تجربه زایمان ۲
بعد دیگه اومدم خونه استراحت کردم کامل فقط دراز میکشیدم رو تخت ولی کمر دردم اصلا قطع نمیشد
گذشت روز جمعه صبح ساعت ۹کمرم چند بار دردش گرفت و ول کرد اولش محل ندادم بعد گفتم شاید درد زایمانه بزار ساعت بگیرم ببینم از کی میگیره ول میکنه
دیدم ۵دیقه یبار میگیره ول میکنه وقتی میگرفت انگار مهره کمرم میشکست
دیگه زنگ زدم همسرم اومد خونه به دکتزم گفتم گفت تحمل کن برو زود امپول ریه رو بزن اگه تونستی تا فردا تحمل کن😓😓😓😓فردا هم ۳تا دیگه امپولو بزن فردا عمل کنم
رفتم امپولو زدم اومدم خونه دیگه رفته رفته بدتر میشد دردام بیشتر میگرفت
همسرمم هی میگفت پاشو بریم بیمارستان من اگه میخاستم درد طبیعی بکشی چرا خواستم سز بشی
ولی نمیدونم چرا دکترم میگفت بچه میره دستگاه😕😐😐😐۳۷و۶زوز
دیگه ساعت ۴بود من زنگ زدم دکترم گفتم من دیگه تحمل ندارم اونم میگفت صبر کن یکم برا خودت میگم بچه میره دستگاه
اقا گوشیو قطع کردم دیدم انگار دستشویی کردم اب ریخت رفتم دستشویی پد گذاشتم راه رفتم دیدم اره اب میاد ازم بعد پدو نگا کردم دیدم ترشح سبز رنگم روشه دیگه ترسیدم همسرم زنگ زد دکتر گفت زود خودتونو برسونین بیمارستان منم میام الان

۱۱ پاسخ

چه دکتر خنگی.بچه از سیو شیش به بعد کامله

برا منم یه دکتر بیسواد تو۳۷هفته گفتم امپول ریه رو بزنم اومدم یکم سرچ کردم دیدم خیلی ضرر داره با مسولیت خودم نزدم دوباره رفتم پیش دکتر خودم اون اصلا نگفت امپول بزنم، بچه هم۳۸هفته و ۳روز با سر بدنیا اومد سالم سالم
بعضی دکترا واقعا بیسوادن

منم 37و 6روز زایمان کردم

وای بچت الان سالمه خدارو شکر ؟!؟
مدفوع کرده حتما بچه

منم لایک‌کنین بخونم

احتمالا دکترت با یکی دیگه تورو اشتباه گرفته 😂😂

دکترت کی بوده؟ چون دیگه ٣٧ و ۶ روز چه آمپول ریه

لایک کن بقیه شو بخونم

آمپول ریه تو ۳۷ هفته و ۶ روز؟؟؟؟؟؟

مدفوع کرده بود 😵‍💫😯

وایی😑😑😑

سوال های مرتبط

مامان معین وآرمین🫀 مامان معین وآرمین🫀 ۲ ماهگی
پارت سوم.
وقتی خوابیدم دیدم کمرم مثل درد پریودی میگیره ولی شدید نیست.
ولی ساعت گرفتم دیدم هر یه ربع میگیره و ول میکنه، دوباره رفتم سرویس دیدم دوباره ازم لکه و رگه خون میاد.
از اول با خودم قرار گذاشته بودم که دردم گرفت زود بیمارستان نرم تا اذیت نشم، ولی از این لکه بینی ترسیده بودم. واستادم تا ساعت 6 صبح شوهرم بیدار شد بره سرکار گفتم صبر کن فکر کنم امروز باید بریم بیمارستان ، دیگه اونم سرویس سرکارشو کنسل کرد نرفت.
زنگ زدم زایشگاه بیمارستان رضوی گفتم لکه بینی افتادم چیکار کنم میتونم بمونم خونه تا دردم شدید بشه.گفت ما باید معاینه کنیم.
دیگه دیدم امروز شنبه هستش دکترم گفت اگه روز زوج بود بیا پاستور. اصلا دوست نداشتم برم پاستور.
بلند شدم با همون وضعیتم با شوهرم شروع کردم به تمیز کاری آخر خونه، دیگه حمام رفتم جارو برقی کشیدم کیفم برداشتم، وسط کار هی دردم می‌گرفت هی ول میکرد.همه کارامو کردم قرآنو بوس کردم از خونه رفتم بیرون.
چون بیمارستان پاستور دوست نداشتم گفتم بزار اول برم پیش خودت دکترم منو ببینه اگه تا فردا میتونم بمونم که صبر کنم. دکترم روز شنبه درمانگاه ویزیت میکرد ، رفتم پیشش علایممو گفتم ، گفت همین الان برو بیمارستان پاستور معاینه بشی منم میام🤕
منم رفتم بیمارستان پاستور، دم درش که رسیدم به شوهرم گفتم وای چقدر این بیمارستانش دلگیره، دیگه رفتم داخل زایشگاه یه ماما خیلی مهربونه اومد پیشم گفت عزیزم دراز بکش برای معاینه، وقتی معاینه کرد گفت آفرین 4 سانت باز شدی، تعجب کردم خوش حال شدم چون خیلی نا امید بودم ، با خودم میگفتم الان میگه یک سانت بعدش به خاطر خون ریزی باید بستری بشم تا شب که من دردم بگیره....
ادامه دارد...
مامان ماهلین مامان ماهلین روزهای ابتدایی تولد
ساعت ۱۰ شب دردم گرفت به ماما گفتم گفت طبیعیه ماه درده اونا تا ساعت ۳ تحمل کردم دیدم رگه های خ نی اومده رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۳ ثانته (شانس گوهی من بیمارستان تخت نداشتپر بودن همه جا)گفت برو دوساعت دیگه بیا راه برو دیگه برنگشتم خونه تو هم بیمارستان راه رفتم تا ۵ نیم رفتم معاینه کرد همو سه ثانت بود ولی بستریم کردن دیگه درد داشتم انقباض بود میگرفت ول میکرد ولی هرچی بیشترمیگذشت شدتش بیشتر میشد دیگه همو سه ثانت بود که زنگ زدن ماما همراهم اومد البته جایگزین گذاشتن براش چون اونی که باعش قرارداد بسته بودم نیومد ساعتای ۸ نیم ماما همراه اومد ۳ ثانتو تیم بود بلندم کرد ورزشم داد دردام بیشتر شد گفتم آمپول بی دردی میخوام گفت تا ۶ ثانت نشه نمیشه بزنن برات ورزش کن تا باز بشه خلاصه که با زور ماما همراهم ورش کردم هی دراز میکشیدم از درد اون منو بزرو بلند میکرد ورزش میداد بهم خلاصه که درد کشیدمو ورزش کردم تا ۶ ثانت شد یه ده دقیقه ای دراز کشیدم اثر کنه کم کم اثر کرد دیگه ماما گفت پاهات یکم به حس بیاد ورش کنیم داشتم از درد میمردم امپولو که زدم دردام خوب شد انقباض میگرفتم ولی قابل تحمل بود بعد دیگه ورزش کردم تا موقعی که فول شد دهانه رحمم باز نوبت زور زدنا بود که باز ماما کمکم میکرد به حالت نشستن توی دستشویی یا سجده زور بزنم
مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳:
خلاصه دیگه مامانمم بود گفت عجله نکن بیا بریم خونه دردات شروع شد بیا گفتم نه بریم پیادروی برگردم باز شده
زنگ زدم به همسرم و گفتم کیف بچه و وسایل من و بردار که دیگه می‌خوام بستریم کنن دیگه طفلک رو هم به ترس انداختم می‌گفت تا یک ساعت دیگه زایمان نکن تا برسم فکر میکرد بستری شم بلافاصله بچه در میاد 🤣
دیگه زنگ زدم ماما همراهم و بهش گفتم اینطوریه گفت هر موقع بستری شدی خبر بده که بیام دیگه همون دور بیمارستان پیادروی کردم.
خواهر شوهرم ماما زنگ زد گفت برو خونه دردت شروع بشه الکی گفتم نه الان یک ساعت راه رفتم حس میکنم دردام داره منظم میشه گفت پس اگه اینطوریه و ۳ سانته خوب بازی نمیصرفه بری خونه صبح باز برگردی تا آخر شب پیادروی کن بعد برو دوباره معاینه شو
خلاصه ساعت۷ قرار بود برگردم بیمارستان ساعت ۱۱ برگشتم
دیگه شوهرمم هنوز نیومده بود گفت صبر کن من بیام ببینمت بعد برو تو تا شوهرم اومد ۱۱ و نیم شد و بعد رفتم اتاق تریاژ
که متاسفانه شیفت تغییر کرده بود و مامای این شیفت یه خانم بد اخلاق نصیبم شد بهش گفتم سر شب اومدم معاینه شدم ۳ سانت بودم همکارتون‌ گفت برو پیادروی بیا بستری شو گفت برو بخواب معاینه کنم
معاینه کرد گفت هنوز همون ۳ سانتی پاشو برو 😐 گفتم یعنی چی من اومدم بستری شم گفت مگه خونه خاله باید ۴,۵ سانت بشی گفتم همکارتون اینطوری گفت و من ترشح دیدم و حرکات بچه هم خیلی کم بود امروز و فلان گفت نه همکارم فکر کرده شاید باز بشی برو خبری از بستری نیست حالا اگه میخوای بیا ۲۰ دقیقه نوار قلب بگیرم...
دیگه با باد خالی شده دراز کشیدم رو تخت برای نوار قلب... حالا شوهرم پشت در یه دست کیف بچه یه دست وسایل من🤣 خجالت می‌کشیدم برگردم بگم خبری نیست هنوز
مامان آیلین🩷🌈 مامان آیلین🩷🌈 ۱ ماهگی
سلام سلام تجربه زایمان من۱
دوستای قدیمی میدونن من تا اخرش میگفتم میرم طبیعی ولی تقریبا از وقتی وارد ماه نهم شدم لگن درد بدی گرقتم طوری که شبا از دردش گریه میکردم نمیتونستم بخوابم اصلا
بعد دیگه همسرم پاشو کرد تو یه کفش که نه تو تحمل درذ طبیعی نداری برو سزارین خلاصه ۳۷هفته تمام رفتم دکترم معاینه کرد گفت لگنت خوبه
ولی بازم همسرم میگفت نه وزن بچه هم زیاده برو سز
دکتر خودم یه دکتر دیگه معرفی کرد من میخاستم برم اون دکتر بگم طبیعی میخام بعد رفتیم پیش دکتر همسرم گفت منم میام تو با دکتر حرف بزنم
دیگه رفتیم همسرم گفت خانوم دکتر شما سزارین بنویس 😓😓😓دیگه منم استرس گرفتم چون از اول برا طبیعی خودمو اماده میکردم
بعد دکتز گفت چهارشنبه بیا نامه بدم
اقا من از مطب دکتر اومدم بیرون کمر درد بدی گرفتم ولی گفتم دیگه عادیه وزن بچه زیاده
خلاصه تا چهارشنبه کمر من خسلی زیاد درد میکرد
چهارشنبه رفتیم مطب دکتر نامه بگیریم به دکتز گفتم من کمرم درد میکنه گفت اشکال نداره شیاف اینا مینویسم استراحت کن دوشنبه وقت عملته
مامان ایلیا مامان ایلیا ۲ ماهگی
(تجربه زایمانم پارت 1)
خب من شنبه 6/10 ساعت 22:30 دقیقه شب زایمان کردم
از هفته قبلش کلی ورزش از گوشی گرفتم و انجام میدادم توی خونه تحرک هم زیاد داشتم از اول بارداریم شبها هم میرفتیم پارک من پیاده روی میکردم و پله نوردی هم بیرون داشتم هم تو خونه چهارشنبه شبش هم رابطه بدون جلوگیری داشتم که شنیده بودم دهانه رحم رو نرم میکنه شب شنبه بود رفتیم خونه پدرشوهرم یکم کمرم درد میکرد برگشتنا هم پیاده اومدیم تا خونه و کمرم درد میکرد ولی فکر کردم بخاطر وزنم و شکممه که بزرگ و زیادشده وقتی خوابیدیم یه نیم ساعت گذشت رفتم دستشویی یهویی دیدم خون از دماغم میاد که یه کوچولو بود آب زدم و بند اومد و رفتم خوابیدم ولی از نصف شب تقریبا کمرم و زیر دلم هی درد میگرفت و ول میکرد که فکر کردم از سردی هواس و پهلوهام درد میکنه و سرما خورده خلاصه گذشت تا صبح ساعتاب پنج بود دیدم هنوز درد دارم و یکم بیشتر شده بازم گذشت یه دو ساعتی گذشت دیدم نه داره شدید ترمیشه مثل درد پریودی توی همین گهواره گفتم خانوما گفتن درد زایمانه و برم بیمارستان یا اگه منظم شد دردا برم منم طبق گفته اونا محاسبه کردم ببینم دردم(انقباضام) منظمه یا نه که دیدم هر پوج دقیقه در حد سی ثانیه میگیره ول میکنه زنگ زدم به جاریم گفتم اینجوریه گفت آماده شو میام بریم بیمارستان معاینه کنن اگه برای زایمانت باشه بستری میشی اگه نه میای خونه خلاصه آماده شدم جاریم اومد دنبالم رفتیم بیمارستان(بنت الهدی) توی مسیر هم هی دردم میگرفت هی ول میکرد رفتیم بیمارستان بخش زایشگاه رفتم گفتم دردام شروع شده اومدم گفتن باید معاینه بشی دیگه نشستم تا نوبتم شد( حالا منم معاینه نرفته بودم قرار بود همون روز شنبه بعدازظهر برم پیش دکتر برای معاینه لگنی🤦🏻‍♀️😂)
مامان ترنـــم مامان ترنـــم ۶ ماهگی
حالا که نرمک خوابه منم منتظر دکترم بیاد ترخیصم کنه
بیاید از تجربه زایمانم بگم ♥️

من جمعه شب از مهمونی اومدم و رفتم پارک ۱ ساعت قدم زدم اومدم
هیچ انقباض و اینام نداشتم کلا
فقط شکمم پایینش سنگین شده بود
شنبه ۵ صب با دلپیچه بیدار شدم
دلم میگرفت ول میکرد
رفتم دستشویی یذره شکمم کار کرد
گفتم سردیم کرده
رفتم ابجوش نبات بخورم
تا ساعت ۷ دیدم‌نه دلم هی میگیره ول میکنه (شبیه دلپیچه ) زیادم نبود دردش انکار دستشویی داشتم همش
همسرم گفت بریم بیمارستان
گفتم نه بزار خوب نشدم میریم
تا اینو گفتم اومدم راه برم یدفه اندازه ۲،۳ قاشق ازم اب رفت
فک کردم ادراره
اومدم برم سرویس دوباره اومد
دیگه گفتم امیر پاشو بریم
هیچیم نبردم گفتم درد اینا که ندارم میفرستنم‌خونه

تو راه بیمارستان یذره انقباض میگرفت ول میکرد دردش زیاد نبود
فهمیدم درد زایمانه

رسیدم بیمارستان ( انقد شلوووغ بود همه تاریخ ۳/۲/۱ ، ۳۰ تا سزارینی بود)
معاینم کرد گفت کیسه ابت پاره شده
۲ سانتم بازی
من این شکلی بودم 😐
دیگه بستریم کرد

منم بغضی شده بودددم 🥲😂
گفت میخوای شوهرتو ببینی گفتم نه گریم میگیره
دیگه فرستادمش بره وسایل بیاره و‌ تشکیل پرونده بده

بیاید تاپیک بعدی ♥️
مامان مامان جوجه ام مامان مامان جوجه ام ۳ ماهگی
سلام اومدم خاطره زایمانمو بگم
اول اینکه من وقتم گذشته بود قرار بود شنبه که ۴۰ هفته و ۵ روز میشدم برم بستری بشم با آمپول فشار زایمان کنم
صبح جمعه پاشدم همه کارامو کردم رفتم حموم تو حموم یه لحظه یه دردی از کمرم اومد رفت زیر شکمم گرفت چن ثانیه یه لحظه به خودم گفتم نکنه دردم داره میاد
از حموم اومدم بعد یکی دو ساعت دیدم هی درد داره میاد چن ثانیه میگیره ول میکنه اومدم تایم گرفتم از هر ۴۰ دیقه نیم ساعت میومد به طور منظم بعد هی زمانش کمتر و کمتر شد تا شد یک ربع واقعا وقتی دردم می‌گرفت نمیتونستم تحمل کنم زنگ زدم اورژانس زایمان گفتن از هر ۱۰ دیقه سه تا درد داشتی بیا دیگه هی تایم دردام کمتر شد تا رسید ۵ دیقه دیگه شوهرم دید نمیتونم تحمل کنم گفت پاشو بریم دیکه وقتشه
وسایلامو جمع کردم راه افتادیم تا بیمارستان نیم ساعت راه بود رسیدیم بیمارستان تا قبض اینا بگیریم یه ۲۰ دیقه ای طول کشید رفتم تو ماما اومد معاینه کرد دید آبریزش دارم زنگ زد به بلوک زایمان گفت یه نفر با لینک ۵ سانت میفرستم وااای منو میگی اون لحظه رو آسمون بودم گفتم خداروشکر بالاخره وقتش رسید راحت میشم



ادامه تایپک بعدی
مامان توت فرنگی 🍓 مامان توت فرنگی 🍓 ۱ ماهگی
تجربه ی زایمان
پارت اول

شب سه شنبه یعنی ۳ مهر بود که بچه خیلی خودشو صفت کرده بود و من نمیتونستم بخوابم شوهرم بهم گفتش که دراز بکش شاید از صفتی در بیاد ساعت ۷ صبح بودش که من ادرارم گرفت گلاب بروتون رفتم دستشویی اومدم دیدم شلوارم خیس شد دست زدم دیدم خیسه خیسه شوهرم رو صدا کردم زنک زدیم به دکترم گفتش بیاین پیشه من بعد به خواهرم زنگ زدم گفتش که من بچه هارو دارم صبحانه میدم بفرستمشون مدرسه وسیله هارو آماده کنم بعد بیا بریم مطب دکتر من شبش رفته بودم حمام صبح دیگه نرفتم یه چیزی خوردم حاضر شدیم رفتیم دم خونه ی خواهرم ، خواهرم رو برداشتیم رفتیم طرف دکتر
دکتر معاینه م کرد گفتش که ۲ سانت بازی برو بیمارستان رفتیم بیمارستان بعد من و بستری کردن من اصلا درد نداشتم حالم خیلی خوب بود بعدش اومدن دوباره معاینه کردن گفت همون دو سا‌نتی بعدش روی اون بعدش روی اون توپا نشستم و یوگا با توپ انجام دادم 😅 اومد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی اون موقع ساعت ۷ بود با خواهرم حرف زدیم و اینا با هم گفتیم خندیدیم اینا شد ساعت ۱۰ بودش که دکتر اومد گفتش که دردی نداری گفتم نه داخل سرمم آمپول زد بعدش رفت ساعت ۱۱ بودش که من درد داشتم ولی قابل تحمل بود
ساعت ۱۱ و نیم بودش که داد میزدم یعنی انقدر درد داشتم دکتر اومد معاینه کرد گفتش که ۱۰ سانت شدی دکتر گفت زور بزن زور بزن ولی من همون موقع دردم آروم شد😂😂 دکتر گفت چرا زور نمیز
نی گفتم که درد دیگه ندارم گفتش که الان درد داشتی که گفتم نمیدونم درد دیگه ندارم دکترم همونجا وایستاد دوباره ۵ دیقه دیگه دردم گرفت گفتم درد دارم دکترم گفت زور بزن زور بزن من تا تونستم زور زدم خواهرم م بقلم بود