منم مشکل تو رو دارم و خیلی به خاطر این موضوع غصه می خورم و تو خودم می ریزم ولی چیزی نمی گم طوریه که حس می کنم دارم افسرده میشم اینجا
بروووو خداروشکر کن که مادرت اینقدر هواتو داره
خب همینو توضیح بده به مامانت، مامانته دیگه رودرواسی نباید داشته باشی که، اونم از دست تو ناراحت نمیشه، بهش بگو، بلاخره این بچه ی توعه بعدا بری تهران مامانت نیست و خودتون اذیت میشید، بگو بجای اینکه برام نگهداری بهم یاد بده،
نگین جون من سر زایمان قبلی اصلا خونه مادرم نرفتم این سری هم نمیرم
مادرم ماه اول میومد کمکم درکل چندشب فقط خونه من موند بقیشو گفتم شبا نیا خودم از پس بچه برمیامدفقط روزا میومد کمک و غذا میاورد
بعد سر یک ماهگی باهم رفتیم یه هفته شمال ویلای مامان اینا ب محض اینکه برگشتیم تهران خبردادن ک خاله ام فوت کرد مامانم و کل خانوادم رفتن شمال هفته بعدترش ی خاله دیگه فوت کرد و این شد ک مامانم ماه دوم زایمانم کلا اونجا بود ومن کاملا دست تنها بودم بعدم ک برگشت افسرده شده بود و دیگه این شد ک بقیه مسیر بچه داری دست تنها شدم من
حس و حالی ک ازش صحبت کردی رو منم داشتم و کاملا درکت میکنم من اصلا نمیذاشتم مامانم کارای بچه رو کنه از اولین حمام خودم بردم از اولین پی پی خودم شستم شبا خودم بیدار میشدم فقط هرشب یه وعده شیر رو میسپردم شوهرم ک چندساعت بتونم بخوابم حتی یک شب که مامانم پیشم بود سر دادن شیشه شیر که اصلا دوست نداشتم بچم شیرخشکی بشه ولی مامانم یکسره استرس میداد بهم که شیشه بده بچه دلش ضعف رفت آنقدر حال روحیم بد بود که به مادرم گفتم میشه از خونه من بری برگردی خونت؟ و بعدش یک ساعت تمام بلند بلند گریه کردم مامانمم جای اینکه آرومم کنه بهش برخورد و گفت باشه میرم حالا دوساعت باز عذرخواهی کردم ک مامان حالم بده ناراحت نشو غلط کردم...
میخوام بگم بهت حق میدم و درکت میکنم سعی کن یکم زودتر برگردی خونه ات و به مامانت توضیح بده که وقتی کارای بچه رو خودم میکنم حال روحیم بهتر میشه اگر نکنم افسرده میشم
قدر موقعیتتو بدون بزار مادرت کمک حالت باشه خوب استراحت کن برگردی ب قبل اون بچه اگه بغل هزاران نفر دیگه آروم شه بازم خوی. مادرداره صدای مادرشو میشناسه بازم مادرش تویی وهیچکی نمیتونه اونو ازتوبگیره خاطرت جمع پس تاوقتی ک مادرت هس بزارکمکت کنه چندروز دیگه ام مادرت میره بعد پشیمون میشی ک چرا اونجوری رفتارکردم بعد اونقدر بچه ات وردلته ک بعضی وقتا خسته میشی حسابی
عزیزم اگر از الان برخورد جدی نکنی تربیت بچت دیگه دست خودت نیست.از فردا کاراشو خودت بکن به مامانت بگو کارای خونه با شما من به کترای بچه میرسم.منم خونه مادرمم کار بچرو از اول خودم انجام دادم
قدرشو بدون
من از خستگی حالت تهوع پیدا کردمممم
قدرشو بدون!🥲
ای جانم خدا حفظش کنه...مامان منم سر بچه اولم همینجوری بود و خیلییی خیلییی خیلیییییییییییییییی کمکم بود اگه نبود من فلج بودم تو بچه داری،الانم یک ماهه که خونشونم و سراین پسرمم خیلی کمکه ولی خب بااین تفاوت که من تجربم بیشتره و میزاره بیشتر کارای بچه رو خودم بکنم...طفلی از صبحم که بیدار میشه در اختیار ماست...
قدرش رو بدون .مامان من منت هرکاری تا یک ماه کرد سرم گذاشت .الانم بچه گریه بکنه سمتش نمیاد فقط الکی قربون صدقه میره
من مادرم عمرشو داده به شما سر به دنیا آوردن من مادر شوهرم برای بچه ی اولم ۴۰ روز پیشم بود و برای بچه ی دومم ۱۰ روز همه کارای خونه پخت و پز و رسیدگی به خونه رو انجام میداد و رسیدگی به بچه با من بود
مامان من کلا ده روز موند خونه خودم.ازروز سومم کلا شبا خودم تنهایی به بچم شیر میدادم انقد سخت بود.تازه مامانم میگفت شبا با بچه حرف نزن(واسه اینکه گریه نکنه میگفتم مامان بیدار شدی واینا) من خوابم نمیبره شاکی بود
تا ۱۰ روز پیشم بود مامانم اون ده روز بیشتر کاراشو مامانم میکرد
بعدش دیگه تنها شدم هر از گاهی هفته اس یکی دوبار مامانم میومد سر میزو میرفت
خودت ازش بخواه میخواد شیر خشک بده بگو مامان بده خودم بدم
خودت قبل اینکه مامانت پوشک شو عوض کنه عوض کن خودت شیر خشک شو آماده کن
منکه بعد 7روز رفتم خونه خودم.
مامانم طفلی اینطوری نبود لباساشو میشست غذا واسه من جدا میزاشت کارامو میکرد بچه رو یه تایمی نگه میداشت یه تایمی خودم البته بچه دوممه خودم کارامو انجام میدادم وقتایی هم بوده مامانم پوشکش و عوض کرده یا بهش با شیشه چیزی داده با بچم حرف زده یا لباسشو عوض کرده ولی یه حد نرمال بود
شبا هم اگه بیدار میشد میدید خوابم بچه شیر میخواست منو بیدار میکرد میگفت مامان بچه شیر میخواد شیر بده بهش
البته مامانم دستاش درد میکنه گاهی بیحس و لمس میشه جرعت نمیکرد بغل کنه میگفت ممکنه از دستم بیفته
منم همینم،شوهرمم از مامانم بدتر،دارم میمیرم از غصه که روزای نوزادیشو زندگی نکردم
عزیزم من تا 40 روزگی پیش مادرم بودم تا الانم که فردا میشه 3 ماهش شاید دو ماهش خونه مامانم بودم
مامان منم همینطوره حتی بابامم همش بغلش میکنه نمیذاره بغل من بمونه مخصوصا وقت گریه
چون خیلی دوستش دارن عزیزم، نوه فرق میکنه،
توام حق داری، آدم بعد زایمان دلش میخواد بچشو تو لباسش بپیچه فقط بوش کنه، اصلا دوست نداره بده به کسی حتی برای یه ثانیه بغل کردن
بعدشم بچه به بو عادت میکنه الان بچه ی تو به بوی مادرت عادت کرده ولی تو چون مادری زودتر دردش رو متوجه میشی
من الان میرم خونه مامانم کارن برا اوناس ولی خودمم دورادور حواسم هست طولانی نمیذارم که به بوی دیگری عادت کنه دلم نمیخواد غیر من با بوی کسی آروم بشه
مامان منم اینجوریه،تازه دیروز رفت خونشون،دوشبه پدرم درومده تا خوابوندمش حالا اون هیچی
تا رفت منو شوهرم دعوامون شد😂😂انگار مامانم پیشمون بود رودروایسی میکردیم دعوا نمیکردیم
مامانم تا ده روز موند پیشم،حس الانت طبیعیه مامان منم همینجوری میکرد حتی بعد اینکه دومی بدنیا اومد،تا بچم صداش درمیومد میگفت باز چی کارش کردی گریه اش گرفت،یکم بگذره آروم میشی حس مادرانه و غریزت باعث میشه کمک های مادرت رو اینجوری ببینی فکر کنی بچه رو ازت گرفتن
من یکماه خونه مامانم اینا بودم البته فاصله خونه هامون باهم ۵-۶ دقیقس
حساس شدی منکه مامان نداشتم همش خودم ۳تا رو بزرگ کردم خیلی اذیت شدم دوس داشتم بخوابمممم فقط
خداروشکر کن قدر بدون اگر مادرت بره سخته ....بخودت برس بیشتر اتفاقا استفاده کن بخواب بزار تقویت بشه بدنت چون مادرت بره تو میمونی ی عالمه کار
من یک هفته مادرمو اوردم خونمون یک هفته هم رفتم خونشون . از برای هورموناست منم همینجور شده بودم همش دلم میخاست خودم همه کارای بچه رو بکنم ولی نمیتونستم... زودی جمع کردم اومدم خونه خودم .ولی اشتباه کردم چون حال خودم زیاد مساعد نبود هنوزم درگیرم و خوب خوب نشدم چون استراحت نداشتم و از همون هفته اول کار کردم
ولی ایقد هم خوب نیس
منم مامانم و خالم پیشمن نمیزارن تنها باشم
ولیی
بچمو پیش خودم میخابونن
وقتی من خوابم بغلش میکنن ولی بیدار باشم اونم بیدار باشه کنارم میزارنش اونا هم بغل میکنن بازی میکنن باهاش ولی کمتر بیشتر رو زمین پیش خودم میزارن ک بچه ب من عادت کنه
بعد بچه رو هم خیلی بغلی نکن بعدا گرفتار میشی مادرشوهرم دو روز ایجا بود بچمو بغلی کرد رف
الان باید تو بغل خوابش کنم بعد بزارم زمین
خوش به سعادتت خواهر بیا مامانامون باهم عوض
عزیزم به بوی مادرت عادت کرده این خیلی بده خودت همه کاراشو بکن بعدا تو خودت نمیمونه گریه میکنه من از اول خودم کاراشو کردم از ده بع بعدم خونم تنهام
آره بابا حساس شدی
آخرش بچه خودته الان ک عالیه مامانت هواتو داره ب خدا مامان من سنش بالاس نه زایمان اول شما بگو در حد ی پوشک تونست کمک کنه نه الان خودم جرات میکنم این سری حتی بچه بغلش بدم
برو شکر خدا کن
عزیزم خیلی خوبه ک من باشم کلا میدم مامانم بزرگ ش کنه 😅اما از شانس من مامانمم از من ترسو تره میگه از بچه کوچیک میترسم اصن سمت بچه نمیاد
بچت بیشتر باید بغل تو باشه پیشت باشه ب بوی بدنت عادت کنه بفهمه حالیش باشه مامانش توی ایجوری بچه بوی میشه نمیدونه کدوم مامانشه
وقتی ۲۴ ساعت بغل مامانت باشه به بو بدن او عادت میکنه
از این شرایط استفاده کن و استراحت کن تا بدنت حسابی برگرده به قبل
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.