امشب دلم پره همش میام یکم بخندم یکم خوشحال باشم همش یادم میاد مادر شوهرم میخواد بچمو وابسته خودش کنه همش میگه می‌خوام خودم بزرگش کنم نگین حرف بزن بگو جواب بده منه احمق نمیتونم حتی تو بگم بعد همیشه قبلا دوست داشتم دوتا بچه بیارم یکی دختر یکی پسر باهم بزرگشون کنم بعد الان که فک میکنم من اگه بازم بچه بیارم اون حتما دخترمو ازم میگیرهههههههههههههه تو خانواده ماهم پسر خیلی مهمه خیلی حالم بده همش فکرو خیال من دوست دارم بچم مامانشو دوست داشته باشه ولی دخترمم ازم انگار زده شده بغلش میکنم دوست دارم تو بغلم بمونه باهاش حرف بزنم گریه می‌کنه نمی‌دونم چیکار کنم دیگه

گوه میخوره مادر شوهرت

عزیزم وقتی میگی نمیتونم اول شکسته
بگو میتونم
و نزار این حرفا از پا درت بیاره

لعنت به مادرشوهر بد ذات

بچه ات چند ماه دیگه ازت جدا نمیشه بغل هیچکی نمیره حتی کسایی ک بیست چهارساعته پیشش هستن

بچه اول و آخر مادرش و دوست خواهد داشت اینا گذریه هرچقدر هم محبت کنن باز بچه ها مادر و میدونن الانم ندونن یکم ک بزرگ شه طرف تو رو میگیره پس بیخود حساسی نگران نباش عزیزم

نترس سن اضطراب جدایی نرسیده صبر کن ۷ ماهش تموم بشه یه دهنی سرویس کنه فقط مامان بخواد اینقدر ضجه میزنه فقط تو بغل خودت میاد تا سن ۴ ماهگی فقط مامان میخوان

عزیزم تا وقتی این طرز فکرتو که جوابشو نمیدز رو عوض نکنی، زندگیت بدترم میشه
وقتی مادر شدی باید انقدر خودتو محکم کنی که بتونی جلوی همه وایسی. الان مادرشوهرت در مقابل چالش های آینده بچت کوچیکترین مشکل حساب میشه. اگه الان نتونی جلوی اون وایسی، بعدا چطور میخوای پشت بچت باشی تو جامعه؟ خودتو قوی کن و جلوش وایسا

اینکه با مادرشوهرت یجا زندگی میکنی خودش مشکله ولی بچت یه مادر قوی میخواد اگر میبینی قوی نیستی بذار وابسته مادرشوهرت بشه امروز به مادرشوهرت میبازی چه جوری اینده تو تمام مشکلات و سختیه بچت از پسش برمیای همیشه که انقدری نمیمونه مدرسه میخوای بفرستی یه مشاور پیدا کن بهت راهکار نشون بده روت کار کنه بتونی بگی دلم نمیخواد با این ذهنیت بچمو بزرگ کنم اون که پیره این تویی داری کارای بچتو میکنی با یه ذهن خسته

واا مگه میشه که اون بچه تو بگیره؟؟مگه میخوای از شوهرت جدا شی؟؟

باهاش یه جا زندگی میکنی؟
اگه باهم نیستین بچه رو دیر به دیر ببر غلط کرده وابسته خودش کنه
با بچت مهربون برخورد کن اگه دعواش کنی مادر شوهرت هی قربون صدقش میره بچه به طرف اون کشیده میشه
خودتو ناراحت نکن یه مادر قوی باش و سعی کن یاد بگیری جواب طرفت رو بدی

من که انقدر با بچم بازی میکنم سربه سرمیزارم آب بازی میبرمش توحموم بغل هیچکس نمیره یک ثانیه میره نگاه میکنه میبینه من نیستم جیغ میزنه گریه میکنه

دلیل گریه و بیقراری بچه ات استرس خودته گلم انقدر فکر و خیال نکن
مادر شوهرت از دوست داشتن زیاد شاید اینجوری میگه مطمئن باش هیچکس جز خودت و اندازه خودت بچه ات رو نمیخواد

بچه هنوز اونقدرم که تو فکر می‌کنی وابسته به اونا نشده
شبا پیشت نمی‌خوابه ؟شیرتو نمیخوره ؟
از الان حسابی براش وقت بزار
مادر شوهرت دیگه بچشو بزرگ کرد الان نوبت توعه چهار سال دیگه بزرگتر شد حسرت این روزاشو میخوری
خوبه کمکت باشه کسی بچتو یه وقتایی برات نگه داره ولی نه اینکه فکر کنه خودش مادرشه

مگه شهر هرته از ت بگیره