۲۳ پاسخ

خاک بر سر پر رو و بی خیالش.بگو بیا وردار ببر بچتو چیزیش بشه بمن ربطی نداره.تازه نگفته تو بارداری شاید مریضیش واگیر داشته باشه نباید قبول میکرد.چکار کردی اخرش چیشد ؟؟؟

ب مادرش بگو ک بچت تب داره

به شوهرت زنگ بزن بهش بگو

وای بهش زنگ بزن بگو بیا بچتو ببر دکتر. 39 خطرناکه بابا

بگو شربت تو خونم نیس بیا برس به بچه ات

بهتره زودتردست مامانش برسونی برسونه دکترچه بی خیال.خدایی نکرده تشنج کنه چی تورومقصرمیدونن

بهش پروفن بده زودس میاره پایین

بدتر ازهمه این ک داده ب زن باردار

تبش خیلی بالا ۳۹ روی ۴ یدونه ب ۴ اضافه شه بچه تشنج کرده حالا زنیکه واجبه بچتو ول کنی چ راحت طلبه خوش بحالش بخدا من بچم مریض شه عروسیم نمیرم

سالگرد بود ؟

وا اون موقع ک بهت داد تب داشت خودش میدونست بچش مریضه؟ک داد دست زن حامله یا تب نداشت الان تب گرف ینی باورم تمیشه میدونسته و داده ب شما ب شوهرت زنگ بزن بگو ابحیت دل گندس من نگران بچشم

بهش دارو بده و گناه داره تبش بالاعه مایعات بده بهش 🥲❤️

استامینوفن و بهش بده اگه خوب نشد به مامانش بگو ببرتش دکتر خدای نکرده اگه اتفاقی بیفته مقصر تو میشی

من و پسرم و باباش این ویروس لعنتی جدید رو گرفتیم اون دوتا خوب شدن خدا میدونه برمن چه گذشت پسرمو سه بار بردم بیمارستان

چند سالشه بچه

زنگ بزن بگو حال بچه خیلی بده بیا ببرش دکتر بترسونش دیگه وقتی انقدر بی خیاله

خیلی خطر ناکه
چقدر یه آدم میتونه نفهم باشه آخه چرا سپردش دست یه زن باردار
ماسک بزن حتما

چه خواهر شوهر بیخیالی داری تب بچش نزدیک چهله بچش ول کرده رفته مراسم بچرو ببره دکتر تب بالاخطر داره احتمال تشنج داره یا علی🤦‍♀️

مراقب باشید میگن تب جدیده تا اصفهان اومده

زنگ بزن مادرش تب بر بده تشنج نکنه

بزارش تو یه اتاق دیگع، خودت و پسرت هم ماسک بزنید

بفرستش اتاق خواب بگو‌اینجا بمون استراحت کن
ما مریض نشیم
استامینوفنم‌بهش بده

مسجد میرفتی بهتر بود😐

سوال های مرتبط

مامان سپهر و مینو مامان سپهر و مینو هفته بیست‌ونهم بارداری
مامان قند روزهای تلخم مامان قند روزهای تلخم هفته بیست‌وششم بارداری
سلام مامانا میخام درد و دل کنم باهاتون لطفا بعضی ها نیایین جبهه نگیرین همدیگرو درک کنیم میخام باشماها حرف بزنم هم آروم شم هم اینکه نظر تون بپرسم من ازدواج اول چند ساله جدا شدم بعد یه پسر دارم که شوهر سابقم اونو برد و بهم نداد خیلی دوندگی کردم برد و نیاورد خیلی اذیت شدم هنوز که هنوزه نتونستم کنار بیام بعد چهار سال که ندیدمش غمگین ترین افسرده ترین آدم هستم دوباره ازدواج کردم شوهرم الان از ازدواج قبلیش دوتا دختر داره خیلی عشق پسر داشت منم بعد یکسالونیک رفتم زیر نظر دکتر برا ای و ای تعیین جنسیت بار اول مثبت شدم با اینکه فکر نمی‌کردم بشه چون دوازده سال از بارداری اولم گذشته بود ولی خداروشکر مثبت شدم خیلی نذر کردم دعا کردم خدا بهم پسر بده هم شوهرم عاشق پسره هم من از خدا خاستم بهم پسر بده که جای اون پسرم رو پر کنه غم نخورم دگ اشک نریزم دگ دلم داره میترکهه از دوریش گفتم بشه همه کسم پسرم همدمم رفتم آنتی گفت احتمال دختر گفتم تا انومالی شاید خدا نظر کرد اشتباه شد ولی انومالی هم گفت دختر من دختر ندارم ولی شوهرم دختر داشت خیلی اشک ریخت و غصه خورد همش میگه من از خدا خالصانه خاستم با دل شکسته بهم نداد آخه من دوتا دختر شوهرم هستن با این میشه سومی گفتم پسر بشه خدارو شکر میکنم دیگه نمیارم الان بعد از یه مدت که گذشت شوهرم میگه یکی دوسال دیگه برو ای وی اف برا پسر فکرشو‌میکنم خیلی راه سختیه و با بچه کوچیکه آیا شدنی هست آیا برم هزینه کنم همونی که میخام میشه خیلی حالم یه جوریه نمی‌دونم چکار کنم با اینکه دختر هم دوست داره بازم میگه خداروشکر سالمه ولی نمی‌دونم چرا اینقدر عاشق پسره اصلا هم برای نسل و پشت و اینا نیست دوست داره همجنس خودش رو داشته باشه
مامان عسلی مامان عسلی هفته سی‌وششم بارداری
با کلی نگرانی اومدم خونه و برای مامانم تعریف کردم که دو دفعه ازمایش دادم و منفی هست جوابم.
دیگه او هم نگران شد و سریع ی متخصص برام نوبت گرفت و رفتم دکتر
دکتر همونجا منو سونو کرد و گفت هم تنبلی تخمدان داری هم کیست🥲
ولی خوشبختانه کیستت خیلی بزرگ نیست و میشه با دارو رفع بشه ولی برای تنبلی باید هم ورزش کنی همم تغذیه‌ات رو درست کنی
خلاصه بهم دارو داد (اگه بابت دارو‌ها سوالی داشتین تو تاپیک بپرسین)
تا دو سه ماه من دارو خوردم. و رفتم دکتر
گفت کیسته رفع شده و فولیکول ازاد هم داری میتونی اقدام کنی
ماه اول اقدام کردم بعد از دو روز تاخیر پریود شدم
ماه دوم سر موعدم پریود شدم
ماه سوم.... ماه چهارم ... ماه پنجم و ماه ششمم گذشت و اثری از بارداری نبود
تا اینکه ماه هفتم کلا خودمو زدم به بیخیالی و یادمه محرم اینا بود میرفتم روضه و مراسم و ... که خودمو درگیر نکنم در این حال رابطه بدون جلوگیری داشتم و اینکه چون محرمم بود نذر حضرت علی‌اصغر کردم تو دلم( قربونش برم حاجت‌روام کرد)😭😭
شب تاسوعا بود خونه پدرشوهرم اینا مراسم بود دختر عمه شوهرم سید هست
اومد پیشم و گفت لیلا بارداری؟؟؟ گفتم نه چطور مگه
گفت من خواب دیدم بارداری و ی دختر داری و ...
گفتم نه

مابقی تاپیک بعد...