۳ پاسخ

خب بعدش چی شد الان بیپارستانی با خونه

خداحفظش کنه براتون برامنم دعاکن گلم خداروشکرکه بسلامتی نی نی جونتون بدنیااومد

خبببب بقیش🥹😍😍

سوال های مرتبط

مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
قسمت اول
من ۳۹ هفته بودم ک صبح ازخواب بیدار شدم لک صورتی دیدم ..استراحت کردم تا عصر ک خبری نبود ..رفتم خرید و برگشتم باز لکه ولی این دفه خونی بود..دیگه زنگ زدم ب مامان اینا ک اره لکه دیدم بیاین بریم بیمارستان..وسیله هامو جم کردم رفتیم..معاینه شدم گفتن خبری نیس ..ان اس تی دادم همه چی خوب بود ..برام سونوگرافی و تنفس نوزاد رو نوشتن..فردا صبح رفتم سونو اونجام گفتن همه چی خوبه..نتیجه رو بردم بیمارستان ..باز ازم ان اس تی گرفتن همه چی خوب بود و انقباض نداشتم...تا اینکه یهو گفتن باید بستری شی..گفتم چرا ؟گفتن دکتر میگه چون لکه دیده ریسکه بره خونه..منم گریه ک من درد ندارم برم بالا امپول فشار میزنن و چند ساعت الاف میشم و...همسرم گف ن اینجا بستری نشو دیگه ب هطار رحمت و اثر انگشت از بیمارستان خارج شدیم..رفتیم ی بیمارستان دیگ..ک بلکه دکتر ببینیم و عمل شم😐ک گفتن امکانش نیس..با مامای اونجام صحبت کردم گفتن اره دیگ باید زایمان طبیعی کنی ..و بازم اونجا نموندیم و اومدیم خونه..شب خوابیده بودیم ک ساعت دیدم درد دارم ..میگیره و ول میکنه هر ۵ دقیقه ی بار...🥰
مامان رایان مامان رایان ۸ ماهگی
سلام خانما خوبید میخوام تجربه زایمان طبیعی مو بگم بهتون با تاخیر ببخشید🫣دوستداشتم بگم ک چی گذشت بهم...اینم بگم ک من نامه سزارین گرفتم از دکتر ربیعی برای ۱۴م اسفند ک برم بوعلی ولی بعدازظهر روز ۱۱م زیر دلم و کمرم ی نمه نمه درد میکرد منم فک میکردم ک دردای کاذب چون توی ۳۸هفته و سه روز بودم..بعد دیگ توجه نکردم بهش تا غروب ک رفتم حموم تا موهای بدنمو بزنم هرچی ک میگذشت دردام منظم تر میشد ولی نمیخواستم ک باور کنم درد زایمانه😉تا اینک همونجا توی حموم ی لکه ی قهوه ای دیدم ک مطمئن شدم دردای زایمانه و باید برم بیمارستان معاینه شم..دیگ تا رفتم بیمارستان ساعت هشت شب بود معاینه کردن و گفتن ک یک سانت باز شدی برو خونه اگ دردات شدید شد بیا...منم رفتم خونه و دردامو ک هرچی میگذشت بیشتر میشد تحمل کردم تا ساعت ۳نصف شب ک دیگ خیلی شدید شد و تحملش سخت...ساعت ۳ رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن سه چهار سانت باز شدی و باید بستری بشی...دیگ بستری شدم رفتم داخل ی اتاق ماما بهم گفت ورزشارو انجام بده دوش آب داغ بگیر تا زودتر زایمان کنی...
دیگ من همونجا ورزشارو انجام میدادم و دردامم بیشتر و بیشتر میشد ولی من صدام در نمیومد تا ساعت پنج ک ماما اومد و کیسه آبمو پاره کرد تا زودتر زایمان کنم وقتی کیسه آبمو پاره کرد دردام خیلی بیشتر شد دیگ نمیتونستم تحملش کنم فقط جیغ میزدم بخاطر همین ماما اومد و دهانه رحمم تحریک کرد تا بازتر بشه و من فقط داد میزدم جوری ک صدام کل بیمارستان رو برداشته بود..دیگ نزدیکای ساعت شیش صبح بود ک سه چهار تا زور اومد سراغم ک دست خودم نبود با درد شدید ک باعث شد رایان کوچولوی من ساعت ۶صبح روز شنبه ۱۲م ب دنیا بیاد ک شیرین ترین و عزیزترین لحظه ی عمرم بود...
مامان آیلین🩷🌈 مامان آیلین🩷🌈 ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۲
بعد دیگه اومدم خونه استراحت کردم کامل فقط دراز میکشیدم رو تخت ولی کمر دردم اصلا قطع نمیشد
گذشت روز جمعه صبح ساعت ۹کمرم چند بار دردش گرفت و ول کرد اولش محل ندادم بعد گفتم شاید درد زایمانه بزار ساعت بگیرم ببینم از کی میگیره ول میکنه
دیدم ۵دیقه یبار میگیره ول میکنه وقتی میگرفت انگار مهره کمرم میشکست
دیگه زنگ زدم همسرم اومد خونه به دکتزم گفتم گفت تحمل کن برو زود امپول ریه رو بزن اگه تونستی تا فردا تحمل کن😓😓😓😓فردا هم ۳تا دیگه امپولو بزن فردا عمل کنم
رفتم امپولو زدم اومدم خونه دیگه رفته رفته بدتر میشد دردام بیشتر میگرفت
همسرمم هی میگفت پاشو بریم بیمارستان من اگه میخاستم درد طبیعی بکشی چرا خواستم سز بشی
ولی نمیدونم چرا دکترم میگفت بچه میره دستگاه😕😐😐😐۳۷و۶زوز
دیگه ساعت ۴بود من زنگ زدم دکترم گفتم من دیگه تحمل ندارم اونم میگفت صبر کن یکم برا خودت میگم بچه میره دستگاه
اقا گوشیو قطع کردم دیدم انگار دستشویی کردم اب ریخت رفتم دستشویی پد گذاشتم راه رفتم دیدم اره اب میاد ازم بعد پدو نگا کردم دیدم ترشح سبز رنگم روشه دیگه ترسیدم همسرم زنگ زد دکتر گفت زود خودتونو برسونین بیمارستان منم میام الان