۱۶ پاسخ

وای خدا
من بودم میمردم از ترس
از سگ و گربه و اینا نمیترسم معمولا ولی اینجوری بیاد سمتم بچمم بغلم باشه غش میکنم

چند روزه پیش هم به داداش من حمله کرده بودن کی می‌خوان این سگای ولگرد رو جمع کنن خدامیدونه

اخی عزیزم اب طلا بخور به پسرتم بده

من ترسیدم داشتم میخوندم.

به خیر گذشت منم از سگ خیلی میترسم

وای خدا من با این پیامت سکته زدم
خیلی حالت وحشتناکیه تازه اونم با بچههههههه
مسلما اون لحظه فکر و ذکر آدم بچست🥺
بازم خیلی خوب مقاومت کردی
افرین مامان قوی

ای خدا الان بهتری صدقه ای چیزی بزار کنار بخیر گذشته بخدا حتما ویهان خیلی ترسید

الهی بگردم خیلی سخته چقد ترسیدی😔

وای اونروز به همسر منم حمله کرده بودن سانس آورده بود طوری نشده بود

یا خدا الان خوبی؟ یکم نمک سر زبان خودت و پسری بزن

من سکته کرده بودم داد می زدم اون زوق میکرد

واااای چقد بد الان طفلی بچم ترسیده از صدای جیغت

خدا ازش راضی باشه منو تا خونه برد گفت پاین تر کلی سگ هستن شوهرمم سر پنجره منتظرم بود یهو دیدم دارن سلام علیک میکنن رفیق شوهرم بود آشنا در اومده

چه وحشتناک خدا رحم کرده شب در نیا از خونه سگای ولگرد زیادند

وای چه حالی داشتی خداروشکر که بخیر گذشته

از سگ فرار کنی بدتر میفته دنبالت
بوی ترسو میفهمن 😑

سوال های مرتبط

مامان آنیل مامان آنیل ۱۳ ماهگی
مامان‌های گل، نمیخوام ناراحتتون کنم❤️
ولی دختر ۱۰ ماهه ی من سه روز پیش با چایی سوخت😔
بخشی از سر و صورتش و دستش از سر شانه تا مچ دست سوخته😭
خیییلی مواظب این کوچولوهای شیطون باشید.
استکان چایی رو اُپن بود، دخترک منم داشت زیر اُپن بازی می‌کرد، که یهو لیوان ترکید و چایی از اون بالا ریخت رو بچه.
بردیم سوانح سوختگی، ولی بچه‌هایی بودن که به طریق مختلف سوخته بودن.
یکی قابلمه‌ی سوپ برگشته بود روش.
یکی فلاکس چایی رو ریخته بود رو پاش.
یکی دستشو کرده بود تو چایی داغ.
یکی شیر سماور رو باز کرده بود رو خودش.
دختر من زیاد میومد تو آشپزخونه و از گاز میگرفت و بلند میشد، البته چیزی رو گاز نبود، ولی بودن بچه‌هایی که رفته بودن پای گاز و قابلمه‌ی غذا برگشته بود روشون.😔
دیگه الان کلا ورودی آشپزخونه رو بستیم که نیاد اصلا تو آشپزخونه.
انتقال تجربه کردم که حواستون بیشتر به جگر گوشه هاتون باشه❤️
انشاالله زیر سایه شما همیشه از بلا مصون باشن❤️🌹
مامان دوتاشیرین عسل مامان دوتاشیرین عسل ۱۱ ماهگی