مادرشوهرمینا اومدن خونمون چند روز موندن. بچم تا گریه میکنه ازم میگیرنش ک آرومش کنن. امروز جلوی من میگه نگاااا بچه ب من عادت کرده تو بغل من فقط آروم میشه...حس بدی پیدا کردم...نمیدونم شاید زیاد حساس شدم...ولی واقعا دلم میخواد برن با بچم تنها شم...میترسم تو بغل من آروم نشه...

مادر شوهر کلااااااا ذاتش خرابه بگو تو بچه خودت هم الان تو بغل من میخوابه 🤣🤣

بچه بوی مادر و صدای ضربان قلب مادر خودشو هیچ وقت فراموش نمیکنه، حساس نباش عزیزم

حرص نخور حداقل آخر میرن خونه خودشون مثل منو بعظیا خونه اونا زندگی نمیکنیییییی ک هروز حرص بخوری

همشون لنگه ی همن و از این حرفا میزنن.بی شعورن

مادرشوهرا از این حرفا میزنن هرکاریم بکنن تو مادرشی و بچت به تو وابستس

من جای تو بودم میگفتم اره خیلی بهت عادت کرده میدادم بغلش خودم یه کم میخوابیدم به کارای عقب افتادم میرسیدم
اینقدد میدادم بغلش تا خودش خسته بشه

من خودم این دوره رو گذروندم بخودم قول دادم یروز عروس دار شدم هیچ وخ حرکتی ک عروسم برای بچش احتیاط میکنه و انجام نمیده منم انجام ندم بخودم قول دادم بدون اجازه عروسم کاری ک دوس نداره رو انجام ندم حتی اگه بوسش کردم همون جا ببرم صورتش بشورم چون خودم دیدم واقعا مادرها چقد چقد حساس میشن حقو ناحق ولی حساس میشن مخصوصا ک شب بی‌خوابی میکشن شبور روز زحمتش میکشن

ولی تو مخیشون اینه ک از اول زایمانم هی گفتن بچه شبیه مادرشوهرمه اونم دیگه هرکی زنگ میزنه بهش میگه شبیه خودمه فلانش ب باباش رفته اخرس خیلی رک گفتم باشه دیگه بچه شبیه شماست بس کنید دیگه هی شبیه من شبیه اونه

مامان من هنوزم اصرار داره ک بچه هام خیلی بهش وابسته هستند حتی بیشتر از من

بگو اره نگهش دار .اصلا حساس نباش بفهمه حساسی هر روز ی چیز جدید میگه ک آزارت بده

من پسرم شیر خشکیه
چند شب پیش دخترم مریض شد
مادر شوهرم اومد گفت من بچه نگه میدارم
تو بهناز ببر دکتر
دو ساعت من رفتم و اومدم ده بار زنگ زد ای بچه هلاک شد
ای بچه داره گریه می‌کنه
وقتی اومدم بچه آروم شد
مادر شوهرم گفت من فک کردم این شیر خشکی تو رو اصلا نمیخاد .اشتباه میکردم
گفتم مگ همه چیز فقط شیر دادنه
مهر مادری پ چیع

بگو بچه ان دیگه ذاتشون اینه ، پسر توام به من عادت کرده فقط تو بغل من آروم میشه🤣

خواهرم از من به‌ شما نصیحت هیچوقت از حرفهای خانواده شوهر ناراحت نشو و ازشون انتظار نداشته باش..هیچ بچه ای هم با چند بار بغل رفتن کسی بهش عادت نمیکنه...من بچم تقریبا دوسه روز یکبار میبرم خونه مادرشوهرم بعضی وقتا هم بچه ها میان میبرنش اما هنوزم فقط به من عادت داره و زود بهونه منو میگیره

پسر منم به مادرم عادت کرده بغل اون آروم میشه منم خیلی حس بدی پیدا می کنم به مادرم گفتم کمتر بغلش کنه تا به خودم عادت کنه

خخخخ زر میزنه،غصه نخور

بگو اگه اجازه بدین تو بغل منم اروم میشه ،

نده بهشون بگو خودت ساکت میکنم . نمیدونم شایدم ایم روزا زیادی حساسیم

ما مامانا چیقدر از این حرفا می‌شنویم من دوتا بچه دارم هر دوتاش به باباش رفته مامان بزرگش باوجود که دور هستش همش میگه خوبه شبه بچه خودمه شبه دایی هاش نیست

خدایی اگه مادر خودتون هم این حرفو زده باشه ناراحت میشین؟
زیادی سخت نگیرین
حرف باد هواس

حالا بچه من میره بغلشون جیغ میزنه ها چون فقط تو بیداری دنبال ممس 🤣اونام میرینن ب خودشون سریع بچرو میدن ب خودم

مادر شوهرم خونمون بود دخترم چون شیر خشکی شده بود شیر خودمو نمی‌گرفت بعد مادرشوهرم هی به دخترش می‌گفت تو سینتو بذار تو دهنش ببین میگیره اونم فوری بچمو بغل کرد هر کاری کرد سینشو نگرفت بعد اومد بغل خودم سینمو گرفت.... نمیدونی تو اون چند ثانیه که اون بغلش کرد چقدر تو دلم التماس بچم کردم که سینه ی اونو نگیره.... آخه زنیکه مثلاً چیو میخواستی ثابت کنی ....

به همسرت بگو من نیاز دارم استراحت کنم و تنها باشم خیلی خسته ام لطفا ب خانوادت بگو فعلا برن تا من یکم خودمو پیدا کنم