وای مامانا پسرمو بردم نگاه دسته کنه بین راه شربت زعفرانی نذری میدادن (البته به نظرم زعفران نبود اسانس بود)ولی خب پسرم دوتا لیوان یبار مصرف خورد سرد بود تشنشم بود هیچی دیگه تورد و راه افتادیم به سمت خونه تو راه یه امبولانس بود هی اژیر میزد به ماشینا که برید کنار زنه توی امبولانس همراه مریض خودشو کشت توی دلم نیگم وای خدایا این بنده خدا تو این هیری بری و خلاصه دلم خیلی سوخت نمیدونمستم دو دقیقه بعدش خودمم مث زنه تو امبولانس صورت هودمو چنگ میندازم اخه پسرم داشت میگفت مامان نگاه ماشین دیدم عه پسرم که اصلا نمیتونه قشنگ صحبت کنه اب دهنش موقع حرف زدن میریزه اصلا بند نمیاد مث اب لوله دهن پسرم کج شده بود وای خدا چه حسی داشتم اون موقع با پای پیاده خدا رو شکر نزدیک بیمارستان بودیم نمیدونم چطور هودمو رسوندم بیمارستان اما چه بیمارستانی دکترای خنگ سریع نامه اورژانس دادن بردم اورژانس بدون اینکه نگاه بچم کنن براش دیازپام تجویز کردن دیگه امان حسین خودش کمکم کرد دامادمون رفت اب برا بچم اورد اب خورد وای صدلی بچم باز شد خوب شد انگار دنیا رو بهم دادن بعد بچمو بزگردم بیروت بیمارستات بعد ده دقیقه باز همون حالت اب میدادم خوب میشد رفتم به دکتر گفتم نگاه گلو بچم کن گفت یه کم لوزه هاش ورم کرده وای خدا این دکترا با جون ادم بازی میکنن اگه امپول دیازپامو براش میزدم😭😭😭😭😭😭 معلوم نبود چه بلای سر بچم میومد ولی خدا کی تا حالا امچپول دیازپام برا بچش زده؟؟؟

۳ پاسخ

برای بچه همیشه ی قمقمه آب بیرون داشته باش

احتمالا به زعفران حساسیت داره
حتما بهش چیز خنک بده بخوره تا دفع بشه
گلوش ورم کرده بوده نمیتونسته نفس بکشه بچه بیچاره

وای خداچه بد،بلادورباشه عزیزم. خداحفظ کنه همه بچهارو
حالابراچی بچه ات اینطوری شد؟؟

سوال های مرتبط

مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
فک نکنم خدا هیچ وقت منو ببخشه من دوبار اقدام کردم به بارداری و بعدمکاری پیش لومد با شوهرم گفتیم بمونه دیگه بعدعید
ولی نمیدونستم توی همون دوبار باردارشدم واسه همین وقتی بیبی چکم مثبت شد خیلی شوکه شدم تا دوماه عذاب وجدان داشتم میگفتم درحق بچه م ظلم کردم براش وقت نذاشتم حالا یکی دیگه بیادمن چیکارکنم😔بعدرفتم مشاوره خیلی کمکم کرد آروم ترشدم و چون یه کم حالتام با بارداری پسرم فرق میکرد دلمو خوش کردم که دختره حالا که خداخواسته اینقدر سریع باردارشدم اگه دخترباشه هرسختی رو به جون میخرم وچون پسرم بازم تک پسرمیمونه بازم از هیچی بهتره تا اینکه فهمیدم دومی هم پسره از دیروز خیلی گریه کردم اصلا حوصله هیچی رو ندارم هی پسرمو ناز میکنم یا میبوسم یا راه رفتنشو نگاه میکنم گریه میکنم میگم خدایا چرا دخترنشد هم به خاطر دل خودم هپ اینکه دلم نمیخوادمحبت مادرپسری مو خرج بچه ی دیگه ای بکنم دلم میخواست همیشه رادمهرپسر من باشه فقط
میدونم آخرش خدا میزنه توی سرم ولی نمیتونم آروم بگیرم😭😭😭😭