۹ پاسخ

اخه باید درک کنن که نیان ماها همینطوری خودمون ازپس زندگی. سه نفرمون برنمیایم چه برسه به مهمون داری

بیعشورن ...رک باش بگو نمیرسم یا مثلا بگو مامان جان برتج باشما یا شما بهتر بلدی وفلان

منکه باهاشون قطع رابطم نمیرم گاهی شوهرم وبچم میرن ۱ماهه من اصلا نرفتم شمارع هاشونم پاک کردم همینجورم پیش برع طلاق میگیرم وحشی شدم همش دعوا جنگ داریم خیلیم بدم گرفتع ازش

من الان ۵ماهه زایمان کردم هنوز مهمونی ندادم حتی مهمونی جشن که بچه به دنیا میاد حتی عید دیدنی 😬😬😬 میخواستم قبل محرم خانواده شوهرم دعوت کنم خواهرشوهرهام و جاری هام گفتن اصلا الان واجب نیست مهمونی بگیری وقتی بچه بزرگترشد میایم

من موقع بچه اولم اینجوری بودن دیگه شوهرم دید چقدر اذیتم وسر همین مهمونی ها سینه پسرم سوخت روغن داغ ریخت دیگه الان موقع دخترم شوهرم به خانوادش گفت خانومم شرایط مهمونی نداره سخته بادوتا بچه اوناهم ناراحت شدن فدای سرم

وقتی میان غربزن
بگوخستم
بچه نمیخوابه
کاربهشون بده
مثلا اگه دیدی شام میان نصفه بالابزار مثلا برنجشو دم نکن بگو بچه نزاشت
ب مادرشوهرت بگو دم کنه
یاخونه رو اصلا جمع نکن بزاربیان بهم ریختس بگو وقت ندارم
خمیازه بکش بگو خوابم میاد خستم
بگو برم شیر بچه بدم کنارش بگیربخواب بیدارت کردن بگو خسته کمخوابم راحت نیستم

منم ☹️یکبار دوهفته مادرشوهرمینا باخاله ودخترخاله شوهرم موندن داشتم میمردم قشنگ الان دوهفتست فرار کردم خونه مامانم هی میگه بریم مامانم میخوادبیاد میگم نه واقعا وقتی درکشون نمیرسه نباید این همه بمونن منم نمیام که نیان😂همش بحثمون میشه

چ بد

بگونیستیم درو بازنکن

سوال های مرتبط