۱۲ پاسخ

خوب کاری کردی
اگ زد بزنش
شوهرمنم بعضی اوقات وحشی میشه دعوامون میشه اون منوزدنی منم میزنم لهش میکنم
حالایه بارمیخاست بزنه هولم بده پاشوبلندکردکمرش گرفت گفتم خدااون بالاس حقته بایدبیشترازاین بکشی تقریبا۱هفته درگیرکمرش بود

حالا بچشه بگه کوفتشو نخورد دلیل به دعوای به این بزرگی نمیشه شمام شاید پیش بیاد چیزی به بچت بگی شما بیشتر معلومه چون جلو مامانش گفته دعوا راه انداختی

دلیل دعواتون چیه؟؟؟

بقیه که میگن خوب کردی الان خودشون کنار شوهراشون در آرامش کنار بچه هاشون هستن الان این تویی که تنها و بهانه بچه و هزار مشکل دیگه موندی
واقعا حرمت همدیگه نگه نداشتید حرمت اون طفل معصوم نگه میداشتید
مادر شوهر من زجر این دنیا و اون دنیا بهن داد اما اصلا به خودم اجازه ندادم منم بزنم بخدا خواهرانه میگم کار تو که خانم هستی و مادر هستی خیلی اشتباه بود مادر شوهر من خدا شاهده بجان بچه هام داخل میدان آزادی شهرشون من گرفت زیر مشت و لگد که مردم من از زیر دسش درآوردن انداختن داخل بانک در قفل کردن تا شوهرم اومد دنبالم اما نتونستم حتی یه کشیده بزنمش احساس می‌کردم مادر خودم میزنم

دلم خنک شد
میخواست دست روت بلند نکنه تا کتک نخوره

اشتباه نکن دنیا به آخر نرسیده دعواتون شده اون آسیب دیره پدر بچته برو خونه مادرش عیادتش وازدلش دربیار وگرنه باید حالا حالاها ناز بکشی میبینی

آفرین با غیرت خواهر دمت گرم 💪👏👏👏😉😉😉

بچه ات هم پدر میخواد هم‌مادر ...

جلو بچه زدین همدیگرو؟ اصلا زنگ نزن بیخود می‌کنه میزنه زنگ نزن بزار اون دلواپس بشه ،قوی باش بچتو خودت نگهدار

با شما دعواش شد انگشتش شکست؟
حالا به نظرم اتفاق بدی براش افتاد اتاق عمل رفت انتظارد محبت داشت بری عیادت و....

راس میگ چجوری زدی باچی زدی ک انگشتش شکسته

چطوری زدیش😐😐😐که دستش به عمل کشیده

سوال های مرتبط

مامان شکلات مامان شکلات ۲ سالگی
خانوما کمکم میکنید ؟؟ینی راهنمایی
زندگیم واقعا حال بهم زدن شده ،پسرم پرخاشگرو عصبی شده بخاطر منو شوهر احمقم ،اصلا با شوهرم نمیسازیم اصلا تا کووووچکترین بحثی میشه شوهرم چیز پرت میدو دادو بیداد میکنه،پسرمم یاد گرفته فقط چیز پرت میده و دادو بیداد ،رفتارای شوهرم روانیم کرده ،از زندگیو زنو بچه علنا خسته شده نمیدونه چیکار کنه اصلا ۱٪از سمتش توجه و محبت دریافت نمیکنم
چن ماهه میگم بخاطر پسرم ک فقط نره زیر دسته اینو اون آواره این خونه و اون خونه نشه تحمل میکنم همه چیو اما اون اشتبا برداشت کرده ک من تحته هر شرایطی میمونم ،میخوام برم خونه پدرم دیگه ساختن باهاش خیلی سخته اما اون میدونه رو پسرم خیلی حساسم نمیده بهم ک ببرمش منم غمه دنیا رو دوشمه ک چطور جاش بزارمو برم چون فقط از دسته خودم غذا میخوره فقط خودم میتونم بخوابونمش فقط خودمم ک باهاش همه جوره کنار میام پسرم شیطونه خیلییییی میدونم ک بره جای من نباشم دعواش میکنن ،اما واقعا شوهرم ادم بشو نیس هزاران بار باهاش حرف زدم ،امشبم گفتم میرم خیلی راحت گفت هررررریییی،چیکار کنم ؟؟مادر بودن خیلی سختههههه خیلی