالم خوب نبود داشتم سکته میکردم از بس میترسیدم.حرکت دستای دکتر و حس میکردم
مامان 🩷دوقلوها🩷 مامان 🩷دوقلوها🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم
نیم ساعت بعد از وصل کردن سوند ویلچر اوردن ک سوارشم ببرن اتاق عمل اخ سوار ویلچر شدن چ عداب اور بود بااون سوند خلاصه ک منو بردن اتاق عمل  پمپ دردمو بغل گرفتم همراه شوهرم رفتیم تو اتاق عمل دکتر بیهوشی همونجا نشسته بود بهش گفتیم میخوایم پمپ درد وصل کنین برام بعد عمل دکتره گفت چرا و نیازنیستو.... ما اصرار کردیم و برگشت گفت اگه بخواید پمپ درد وصل شه برات بعد عمل 24ساعت باید تو ای سیو بستری شی چون داروهای تو پمپ مخدر وقوی هس باید تحت نظر باشی یهو زیاد وارد خونت نشه حالت بد شه. اخ ک چقدر من از بابت پمپ خیالم راحت بود و بااین حرف دکتر سقف انگار ریخت رو سرم هرچی اصرار کردیم ک مسعولیتش باخودمون شما وصل کنین بعد عمل هم ببرین بخش گوش نکرد دیگه من بیخیال شدم ب شوهرم گفتم اگه قراره ب خاطر این ببرن منو ای سیو نمیخوام اصلا پمپ دردو چون دوس ندازم بعد عمل تنها باشم تو ای سیو (همراه نمیزارن توای سیو ملاقات هم ممنوعه) هیچی دیگه منو بردن داخل اتاق انتظار نیم ساعت اونجا ب هر بدبختی بود سر کردم تا دکترم اومد دنبالم گفت مریض منو ببرین اتاق 3بردنم باولیچر اتاق سه گفتن برو تو تخت حالا من بااین سوند لامصب تخت هم بلند هرکار میکنم نمیتونم برم روش😂ب یه بدبختی رفتم روش چهار پنج نفر دورم جنع شدن یکی دستگاه ضربان قلب وفشارو وصل کرد بهم یکی انزوکد زد برا دستم و سرم وصل کردن له هر دوتا دستم یکی نمیدونم چی چی بود ب پاهام وصل کرد خلاصه ک امادم کردن بعد رزیدنت بیهوشی اومد بیحسم کنه 😢اشهدمو خوندم اخه نه این که اینا وارد نیستن دانشجو هستن ممکنه چندین بار این سوزنو بکنن تو کمرت و درست بیحس نشی
مامان 🩷دوقلوها🩷 مامان 🩷دوقلوها🩷 ۲ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمان من
نیم ساعت بعد از وصل کردن سوند ویلچر اوردن ک سوارشم ببرن اتاق عمل اخ سوار ویلچر شدن چ عداب اور بود بااون سوند خلاصه ک منو بردن اتاق عمل  پمپ دردمو بغل گرفتم همراه شوهرم رفتیم تو اتاق عمل دکتر بیهوشی همونجا نشسته بود بهش گفتیم میخوایم پمپ درد وصل کنین برام بعد عمل دکتره گفت چرا و نیازنیستو.... ما اصرار کردیم و برگشت گفت اگه بخواید پمپ درد وصل شه برات بعد عمل 24ساعت باید تو ای سیو بستری شی چون داروهای تو پمپ مخدر وقوی هس باید تحت نظر باشی یهو زیاد وارد خونت نشه حالت بد شه. اخ ک چقدر من از بابت پمپ خیالم راحت بود و بااین حرف دکتر سقف انگار ریخت رو سرم هرچی اصرار کردیم ک مسعولیتش باخودمون شما وصل کنین بعد عمل هم ببرین بخش گوش نکرد دیگه من بیخیال شدم ب شوهرم گفتم اگه قراره ب خاطر این ببرن منو ای سیو نمیخوام اصلا پمپ دردو چون دوس ندازم بعد عمل تنها باشم تو ای سیو (همراه نمیزارن توای سیو ملاقات هم ممنوعه) هیچی دیگه منو بردن داخل اتاق انتظار نیم ساعت اونجا ب هر بدبختی بود سر کردم تا دکترم اومد دنبالم گفت مریض منو ببرین اتاق 3بردنم باولیچر اتاق سه گفتن برو تو تخت حالا من بااین سوند لامصب تخت هم بلند هرکار میکنم نمیتونم برم روش😂ب یه بدبختی رفتم روش چهار پنج نفر دورم جنع شدن یکی دستگاه ضربان قلب وفشارو وصل کرد بهم یکی انزوکد زد برا دستم و سرم وصل کردن له هر دوتا دستم یکی نمیدونم چی چی بود ب پاهام وصل کرد خلاصه ک امادم کردن بعد رزیدنت بیهوشی اومد بیحسم کنه 😢اشهدمو خوندم اخه نه این که اینا وارد نیستن دانشجو هستن ممکنه چندین بار این سوزنو بکنن تو کمرت و درست بیحس نشی
مامان پندار مامان پندار ۷ ماهگی
تجربه زایمان (سزارین) پارت سوم
یدفعه دکتره گفت سریع اتاق عمل من یهو مثل چیز ترسیدم چون من زایمان اولم طبیعی بود از طبیعی نمیترسیدم ولی از سزارین اونقد تو گهواره بد گفته بودن مثل سگ میترسیدم گریه میکردم اومدن سوند برام وصل کنن اونقد اینجا گفته بودن سوند درد داره فلان بهمان من پاهام قفل کرده بود ماما گفت شل بگیر خودتو گفتم درد داره نمیخوام گفت اصلا درد نداره فقط شل بگیر شل کردم خودمو یدفعه گفت تموم شد واقعا واقعا اصلا نفهمیدم اصلا ن درد داشت ن هیچی فقط یه لحظه حس قلقلک بهم دس داد بعد من گفتم میخوام ب شوهرم زنگ بزنم گفتن خودمون زنگ میزنیم بعد من گریه میکردم میگفتم ن خودم میخوام باهاش حرف بزنم واقعا ترس عجیبی افتاده بود ب جونم سوار ویلچرم کردن جلو در آسانسور خواهرمو دیدم گفتم گوشیمو بده زنگ بزنم ب شوهرم زنگ زدم بهش گفتم میخوان منو ببرن اتاق عمل تو کجایی میگفت دروغ میگی زوده ک حالا وقتت مونده گفتم دکتر ختم بارداری داده بهم با گریه اینارو میگفتمااا یدفعه برگشت خندید گفت ینی امشب بچمون میاد دنیا گفت چی میگی نیم ساعت دیگه بچت میاد دنیا امشب چیه تلفنو قط کردم رو سرش😂😂😂😂 بردنم تو اتاق عمل پرسنل اتاق عمل واقعا آدمای خوب خوش اخلاق بودن همش من گریه میکردم دلداریم میدادن آرومم میکردن همش میگفتم بچم میمونه تورو خدا بگین میمونن میگفت هفتت ک خوبه چرا نمونه یدفعه گفتن پاشو بشین تا امپولتو بزنیم...