مادرشدن واقعا سخته... چالش و ترس هایی داره که هیچ وقت قبلا باهاش روبه رو نشده بودی.... ادم وقتی مادر میشه واقعا بجای احساس قدرت کردن نقطه ضعف پیدا میکنه...
امروز دومین بار بود ک دخترم داشت خفه میشد... یه بار وقتی چند روز پیش بردمش حموم و یکم اب رفت دهنش... یه بارم امروز که شیر بالا اورد از دماغو دهن و راه نفسش بسته شده بود و... فقط خدا به روم نگاه کرد و کمکم کرد که تونستم از پسش بربیام.... تو اینطور موقعیتا واقعا دلم میخواد گریه کنم... همش با خودم میگم ینی میشه به سلامتی این بچه رو بزرگ کنم؟
مادر شدن واقعا شیرینه ولی سختیاش و استرساش خیلی بیشتر از شیرینیشه....

۵ پاسخ

سخت‌ترین و شیرین ترین تجربه زندگی هر زنی همین مادر شدنه

اره واقعا همینطوره

وواای موافقم باهات
مادرشدن برای من خیلی وحشتانکه همش بغضم
نمیزارم شوهرم بره سرکار
تنهامیشم تموم ترس ها و غم ها میاد سراغم
افسردگی هاشم ک نگم
فک میکردم مامان بشم شاد ترین خانم روی زمین میشم
واقعا شیرینه حس هاش ولی واقعا سخته مادر بودن

دقیقااا
منم هروقت بهش نگاه میکنم با خودم میگم یعنی میتونم از پسش بربیام
یعنی میتونم مادرخوبی براش باشم
یعنی میتونم.....
واقعااا سخته و من هم فکرشو نمیکردم مادر شدن چقدر سختی داره 😞

واقعا درکت میکنم، منم یه وقتایی احساس ضعف میکنم و گریه میکنم، حتی در موارد ساده تر از این که گفتی، مثلا وقتی تایم طولانی دخترم گریه می‌کنه و نمیتونم ساکتش کنم احساس ضعف بهم دست میده،
طبیعیه، بچه ها بزرگ میشن و ما قوی تر میشیم ایشالا 😊

مقالات مرتبط

رفتار خودخواهانه کودکان
علت رفتار خودخواهانه کودکان و برخورد مناسب با آن
غذا دادن به نوزاد از کی شروع میشه
غذا دادن به نوزاد از کی شروع میشه ؟

سوال های مرتبط

مامان افرا 🌸 مامان افرا 🌸 ۴ ماهگی
سلام خانوما وقتتون بخیر... امروز برای چندمین بار دخترم داشت بخاطر بالا اوردن شیر خفه میشد....جوری ک کک راه نفسش بسته میشه و نفسش قطع میشه و چند بار کوبیدم پشتش تا درست شد و نفسش باز شد... واقعا ترسناکه و حتی میترسم از کنارش تکون بخورم یا بخوابم ک خدایی نکرده براش اتفاقی نیفته... برای کسی تاحالا پیش اومده؟ چیکار کنم تا دیگه اینطور نشه... خیلی اوقات شیر خودمو هم میخوره میپره تو گلوش و.... چون رفلاکس داره زیر سرشو بالتر میزارم و بیشتر به پهلو میزارمش ... ولی واقعا میترسم دوباره این اتفاق بیفته و نفهمم😢
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان النا کوچولو مامان النا کوچولو ۳ ماهگی
بچم امروز بالا اورد مث هر روز ولی اینبار پنیری بود و از دهن و دماغش بالا اورد بیشتر از دماغ بود چند ساعت قبلشم حالت تهوع داشت بعد دهنشو که باز کرد تیکه های درشت درشت شیر پنیری تو دهنش بود که قورتشون داد واسه چی اینجوری شده؟
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آلبالو مامان آلبالو ۳ ماهگی
خانما تا حالا دخترم سه بار اینطور شده ک وقتی شیر میخوره میزارم ک‌سرجاش
شیر از دماغو دهنش بیرون میاد کبود میشه اگه برش ندارم خفه میشه
خیلی استرس دارم میگم نکنه نصفه شب اینطوری بشه
خفه میشه ؟
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان خانوم کوچولو🎀 مامان خانوم کوچولو🎀 ۷ ماهگی
سلام
چندروزه که دخترم یه صدایی مثل صدای اسب ازخودش درمیاره
نیم ساعت پیش توخواب انگار چیزی تو گلوش پرید و راه نفسش بسته بود
خیلی ترسیدم.جوری بود که از چشاش اشک اومد😭دست انداختیم تو دهنش و یکم حالت آب دهن که جمع شده خارج شد.و یکم شیرش دادم
الان خوابه.نمیدونم حس میکنم یا واقعا بچم بیحاله
چیکارکنم؟
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان شروین مامان شروین ۷ ماهگی
امروز برای اولین بار خودم تنهایی بچه رو حموم کردم خیلیم راحت بود فقط سرشو که شستم یکم گریه کرد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان امیررضا مامان امیررضا ۱ ماهگی
مامانا از وقتی زایمان کردم خیلی بیحالم طوری که حوصله شیر دادن بچه ندارم چند بار از دهنش سینم کشیدم چکار کنم واقعا حالم بده
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان شهریار مامان شهریار ۶ ماهگی
بنظرتون با بچه ی دو ماهه میشه بع سفر سه چهار روزه رفت خیلی واقعا روحی داغونم ولی از یکنظرم دودلم که بتونم از پسش بربیام با این هوای گرم بچم چون یکماه زودتر بدنیا اومد الان چهار کیلوئه میگم کوچیکه اگه ببرمش ؟ اگه واقعا حس عذاب وجدان نداشتم دلم میخواست پیش مامان و مادر شوهرم بزارمش و تنها با شوهرم چند روز باشم بلکه بهتر بشم ولی دلم آروم نمیگیره بدون بچم
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان نیلا 🩷 مامان نیلا 🩷 ۸ ماهگی
دخترم رفلاکس داره ، امروز برا اولین بار یکم‌وقت بعد از شیر خوردن ، انگار که نفسش بالا نیادا ی لحظه اونجوری شد ی صدایی از خودش در اورد مث وقتی ادم نفسش بالا نمیاد،
امروز دو سه بار اینجوری شد، کسی تجربه داره تو این مورد؟ !
مامان دخمل طلا نورا مامان دخمل طلا نورا ۵ ماهگی
واقعاً مادر شدن توان و قدرت میخواد ..
امروز نورا رو بردم پیش دکتر متخصص اطفال ،چکش کرد و گفت اوکی
امشب خیلی شیر خورد ولی آروغ نمیزد
یهو یه حجم زیادی شیر بالا آورد
دست خودم نبود ولی اشکام سرازیر شد
اصلاً یه عذاب وجدانی گرفتم که نگو
گفتم خدایا این بچه زبون نداره بگه دردم چیه
من چرا اینجور کردم با دخترم 😥😭🥲
از بس ناراحتم خوابم نمیبره
خونه ی مامانمم
شوهرمم عصر رفت آبادان
خودم دلم پر بود دیگه حسابی گریه کردم
سردرد گرفتم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان مامان علی اصغر مامان مامان علی اصغر ۲ ماهگی
مامانا یکم حالم خوب کنید خودم دست تنهام واقعا تجربه ای هم ندارم علی اصغر هم خیلی گریه میکنه خودم بحدی حالم خراب میشه ک میخام سکته کنم از ترس نمیدونم چشه شیرشو میخوره سر وقت شیر خشک بهش میدم چون واقعا کسی پیشم نبود سینه ام دیگه نگرفت مجبور شدم شیر خشک بهش بدم واقعا وقتی تو این موقعیت کسی ک نداری پیشت باشه حالت خرابه واقعا دلم خیلی گرفته همش مدام گریه میکنم
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان اهورا مامان اهورا ۳ ماهگی
دیروز پس رم و بردم حموم احساس میکنم یکم آب رفت تو دهنش،دیروزم خیلی بی فرار بود و دو ۳ بارم شیر بالا آورد ،چیکار کنم؟
مامان آیهان مامان آیهان ۷ ماهگی
پسرم دیروز سه چهار بار بالا آورد بردمش دکتر دارو داد بعد امروز وقتی بیدار میشه شیر بخوره یکم شیر اندازه یه قاشق چایخوری از سری قبل که خورده از گوشه دهنش میریزه. باز ببرمش دکتر یا داره خوب میشه؟؟
مامان 💙اهورا💙 مامان 💙اهورا💙 ۷ ماهگی
بچه داری چه سخته امشب شب واقعا سختی بود از بچه آوردن پشیمون شدم واقعا وقتی دردشو نمیفهمیو مادر خوبی نیستی براش😔بچم چند ساعته پی پی کرده من نفهمیدم همش فکر میکردم گشنشه شیر دادم شیر خشک دادم پستونک گذاشتم دهنش تازه الان به فکرم رسید که شاید دستشویی کرده باشه دیدم پیپیش کلا خشک شده رو بدنش از لباساش زده بیرون
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان ماهنی🩷 مامان ماهنی🩷 ۲ ماهگی
من دخترم کلا خیلی گریه میکنه بعضی وقتا انقد شدید میشه که نفسش میره باید به پشتش بزنیم نفسش برگرده،کسی بچش اینجوری بوده؟کی درست میشه ؟واقعا ادم تن بدنش میلرزه وقتی بچه گریه میکنه
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان جوجه 🐣 مامان جوجه 🐣 ۲ ماهگی
خیلی زندگی کردن تو شهر غریب با بچه کوچیک سخته بعضی وقتا دیگه کم میارم دلم میخواد یک هفته فقط بخوابم شوهرم 4و 5میاد هر روز بعدازظهر وقتی میاد خستس میخواد بخوابه تازه باید بچه رو آروم کنم اون بخوابه ، واقعا هم خسته میشه بعدش که بیدار شد میگه من بچه رو میگیرم یکم بخواب ولی انقد کار دارم که به خواب نمی‌رسم فقط گاهی اوقات میگم خوبه تصمیم برا بچه دار شدن رو به تعویق انداختیم بخدا اگه سنم کمتر بود خیلی بیشتر سختم بود، مادرشوهرم اینا نیم ساعت باهامون فاصله دارنا ولی اصصصلا یه رنگی هم نمیزنن احوال بپرسن
مشاهده ۸ پاسخ دیگر