۲ پاسخ

یه روز سخته به خودت عادت میکنه

به اون نیس عزیزم منم مامانم کمک بود یکم دورش بده بچرخون ببین دلپیچه نداره گرسنه نیست چک کن

سوال های مرتبط

مامان mahlin مامان mahlin روزهای ابتدایی تولد
دیروز گفته بودم که زیاد گریه می‌کنم اومدم بگم دلیل گریه کردنمو بگم شاید شما باعث بشین کمی آروم شم من از دیروز اومدم خونه خودم ۱۰ روزم خونه مامانم موندم ولی از وقتی اومدم یه ریز گریه می‌کنم نمی‌تونم جلوی خودمو نگه دارم نمی‌دونم چرا یا اینکه مسئولیت کل بچه افتاده رو دوش خودم اونجا مامانم بود تعویض پوشک با مامانم بود لباساش با مامانم بود دو ساعت به دو ساعت مامانم بیدارم می‌کرد شیر می‌داد و بعدش می‌خوابیدم کلاً توی این ۱۰ روز حس می‌کردم بچه داری چقدر خوبه نگو که مه مسئولیت‌هاش با مامانم بود الان که اومدم اصلا آروم ندارم با کوچک‌ترین حرف می‌زنم زیر گریه کرده بودم چشام کبود شده بود میگه برم پیش مشاور نمی‌تونم آروم بگیرم یه لحظه وقتی وقتی بابا بیاد جلوی چشم یا خدا یادم بیاد گه نمی‌تونم جلوی خودمو بگیرم یه ریز گریه می‌کنم شوهرمم ناراحت میشه ولی پیشش ازم نمی‌تونم خودمو نگه دارم چه‌ام به مامانم عادت کرده بوی تنشو گرفته با من نمی‌خوابه زیاد به زور می‌خوابونمش دونم داره بی‌قراری می‌کنه واسه مامان خدا نمی‌دونم چیکار کنم اینجا حرفمو زدم گفتم شاید آروم بگیره ولی بازم نمی‌شه الان کل خونه به هم ریخته است شبم مهمون میاد نمی‌دونم پاشم درست کنم نکنم ساعت یکم باید غذا بدم به شوهرم بود اونجا همه چی با مامانم بود صبح ساعت۹غذا میداد ۱۲ نهار همینجوری سه چهار ساغت یکبار همه جی میورد بخدا اکه بگم باورتون نمیشه شیرم سر میرفت الان از دیروز عصز اومدم فقط،کریه گریه چیکار کنم توروخدا بگین چیکار کنم .بچمم گناه داره اخه من گریع میکنم بهش،شیر میدم واییی مامانمو دلم میخاد ..