۱۰ پاسخ

هیجی زندگی جنگ زده و بچه یا رو پا یا تو بغل خواب و خوراک هیچی ندارم و استخون باسنم الانه بشکنه از بس سر شده و درد میکنه از بس رو پا بود

منم همینجورم دم ساعتی ک شوهرم میختد بیاد پامیشم تندتند جم میکنم اشپزی هم هی میرم اشپزخونه هی برمیگردم کنار نیکان یه ساعت درست نمیخابه. بقیه کارام صبر میکنم شوهرم بیاد اونم کمک میکنه جارو و ظرف اینا

نمی‌رسیم عزیزم کجا به کارامون میرسیم
منکه بچه‌م هر ۴۵ دقیقه شیر میخواد رسما نمیتونم تکون بخورم
وقتیم خابه فقط تو بغلم‌ تا بذارم زمین بیدار میشه

چهار ماهگی همینجوریه کلا یه دیقه هم بچه ها رو زمین نمیمونن منکه فقط وقتی خواب بود به کارام میرسیدم

ماهم همینیم عزیزم همش بچه بغلمه یه تایم کمی روروئک میشینه و یکمم میشینه اسباب بازیاشو میذارم جلوش بازی میکنه در حد ده دیقه بعدش ب بغلمه

بچه منم اینجوریه به هیچ کاری نمیرسم

خوشبحالت من ک هر روز دارم وزن کم میکنم همه بم میگن چقد لاغر شدی 😞 از لاغر بودن خسته شدم

منم اینجوری بودم تا اینکه چند روز پیش براش تاب ریلکسی گرفتم راحت شدم

ای وای خداقوت به همتون بااین حال فقط من باسه تابچه به همه کارام میرسم😅😅😅😅

خونه ام‌ بمب خورده و چاره ای ندارم

سوال های مرتبط

مامان سایداخانم مامان سایداخانم ۸ ماهگی